فرهنگ و هنر
رحمان
ریزه خوار ها،
قدرت پرواز
از بالِ آهن و طناب گرفتند
یاوه می بافند وُ
در کاسهِ خون
ظهر و شب نان
تیلیت می کنند
قدرت پرواز
از بالِ آهن و طناب گرفتند
یاوه می بافند وُ
در کاسهِ خون
ظهر و شب نان
تیلیت می کنند
ابوالفضل محققی
اما شوخ و بازیگوش، باتمام سرمائی که بر جانش نشسته بود.، هرگز تن به اسارت سرما نسپرد. پنجه در پنجه لشگر سرما افکند. سر سلطان شب دیجور زمستانی را بر سنگ کوبید. طاقت آورد بر فصل زمستان چرا که رویای بهارش بود. حال پشت پنجره من ایستاده تن بر شیشه می کشید. پنجره را می گشایم. خود اوست: "پیک بهار".
محمود میرمالک ثانی
عرق سردی رو پیشونی رمضون نشست و احساس کرد که با ده تا میخ طویله مثل قاطرهای ده به زمین بستنش. مات و مبهوت به باباش نگاه میکرد و پاک لال شده بود. چشماش داشت از حدقه بیرون میزد و تصویر خودش را در مقابل خودذش میدید که چادر به سر از محله شان داره میره به سمت بیمارستان. پیش خودش فکر کرد اگه بچه های محل پی ببرند چی؟ دردسر اول حل که نمیشه هیچ، دردسر دیگه ای هم به اون اضافه میشه. آنوقت خر بیار و باقالی بار کن. رمضون در عالم خودش در حال حلاجی کردن بین چادر و طالبی وسط پاش بود که با عربده باباش که گفت: مگه لال مونی گرفتی؟ به خودش آمد.
ارژنگ، ماهنامۀ ادبی، هنری و اجتماعی نویدنو، دورۀ اوّل - سال دوّم - شمارۀ ۱٥ - بهمن ۱۳۹۹
با آثاری از: آ.عثمانی - ف.ارژنگ - س.ع.اصغرزاده - ک.اعتمادزاده - امید - م.امیدی - ر.ایولت - ع.توده - د.جلیلی - د.جین - م.چارکراوارتی - آ.حضرت - ش.دادگستر - م.دلیجانی - آ.زیس - ش.زیبا - ع.ج.ساوی - س.ع.صالحی - ا.طبری - پ.فروهر - م.ع.فیروزآبادی - ا.کنوفل - ف.مسعودی - ب.مطلبزاده - ش.موسویزاده - ن.میر - ع.نسین - ر.نوشمند - ر.هاتفی - ر.همراه و دیگران ... منتشر شد.
با آثاری از: آ.عثمانی - ف.ارژنگ - س.ع.اصغرزاده - ک.اعتمادزاده - امید - م.امیدی - ر.ایولت - ع.توده - د.جلیلی - د.جین - م.چارکراوارتی - آ.حضرت - ش.دادگستر - م.دلیجانی - آ.زیس - ش.زیبا - ع.ج.ساوی - س.ع.صالحی - ا.طبری - پ.فروهر - م.ع.فیروزآبادی - ا.کنوفل - ف.مسعودی - ب.مطلبزاده - ش.موسویزاده - ن.میر - ع.نسین - ر.نوشمند - ر.هاتفی - ر.همراه و دیگران ... منتشر شد.
م. پناهی
ولی در این میان کنش های سیاسی، اجتماعی و طبقاتی موثر را بیشتر گروه ها، سازمانها، احزاب و مردان و زنانى از تیره ی گیوه برکشیدهه ها، از جان گذشته ها و امیدوار به پیروزی خلق خویش بیشتر مادیت بخشیده و عملى كرده اند.
رحمان
تا به حال که بودیم
زین پس چیزی مقابلمان است
که همیشه می گفتی
دیدی..!
