رفتن به محتوای اصلی

فرهنگ و هنر

مراد رضایی
فیلم‌نامه‌نویس برای نشان دادن دوره‌ی تاریخی وقوع داستان، از لباس‌ها، مراسم‌ها، و البته لحن‌ و شیوه‌ها و شیوه‌های گفتار رایج در دوران قاجار بهره برده است. هرچند که جایگاه اجتماعی آدم‌های فیلم هم در ساخته‌شدن لحن آنها موثر است، اما تلاش هوشنگ گلشیری چه هنگام نوشتن رمان شازده احتجاب و چه در زمان همراهی در نوشتن فیلم‌نامه، در جهت شبیه کردن طرز گفتار، به زبان رایج در عصر قاجار بوده است. فروپاشی تدریجی نظام «خان و رعیت» در جای‌جای فیلم مورد توجه قرار می‌گیرد.
بیژن میثمی
پس از پایان دوران سازندگی و اصلاحات به دوران شبیخون فرهنگی می‌رسیم. دوره‌ای که همان لات‌ها و لمپن‌ها که در تمام این سال‌ها بازیچه‌ی قدرت بودند خود به قدرت رسیدند و زمام‌دار امور فرهنگی کشور شدند. از اینجا دیگر خبری از موج هنری که در سینمای ایران در تمامی سال‌های دهه۴۰ و ۵۰ ۶۰ و۷۰ شاهد بودیم خبری نیست و حجم انبوهی از تولیدات سخیف و مبتذل همراه با سلبریتی‌سازی در سینما را شاهدیم.
رضا کاظم زاده
اگر این بار از زاویه‌ی روان‌شناسی اجتماعی به روایت فیلم نظر کنیم می‌توان ماجرای «سعادت آباد» را نشانه‌ای از بحران و سستی روابط در بخشی از زوج‌های مدرنِ طبقه‌ی متوسط و مرفه جامعه‌ی ایران دانست. در نظام گذشته و سنتی جامعه‌ی ایران، برای تقویت و حفظ رابطه‌ی زوج ها از مکانیسم‌هایی استفاده می‌شد که به طور مستقیم به رابطه‌ی میان زن و شوهر مربوط نمی‌گشت. یکی از مهم‌ترین این مکانیسم‌ها هر چه کوتاه‌تر کردن دوران بی‌فرزندی زوج با تبدیل آن به زندگی خانوادگی است. چنین مکانیسمی خود را در انتظار توام با فشار خانواده‌های هر دو زوج به نمایش می‌گذارد.
مریم کامکار
برخوردهای عموماً سلبی نیروهای مذهبی در سال‌های منتهی به انقلاب با مفهوم سینما و اظهار نظر آیت‌الله خمینی در مورد سینما، در سخنرانی معروف 12 بهمن 1357، که سینما را «مرکز فحشا» خوانده بود، موجب بروز این تلقی عمومی شده بود که در پساانقلاب و با روی کار آمدن حکومت اسلامی، سینمای ایران به تاریخ می پیوندد. اما این اتفاق هیچگاه رخ نداد.
والتر مارچ
تماشا کردن یک فیلم خوب، همیشه روی هر پرده‌ای دلپذیر است. اما دلپذیرترین خاطره برایم زمانی است که در داستان فیلم گم می‌شوم و چشمک‌زدن سویه‌های نور را در اتاق تاریک به‌همراه دیگران تماشا می‌کنم. من مخلوقات آسمانی( Heavenly Creatures) پیتر جکسون را در سینمای کوچک مستقلی که فقط سه سالن نمایش داشت، در یک مرکز خرید حومه‌ی شهر دیدم. می‌توانستی در دنیای پر از هیجان و وسواس‌های جولیت و پاولین نوجوان که عاشق هم بودند غرق شوی. به‌زحمت نفس می‌کشیدم؛ این تجربه‌ی خاصی بود. انگار که غوطه‌ور بودم و ضربان قلبم همراه با پایان بی‌رحمانه‌ی فیلم در دست جکسون و کیت وینلت بود.
