رفیق بهروز خلیق در مطلبی کە دو روز پیش با عنوان"تغيير آلترناتيو و سياست اتحادهای حزب؛ تغيير چهره، موقعيت و جايگاه حزب است
در نقد سياست اتحادها و آلترناتيو پيشنهادی برنامه سياسی ۷ امضا" در سایت بە پیش منتشر کرد، مسائلئ را در مورد برنامە دوسالە پیشنهادی سند هفت نفرە مطرح کردە کە سراپا تحریف و بدور از واقعیت است. البتە از این بابت کە ایشان در نقدهایی کە بر ضد سند ما نوشتەاند، دانستە یا نادانستە ماهیت واقعی گرایشی را کە ایشان آنرا نمایندگی می کنند روشن کردە و کار ما را آسان نمودە، من شخصا از ایشان سپاسگزارم. این نقد و نقد هفتە گذشتە ایشان در حالی منتشر می شود کە بحث ها برای رسیدن بە یک توافق احتمالی در کمیسیون سیاسی هنوز بە اتمام نرسیدە است و انتشار این نقدها در وسط کار کمیسیون سیاسی در واقع از نظر من نوعی اخلال محسوب می شود. دلیل این برخوردها برای من روشن است، در کمیسیون سیاسی بخشی از سند ٧ نفرە پذیرفتە شدە و بخش دیگر بعنوان آلترناتیو در دستور کمیسیون قرار دارد. بخش های از سند رفیق بهروز هم رد و یا در کمیسیون تغییر پیدا کردە کە مطلوب ایشان نیست. بهر حال چە ما در کمیسیون بە توافق برسیم، چە نرسیم، واقعیت این است کە ما موفق شدەایم در بخش کارگری و اقتصادی خلا سندهای دیگر را پر کنیم و تغییرات معینی در برخی قسمت های سند بوجود آوریم کە نقاط قوت سند هستند. ما البتە روی نقاط اصلی سند ٧ نفرە کە بە صورت آلترناتیو در پیشنویس سند آمدەاند بالاخص شعار جمهوری فدرال، اتحادها، انقلاب و سرنگونی هستیم و برای آوردن آنها در سند مصمم هستیم. بعد از این توضیحات مقدماتی می پردازم بە نقد بهروز خلیق از سند ٧ نفرە تا ببینیم نقد ایشان چقدر با واقعیت تضاد و تناقض دارد.
بهروز در این نوشتە با برنامە و سیاست مانند آیات آسمانی بر خورد می کند و آنها را ابدی و مقدس می شمرد. او با همین منطق از ما بخاطر تغییر در برنامە کنگرە گذشتە جوری برخورد می کند کە انگار کسی حق دادن پیشنهاد برای تغییر آنها را ندارد.
او می نویسد:
برنامه سياسی ۷ امضا که در "به پيش" درج شده است، آلترناتيو و سياست اتحادهای متفاوتی از سياست حزب که در طول حيات آن جريان داشته، ارائه نموده است. در تيتر آن سند آمده است: "برنامه سیاسی دو سالهی حزب چپ ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برپائی جمهوری فدرال دمکرات سکولار". حزب چپ ايران از ابتدای بنيانگذاریش، حکومت جايگزين و هدف راهبر سياسی خود را، استقرار جمهوری سکولار دموکرات به جای جمهوری اسلامی اعلام کرده است. در "پلاتفرم بنيانگذاری حزب"، "راستاهای عمومی برنامه حزب" و اسناد سياسی مصوب چند کنگره بر جمهوری سکولار دموکرات به عنوان جايگزين جمهوری اسلامی تاکيد و تا کنون هم مبنای امر همکاری ها و اتحادهای حزب قرار گرفته است. افزودن واژه فدراليسم به جمهوری سکولار دموکرات به معنی تغيير حکومت جايگزين و هدف راهبردی حزب است که تغيير سياست همکای ها و اتحادهای حزب را در پی دارد. هم چنانکه در سند ۷ امضا اين تغيير صورت گرفته است.