ما که از تعلق خویش
گذشتیم
پایِ آن چه می خواستیم
ایستادیم .
زین پس چیزی مقابلمان است
که همیشه می گفتی
دیدی..!
ما که از تعلق خویش
گذشتیم
پایِ آن چه می خواستیم
ایستادیم .
محمود میرمالک ثانی
تنها، زهرا مادر رقیه بود که صحنه زندگی کودکی خود را می دید که چگونه اینبار در قامت دخترش در حال سرریز شدن در وادی ناکجا آباد بود. چاره ای برای خروج از این بن بست به فکرش نمی رسید جز اینکه با جریان آب همراه شود وسرنوشت دخترخود را به دست تقدیر بسپارد. همانگونه که تقدیر سرنوشت خود او را رقم زده بود. آرزو می کرد که می توانست جلوی این وصلت را بگیرد اما کاری از دستش برنمی آمد جز اینکه نظاره گر محوشدن دوران کودکی فرزندش باشد. غم سراپای وجودش را در برگرفته بود وبر قلبش چنگ میزد، اما تلاش می کرد که چهره ای شاد از خود نشان دهد تا رقیه و دیگر فرزندانش به آنچه که در درونش می گذرد، پی نبرند.
محمود میرمالک ثانی
منتظر بودم که که بگه آره یا نه ... ولی یه لحظه حس کردم که منو به پریز هزار ولتی وصل کردن. چشام فقط برق میزد. نگو بی ناموس با اون دست سنگینش همچین زده بود زیر گوشم که چشام عین چراغ برقای زیر بازارچه چشمک می زد. فقط یه لحضه دیدم که یه پاش رو هوا داره میاد سمت من. تنها کاری که تونستم بکنم جاخالی دادن بود و دیگه نفهمیدم به کدوم سمت دارم فرار میکنم. فقط دستگیرم شد که که این آدم قصد وصلت کردن با ما رو نداره.
جلال سرفراز
لمس سیانور در زیر دندان، تحمل شکنجه و زندان، از دست دادن همرزمان یکدل و یک جان و مقاومت تا پای جان در برابر دژخیمان و ادامۀ پیکار دل شیر می خواست و این نسل از آن بی نصیب نبود. یادآوری پیکار آرمانی مبارزان چپ از سویی تبلور قطره اشکی در چشم آدمی، و از دیگرسو نشستن لبخندی از غرور است.
رحمان
آخرین گلوله را چه کسی بر سینه شب
شلیک کرد !؟
و قهقهه مستانه اش
از فراز جنگل گذشت -
که مردگان را
در شب نشینی با ابلیس
به هراس افکند!
شلیک کرد !؟
و قهقهه مستانه اش
از فراز جنگل گذشت -
که مردگان را
در شب نشینی با ابلیس
به هراس افکند!
رحمان
اینبار نشانی از گلوله نبود
نه بر پیشانی شان
و نه بر قلب شان
ردِ خونی بر روی برف نبود
از کوهستان،
بویِ مرگ می آمد
و باز صدای شیون زنان
نه بر پیشانی شان
و نه بر قلب شان
ردِ خونی بر روی برف نبود
از کوهستان،
بویِ مرگ می آمد
و باز صدای شیون زنان
گروه تئاتر اگزیت
در پی انتشار مانیفست تئاتر استقلال در شمارهی پیشین صحنه معاصر، پرسشهایی جدی در پیش رویمان قرار گرفت که لازم دیدیم پاسخی در خور به آنها داده شود. طبعاً آنچه که در این پرسشها مطرح شده بود، در چهارچوب مانیفست نمیگنجید و پرداختن به آنها مجالی دیگر میطلبید. از این رو، برای روشن شدن نکات احتمالاً مبهم مسیری که در تحقق اهداف مانیفست متصوریم، بر آن شدیم که در ادامهی راه و در تکمیل آنچه در مانیفست بیان کردهایم، کوشش کنیم به این پرسشها بپردازیم.