تئودور آدورنو و آیزلر - لئوناردو آلدروواندی
کتاب «آهنگ‌سازی برای فیلم‌ها» شصت و یک سال پس از انتشار آن توسط آیزلر و آدرنو، هنوز هم می‌تواند در مورد موسیقی فیلم و مسائلی که معمولاً در جریان تولید آن رخ می‌دهد بسیار چیزها به ما بیاموزد. همان‌طوری‌که «زیگموند باومن» (Zygmunt Bauman) می‌گوید اگرچه این اثر دورانی را پوشش می‌دهد که از ( "Liquid modernity" ) مدرنیته سیال امروزی ما بسیار فاصله دارد. اما بحث‌های مربوط به روابط صدا و تصویر و همچنین برخی از شرایط اجتماعی آهنگ‌ساز که در مورد آن بحث شده، هنوز کاملاً معتبر...
رایکو تاهارا
 وجه مشترک سینمای سوم تلقی از فیلم به عنوان ابزاری برای طرح مباحثات در میان کارگران، دهقانان، و روشنفکران بود تا واقعیت‌های سرکوبگر و نواستعماری پیرامون‌شان را تشخیص دهند و به شرکت در مباحثات اجتماعی و کنشگری برای «ساختن جهان خویش» تشویق شوند. فیلم‌های این سینما تصاویر خود مردم، و نه هنرپیشگان، را نشان می‌دادند و آنها را دعوت می‌کردند از تماشای منفعلانه‌ی اوضاع (و بنابراین خود فیلم نیز) دست بکشند و به رمزگشائی از واقعیت و مشارکت در تغییر آن، خواه بر صحنه‌ی نمایش و خواه در بیرون از آن، همت گمارند. 
شاهرخ شعبانی
یک دست کشیدن مطلق از جهان و هر آنچه آن بیرون در جریان است. او نماینده‌ی هیچ جامعه‌ای نیست جز انسان. کدام انسان؟ انسانی که بعد از «حادثه» دیده می‌شود‌. او جایی بیرون از قاب شکل گرفته است. آنجا هست ولی پدیداری او، با حادثه است:
می‌پرسد؛ چرا گریه می‌کنی؟
پاسخ؛ چرا که تو نیستی!
وهاب انصاری
سریال تلویزیونی «عشقم، به‌یاد آر!» روایتی است، از سرگذشت جنبش چپ چریکی ترکیه که بر اساس اسناد، روزنامه‌ها، عکس‌ها و فیلم‌هایی از آرشیوهای آن دوره، در ۶۸ قسمت یک ساعت و نیمه ساخته شده است. این سریال نگاهی به تاریخ سیاسی دو دهه‌ی ترکیه از سال ۱۹۵۹ تا کودتای ۱۲ سپتامبر ۱۹۸۰ است که جنبش چپ چریکی را در مرکز توجه خود دارد. جنبشی که مشابهت‌های زیادی با جنبش چریکی در ایران داشته است...
رحمان
روح خسته و فرسوده اش
می نشیند
کنار کودکانِ گرسنه اش
پا به پا درمانده است
شهری که هماره جنازه بر دوش
می برد
رحمان
صدای آن دو مرد
که دیشب زیر درختِ پارک پاییزی
سیاست را به گرانیِ شیر و ماست
مرغ، گوشت، کرایه خانه و ...
گره می زدند؛
-- همه را به بازی گرفتند
--ما چی؟
بازیگر خوبی هستیم؟
شیرین میرزانژاد
در این گفتار به سرفصل‌های زیر پرداخته شده است؛

مبانی نقد: ۱- مشاهده و ارزیابی؛ ۲- تفسیر و قضاوت؛ ۳- تفکر انتقادی؛ نقد هنری، نقد اجتماعی؛ نقد و هژمونی فرهنگی
رحمان
وقتی که می گویند:
دیوارهای بلندِ قطور را فرو ریخته و زندانها را برچیده اند؛
و زندانبانان و بازجوها
کارمندانِ موزه شده اند؛
یکی از رؤیاهایم را به یاد می آوردم؛
اما صبح که از خواب بیدار می شوم،
همه ی شادیهایم را از یاد می برم
رحمان
دستانم را می گشایم،
می خواهم او را بیاورم به جنگلهای میهنم
که از آنجا پروازش را شروع کرده.