ارژنگ ناجی
من به اين تلخ، يقين دارم
من كه چون قطرهای بر گِرداگِردِ اين دريا چرخيدم،
وَز تماشای اجسادِ امواجِ بهجانآمده در مَسلَخِ ساحلها
از دو دريای پريشانام، امواجی بهتنگآمده را ديدم-
كه چهگونه سر بر ساحلِ من میكوبند.
من كه چون قطرهای بر گِرداگِردِ اين دريا چرخيدم،
وَز تماشای اجسادِ امواجِ بهجانآمده در مَسلَخِ ساحلها
از دو دريای پريشانام، امواجی بهتنگآمده را ديدم-
كه چهگونه سر بر ساحلِ من میكوبند.
رحمان
از کجا می داند،
جوانی سَرخوش و خنده رو
انتظارش را می کشد
شانه هایش را در چنگ می گیرد
و خستگیِ سالهایِ خسته
از تن اش،
قطره-قطره بیرون می ریزد
جوانی سَرخوش و خنده رو
انتظارش را می کشد
شانه هایش را در چنگ می گیرد
و خستگیِ سالهایِ خسته
از تن اش،
قطره-قطره بیرون می ریزد
نسیم خاکسار
اگرچه عمل روشنفکر چریک در آن زمان، عملی بیشتر سیاسی بود اما در کلیت خود حرکتی بود در جهت شناختن خود و اثبات وجود خود مانند یک انسان شهروند دارای حق در جامعه و جهان. یا به گونهای یکجور شورش یا عصیانی فلسفی بود در کشف وجود خود، تا حرکتی بطور مطلق سیاسی. او هرجا که از خودش و از کوشش برای شناختن خودش چون وجودی که در عمل آنرا یافته است دور میشود، خطا میکند.
کاوه حیدرآبادی
"سرخ دار" جوان
از لای درختان
به خورشید نگاه کرد
باد در دیلمان پیچید
و سیاهکل
از مه بیرون آمد
از لای درختان
به خورشید نگاه کرد
باد در دیلمان پیچید
و سیاهکل
از مه بیرون آمد
جهانگیر ولیان پور
نیازم این بود که بگویم، پختگی امروزما یعنی تغییر کردن از چریک فدایی به سوسیالیسم دمکراتیک، عشق و احترام ما را به رفقایی که جان خود را در راه میهن مان فدا کردند، نفی نمی کند. در عین حال این شعر بیانگر اعتقاد ما به ادامه جدی مبارزه ی سیاسی منتها به سبک و شیوه ای متفاوت با گذشته است.
جهانگیر ولیان پور
این شعررا در تاریخ ۴ شهریور ۱۳۶٨، یکسال بعد از کشتار سال شصت و هفت نوشتم. چند روزی بود که احساس ناامنی میکردم و شب هایم همرا با کابوس و ناله بود. روزانه به زندانیان سیاسی فکر می کردم.
خسرو گلسرخی
این شانه های ما
باید که رنج را بشناسیم
وقتی که دختر رحمان
با یک تب دو ساعته می میرد
باید که دوست بداریم یاران
باید که قلب ما
سرود و پرچم ما باشد
باید که رنج را بشناسیم
وقتی که دختر رحمان
با یک تب دو ساعته می میرد
باید که دوست بداریم یاران
باید که قلب ما
سرود و پرچم ما باشد
رحمان
مانند گرگ گرسنه حمله کرد
وقتی تسلیم نشدم
با مشت
و پوتین هایی که به پا داشت
تودهِ گوشتی بودم
زیرِ مشت و لگد
طوری که از هوش رفتم
وقتی تسلیم نشدم
با مشت
و پوتین هایی که به پا داشت
تودهِ گوشتی بودم
زیرِ مشت و لگد
طوری که از هوش رفتم
ارژنگ؛ ماهنامۀ ادبی، هنری و اجتماعی نوید نو شماره 14 دی 1399 با آثاری از:
ب. بابایی - خ. باقری - ب. بیبالک - ا. پدارمنیا - ع. توده - د. جلیلی - ج. جهانبخش - آ. چاکراوارتی - ه. حسینی - ک. خسروی - ن. رحمانینژاد - ن. زراعتی - آ. زیس - ک.سیمونف - س. ع. صالحی - ر. علّامهزاده - م. فلّاحزاده - ر. لوکزامبورگ - ع. مجتهدجابری - ا. محمود - ش. مسکوب - ب. مطلّبزاده - ن. میر - م. نظامآبادی - ع. یزدانی و دیگران ... منتشر شد.
ب. بابایی - خ. باقری - ب. بیبالک - ا. پدارمنیا - ع. توده - د. جلیلی - ج. جهانبخش - آ. چاکراوارتی - ه. حسینی - ک. خسروی - ن. رحمانینژاد - ن. زراعتی - آ. زیس - ک.سیمونف - س. ع. صالحی - ر. علّامهزاده - م. فلّاحزاده - ر. لوکزامبورگ - ع. مجتهدجابری - ا. محمود - ش. مسکوب - ب. مطلّبزاده - ن. میر - م. نظامآبادی - ع. یزدانی و دیگران ... منتشر شد.
آونر زیس
هنرمند به اتکای خلاقیّتِ خود مصالحی را که از زندگی گرفته است بازسازی میکند، با قدرتِ تخیّلِ خود آن را پربارتر میسازد و به آن مضامینی نو میبخشد؛ او وقتی این تصویرِ جامع را بازآفرینی می کند، بار دیگر عناصری از پدیده اصلی را مورد استفاده قرار میدهد. ایماژهای هنری صرفاً روگرفت (کپی) پدیدههای زندگی واقعی نیستند، بلکه واقعیتِ جدیدی هستند که به وسیله تخیّلِ هنرمند شکل گرفتهاند.
مراد رضایی و علی صمد
سینمای مبتذل، سینمای تهی از اندیشه، ضد زن و سیاستستیز، سلاح دیگر جمهوری اسلامی برای سرکوب سینما بوده است که خاصه از اواسط دههی هشتاد شمسی سرمایهگذاری گستردهای روی آن انجام شد. وقتی سیاست فرهنگی ممنوعیت استفاده از کالای «سینما» شکست خورد، اینبار تولید و ارائهی کالای بنجل به جای کالای واقعی رایج شد. مسالهای که به تدریج موجب شد بخشهایی از سینما برای رانتخواران فرهنگی به امکان پولشویی و فساد اقتصادی هم بدل شود.
علی صمد
سینما و فیلم در بهترین حالت خود منشا شگفتی، لذت، امید به تغییر و به تصویر کشیدن جهانی بهتر است. سالنهای سینما روزی نه چندان دوباره فیلمها را به روی اکران خواهند برد. در این زمان ما با شرایطی متفاوت از گذشته و امروز مواجه خواهیم شد. در تمام سالهایی که سینما تا امروز دست به تولید و اکران فیلم زده هیچگاه نمیتوانیم تاثیر همهجانبهی سینما را بر زندگی مردم و روابط اجتماعی آن نادیده بگیریم. میراث فرهنگی و آموزشی سینما حقیقتاً پرشکوه است. 28 دسامبر 125مین سالگرد تولد سینما است این روز خجسته را ارج بگذاریم!