لبخندی بر لبانش می نشیند
و از من دور می شود
گروه تئاتر اگزیت
ما، به عنوان هنرمندان دو نسل از دو دوره‌ی متفاوت تاریخی تئاتر ایران، پیش و پس از انقلاب ۱۳۵۷، اعتقاد جدی داریم که در وضعیت اضطراری و فاجعه‌بار فعلی، نقش هنرمندان راستین تئاتر در تغییر این وضعیت اسف‌بار اهمیتی به‌سزا داشته و پاسخی است بهنگام به وظیفه‌ای که تاریخ بر عهده‌ی آنها نهاده است. از این رو، ما، از آن دسته از هنرمندان تئاتر که طی سال‌های متمادی از سیاست حاکم بر هنر تئاتر آسیب دیده و خود را با ما هم‌نظر می‌دانند دعوت می‌کنیم تا با پیوستن به ما و پایبندی به...
مطالب این شماره:
- سخن ما
- مانیفست تئاتر استقلال
- عرصه‌های جدید تئاتر
دیروز: جون لیتل‌وود و آرمان‌هایش
امروز: فراموشی سرشار از خاطره‌هاست. گی‌یرمو کالدرون
فردا: میلو رائو: مانیفست گنت و تئاتری برای آینده
- سانسور
و ...
علی رضا جباری (آذرنگ)
فصلِ سرایش است و خواندن آوایِ صد امید؛

فصلِ فروزش است شعله ی خورشیدِ صد پیام.

در انتظار نمانید!
رحمان
اما گویی نبوده اند؟ بوده اند کیان
و اگر بوده اند با مدیحه سرایانشان
در بُرج و باروی شان، یکجا مرده اند ،
چه کسانی قبل از مرگ شان
می میرند؟
رحمان
آخر چه شتابی دارند اینان
گردنِ جوانان را ، که
به طنابها بیاویزند،
و آنان را،
پیش از طلوع آفتاب
در حجله گاهی دور از چشمِ مادران،
به خاک بسپارند؟
علی رضا جباری (آذرنگ)
تو خود ناگفته می‌دانی و هم ننوشته می‌خوانی
که در گُردان رهپویانِ راهِ خلق می‌مانی.
توگویایی،
توبینایی،
به راه پُر نشیب و پُرفَرازِ خلق،
به دست‌ات پرچمِ پیروزی فردا،
به راه خویش مانایی.
کوهیار
بانوی بی قرار دهه های بی قراری
لحظه ای چشم فرو بند و بیاد آر
نسرین باغ و نرگس دشت را
و نوید فردای نزدیک را
فراموشی از چشمهایت دور می شود.
رحمان
لباسهایِ آشنا درساکِ کوچکی
ساعت ها با عقربه هایی از کار افتاده
که زمان سالها در آنها ایستاده،
در دستانِ انتظارِ چشمانِ خسته ای
‌ می نشیند،
علی رضا جباری (آذرنگ)
خاکی شگفت بردل دریا فشانده‌ایم،
بازآ وشوروشوق درافکن به جان ما،
شاید که بازخیزد برلَب، بیانِ ما.
دل را زشوق فردا، آنی به وَجد آر؛
برجان سردِ ما تو کنون آذری ببار.
علی رضا جباری (آذرنگ)
۰۳ شهريور ۱۳۹۹
رزم‌آوران ستبر بمانید،
در خیزتان برای رهایی،
درظلمتِ شبان سیاه فام،
که درآن،
یاری نمی شناسد یارش را،
درگیرودار ظلمت یلدا
رضا علامه زاده
در این کلیپ "آذر آل کنعان"، زندانی سیاسی در جمهوری جهالت اسلامی، و دخترش نینا زندکریمی، به همراه "رکسانا" که نقش "دریا"، - یک دختر تخیلی - را بازی کرده است، حضور دارند.
رحمان
وقتی که انسان مسخ می‌شود،
چُمباتمه می‌زند،
در روح خسته‌اش،
وخودش راهم،
ازیاد می‌برد
رحمان
وقتی زندگی چونان برهوتی بی انتها،
در کنار آسمان خراش‌های سربرفلک کشیده،
سر برمی آورد،
اتفاقی بودن عادتمان می شود؛
و کسی با کسی کاری ندارد،
کسی حاضر نیست جایش را،
یک دقیقه،
حتی یک ثانیه،
علی رضا جباری (آذرنگ)
به راه خویش شبانگه،
به شوق دیدن فردا،
به بامداد تو بنگر،
به یاد او به ره شب،
به رزمگاه شب و روز،
بجنگ و سینه سپرکن!
رحمان
و به ریشخند می گیرد،
اشباح سرگردان و اسیران خرزهره ها را
قَهقَه ی خنده ی مستانه اش، بلند می آید
و گورکنان،
ریزه خواران شب اند
عرقِ پیشانی شان ، که
از بیل و کلنگ و تیشه می گذرد؛
گروه تئاتر اگزیت
تله تئاتر ماه عسل نوشته غلامحسین ساعدی جدیدترین کار «اگزیت» در تیرماه است.
سعی شده است که در شرایط کورونا و با حفظ پروتکل‌های حفاظتی و بهداشتی بتوانیم کار اجرایی را ادامه دهیم و زبان ارتباطی این دوران را با مردم پیدا کنیم.
رحمان
و زبانت رازِ قلبِ عاشقت را می گشود
از دوست داشتن می گفتی ،
از بی عدالتی و ظلم
که بار کَج به منزل نمی رسد !
رحمان
لا به لای ماشین‌ها می‌لولد
چراغ که قرمز می شود،
شروع می‌کند؛
رنگی سرخ به چهره‌اش می‌دود؛
قطره‌هایی در پیشانی‌اش می‌درخشد
قطره ‌هایی برپیشانی‌اش می‌درخشد؛‌
و می‌چکد بر روی آسفالت خرداد.
دستی از ماشین بیرون می‌آید
و چیزی مچاله شده در مشت‌اش می‌گذارد.
مهرداد خامنه ای
این گروه در شهرهای مختلف نروژ و آلمان و سپس در ادامه در ایران آثاری از نویسندگان ایران و جهان را به روی صحنه برده است. ایده‌ای که مبنای تشکیل این گروه قرار گرفت،‌ تئاتر فراملیتی و چندزبانه بود. بر همین اساس، آثاری که اگزیت به روی صحنه برده است، در هر کشور توسط بازیگرانی از همان کشور و به زبان آشنای مردم آن اجرا شده است.
ابوالفضل محققی
آرزو برای آن که کسی او را نشناسد، لباسش را مبدل کرد دو مشگ خالی آب بر داشت و دنبال پرنده راه افتاد. رفتند ،رفتند تا خارج قصر به دشت زیبائی رسیدند که قنبر زیر درختی کنار چشمه آب نشسته ونی می زد. آرزو کنار چشمه رفت النگوهای خود را در آورد پا های بلورینش در آب شست کوزه ها را پر کرد. اما هر چه گشت النگو های خود را نیافت . قنبر از بالای چشمه شروع به خواندن کرد.
ابوالفضل محققی
درها شکسته بود با چراغ‌قوه آن چند اتاق را گشتم؛ در اتاقی این چند پیراهن و در دست‌شوئی این دو حوله و مسواک را یافتم. گو شه این حوله با خودکار نوشته‌شده: حمید. می‌دانم این پیراهن سفید از آن حمید بود. آن‌ها را با خود آوردم و در این صندوق نهادم. او همیشه با من است. می‌خواهم اگر روزی موزه سازمان بر پا شد، این‌ها را تقدیم موزه کنم.