آرش راد
من حدود ۱۵ سال است که در ایران زندگی نمیکنم. البته در طول تمام این سالها کمابیش سینمای ایران را دنبال کردهام. طبیعتاً نه به جدیت زمانی که در ایران بودم. ولی به هر حال از طریق جشنوارههایی که فیلمهای ایرانی مهم در آنها شرکت میکردند و یا از طریق آنلاین تعدادی از فیلمهای هر ساله را میبینم که اکثراً فیلمهای داستانیست تا مستند. البته چندین مستند عالی هم در طول این سالها از ایران دیدم. مثلاً در مجموعههای کارستان، مستندهای درخشانی وجود دارد، یا مثلاً برنامههای شبهای مستند یا Docunight که در شهرهای مختلف در خارج از ایران برگزار میشود
توجه بادیو به سینما (از مدت ها پیش) به خاطر علاقهاش به سینما به عنوان هنر، مجموعهای از آثار فکری است. سینما میتواند یک اندیشهی خلاق واقعیتهای سینمایی باشد که فقط در سینما به شکل «ایده ـ سینما» قابل بیان است. بنابراین میتوانیم تزهای اصلی بدیو در مورد سینما را اینطور جمعبندی کنیم: سینما هنری از گذشته است که همچنان ادامه دارد. بادیو دربارهی سینما میگوید «از آنچه که میتوانستم ببینم یا میتوانستم بشنوم، ایده همچنان به عنوان هنر باقی میماند».
سهراب مبشری
هنر لوچ در این است که مصائب انسان گرفتار در نظام بهرهکشی را برای ما ملموس میکند. بیننده، نمیتواند با پرسوناژ لوچ همدردی احساس نکند. نمیتوان فیلم لوچ را دید و نگاه از پردهی نمایش برگرفت. لوچ، نمیگذارد که بیننده به رنج پرسوناژ او پشت کند. فاصلهگذاری در کار لوچ نیست. او تماشاگران آثارش را به بطن گرفتاری قهرمانان فیلمهایش میبرد. گویی لوچ دریافته است که امروز دیگر کافی نیست به لحاظ منطقی بپذیریم که اساس سرمایهداری بر بهرهکشی، استثمار و تبعیض است.
مراد رضایی
فیلمنامهنویس برای نشان دادن دورهی تاریخی وقوع داستان، از لباسها، مراسمها، و البته لحن و شیوهها و شیوههای گفتار رایج در دوران قاجار بهره برده است. هرچند که جایگاه اجتماعی آدمهای فیلم هم در ساختهشدن لحن آنها موثر است، اما تلاش هوشنگ گلشیری چه هنگام نوشتن رمان شازده احتجاب و چه در زمان همراهی در نوشتن فیلمنامه، در جهت شبیه کردن طرز گفتار، به زبان رایج در عصر قاجار بوده است. فروپاشی تدریجی نظام «خان و رعیت» در جایجای فیلم مورد توجه قرار میگیرد.
بیژن میثمی
پس از پایان دوران سازندگی و اصلاحات به دوران شبیخون فرهنگی میرسیم. دورهای که همان لاتها و لمپنها که در تمام این سالها بازیچهی قدرت بودند خود به قدرت رسیدند و زمامدار امور فرهنگی کشور شدند. از اینجا دیگر خبری از موج هنری که در سینمای ایران در تمامی سالهای دهه۴۰ و ۵۰ ۶۰ و۷۰ شاهد بودیم خبری نیست و حجم انبوهی از تولیدات سخیف و مبتذل همراه با سلبریتیسازی در سینما را شاهدیم.
رضا کاظم زاده
اگر این بار از زاویهی روانشناسی اجتماعی به روایت فیلم نظر کنیم میتوان ماجرای «سعادت آباد» را نشانهای از بحران و سستی روابط در بخشی از زوجهای مدرنِ طبقهی متوسط و مرفه جامعهی ایران دانست. در نظام گذشته و سنتی جامعهی ایران، برای تقویت و حفظ رابطهی زوج ها از مکانیسمهایی استفاده میشد که به طور مستقیم به رابطهی میان زن و شوهر مربوط نمیگشت. یکی از مهمترین این مکانیسمها هر چه کوتاهتر کردن دوران بیفرزندی زوج با تبدیل آن به زندگی خانوادگی است. چنین مکانیسمی خود را در انتظار توام با فشار خانوادههای هر دو زوج به نمایش میگذارد.
مریم کامکار
برخوردهای عموماً سلبی نیروهای مذهبی در سالهای منتهی به انقلاب با مفهوم سینما و اظهار نظر آیتالله خمینی در مورد سینما، در سخنرانی معروف 12 بهمن 1357، که سینما را «مرکز فحشا» خوانده بود، موجب بروز این تلقی عمومی شده بود که در پساانقلاب و با روی کار آمدن حکومت اسلامی، سینمای ایران به تاریخ می پیوندد. اما این اتفاق هیچگاه رخ نداد.
والتر مارچ
تماشا کردن یک فیلم خوب، همیشه روی هر پردهای دلپذیر است. اما دلپذیرترین خاطره برایم زمانی است که در داستان فیلم گم میشوم و چشمکزدن سویههای نور را در اتاق تاریک بههمراه دیگران تماشا میکنم. من مخلوقات آسمانی( Heavenly Creatures) پیتر جکسون را در سینمای کوچک مستقلی که فقط سه سالن نمایش داشت، در یک مرکز خرید حومهی شهر دیدم. میتوانستی در دنیای پر از هیجان و وسواسهای جولیت و پاولین نوجوان که عاشق هم بودند غرق شوی. بهزحمت نفس میکشیدم؛ این تجربهی خاصی بود. انگار که غوطهور بودم و ضربان قلبم همراه با پایان بیرحمانهی فیلم در دست جکسون و کیت وینلت بود.
تئودور آدورنو و آیزلر - لئوناردو آلدروواندی
کتاب «آهنگسازی برای فیلمها» شصت و یک سال پس از انتشار آن توسط آیزلر و آدرنو، هنوز هم میتواند در مورد موسیقی فیلم و مسائلی که معمولاً در جریان تولید آن رخ میدهد بسیار چیزها به ما بیاموزد. همانطوریکه «زیگموند باومن» (Zygmunt Bauman) میگوید اگرچه این اثر دورانی را پوشش میدهد که از ( "Liquid modernity" ) مدرنیته سیال امروزی ما بسیار فاصله دارد. اما بحثهای مربوط به روابط صدا و تصویر و همچنین برخی از شرایط اجتماعی آهنگساز که در مورد آن بحث شده، هنوز کاملاً معتبر...
رایکو تاهارا
وجه مشترک سینمای سوم تلقی از فیلم به عنوان ابزاری برای طرح مباحثات در میان کارگران، دهقانان، و روشنفکران بود تا واقعیتهای سرکوبگر و نواستعماری پیرامونشان را تشخیص دهند و به شرکت در مباحثات اجتماعی و کنشگری برای «ساختن جهان خویش» تشویق شوند. فیلمهای این سینما تصاویر خود مردم، و نه هنرپیشگان، را نشان میدادند و آنها را دعوت میکردند از تماشای منفعلانهی اوضاع (و بنابراین خود فیلم نیز) دست بکشند و به رمزگشائی از واقعیت و مشارکت در تغییر آن، خواه بر صحنهی نمایش و خواه در بیرون از آن، همت گمارند.
شاهرخ شعبانی
یک دست کشیدن مطلق از جهان و هر آنچه آن بیرون در جریان است. او نمایندهی هیچ جامعهای نیست جز انسان. کدام انسان؟ انسانی که بعد از «حادثه» دیده میشود. او جایی بیرون از قاب شکل گرفته است. آنجا هست ولی پدیداری او، با حادثه است:
میپرسد؛ چرا گریه میکنی؟
پاسخ؛ چرا که تو نیستی!
میپرسد؛ چرا گریه میکنی؟
پاسخ؛ چرا که تو نیستی!