بهروز نقد خود را این طور شروع می کند:
"حزب در حوزه چپ، همکاری با جريان های چپ را با هدف تشکيل بلوک چپ مطرح و برای عملی کردن آن اقدام نمود. در حوزه جمهوری خواهی، برهمکاری و ائتلاف نيروهای جمهوری خواه پای فشرد که در همکاری با ۴ جريان جمهوری خواهی، "همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ايران" تشکيل گرديد. و برای برآمد مشترک با نيروهای دموکرات، مرکز هماهنگی را ارائه"
واقعیت این است کە برخلاف گفتە بهروز در حوزە چپ هیچ اقدام موثری انجام نشد بە غیر از چند نشست با رهبران بعضی احزاب و این نشستها هم هیچ دستآوردی نداشت. اگر غیر از این بود بهروز حداقل یکی دو نمونە از آنها را ذکر می کرد. البتە دلیل اش هم روشن است، نمیشد همە ی مناسبات حزب را بە همکاری با چند جریان کوچک جمهوریخواهی محدود کرد، اتاق فکر با جریانات غیر چپ بە مدت ٧ سال تشکیل داد، و در چند ملاقات با بعضی از رهبران چند حزب یکجوری برخورد کرد کە بیشتر برای سردواندن بود تا همکاری. برای مثال حداقل در دو مورد کە طرف مقابل آمادگی برای همکاری داشت، هیئت نمایندگی حزب بجای همکاری در سطح رهبری پیشنهاد همکاری در سطح یکی از گروە های کار را بە آنها داد، کە در واقع از موضع بالا بود و سنگی برای انداختن پیش پای آنها. یا در مورد دیگری صرفا بە دلیل اینکە در بیانیە یکی از ائتلافها بە بهانە اینکە در بیانیە آنها برای ائتلاف فراگیر کلمە "فدرالیسم آمدە بود روابط عمومی ما از پیوستن بە آن خودداری کرد.
در همە ی این ملاقتها بهروز خلیق برای بی نتیجە گذاشتن ملاقتها نقش اصلی را داشت. دلیل مخالفت وی در این نقد کە علیە سند ٧ نفرە نوشتە بە زبان خودش بە روشنی منعکس است.
در ارتباط با جمهوریخواهان نیز نە تنها بە غیر از تشکیل همگامی با شرکت چند جریان کوچک توفیقی حاصل نشد، بلکە یکی ازجریانات قبلی هم راە خودش را جدا کرد و پی کار خودش رفت. در واقع بهروز در مورد همگامی بیش از حد اغراق می کند.
پیشنهاد دادن برای تغییر و تدقیق برنامە حق تک بە تک هر عضو حزب است:
اولا در کنگرە گذشتە حزب "گذار" از حکومت بە تصویب رسید، حال اینکە بهروز در همین نوشتە بجای" گذار" از عنوان "پایان دادن" استفادە می کند. یعنی خود ایشان هم حالا بعد از آنکە کمیسیون سیاسی عنوان "گذار خشونت پرهیز" را کە در سند ایشان آمدە بود رد کرد، قسمتی از سند کنگرە گذشتە را رد کردە است. اگر تغییر در اسناد کفر است چرا برای سند ٧ نفرە است و برای ایشان نیست؟
بهروز در مورد سند ما در این نقد آگاهانە متوسل بە اغراقگویی شدە است.
مگر ما در بخش اتحاد های اسناد پیشین چە تغییری انجام دادەایم کە موجب این همە آشفتگی بهروز شدە است؟ و مگر نە این است کە فدرالسیم در کنگرە گذشتە با بیش از ٧٠ درصد آرای کنگرە بە تصویب رسیدە است؟ ما آن مصوبە را کە بە زعم بهروز مزاحم اتحاد های مطلوب نظر ایشان است سعی کردەایم با آوردن در تیتر از حصر خارج کنیم. فقط همین. این تغییر آیا این همە ناراحتی دارد؟آیا ملیتها و اقوام کە نیمی از جمعیت کشور را تشکیل می دهند باید همچنان از حق فدرالیسم محروم بمانند و ما بعنوان حزبی کە مدعی چپ هستیم در این مورد تسلیم خواستە مرکز گرایان و احزاب شوینیستی و اندیشە های ضد دمکراتیک آنها شویم؟ ما کە ادعا داریم و در اسناد مان آوردەایم طرفدار فدرالیسم هستیم چرا باید آنرا فدایی حفظ همکاری با چند جریان ملی گرا کە حتی آموزش بە زبان مادری را بە مثابە تجزیە طلبی می فهمند نماییم؟
بهروز بە عاقبت این نگاە راستگرایانە خود اندیشیدە است؟وانگهی در دوسال گذشتە تغییرات زیادی در جامعە رخ نمودە کە نمی شود آنها را در برنامە سیاسی جدید ملحوظ نکرد.انکار این حق در واقع بە تقویت جریانات تجزیە طلب و ناسیونالیستهای مرکز گرا کمک می کند، باعث تضعیف نیروهای چپ می شود و با دمکراسی خواهی و حقوق بشر در تناقض قرار دارد. وقتی حزب ما فدرالیسم را تصویب کردە چرا نباید با جمهوری فدرال موافقت کند
بهروز در همین بخش می نویسد:
در سند ٧ نفرە چنین نوشتە شدە:
ـ فرمول جريان های سياسی را که به عدم تمرکز باور دارند ولی فدراليسم مورد پذيرش آن ها نيست، از جريان های تشکيل دهنده آلترناتيو کنار می گذارد. جريان هائی مثل اتحاد جمهوری خواهان ايران، همبستگی جمهوری خواهان ايران، تشکل های جمهوری خواه چهارده گانه شهری و گروه های مختلف جمهوری خواه."
در سند ما چنین آمدە است"
" حزب چپ ایران برای تشکیل آلترناتیو دمکراتیک جمهوری فدرال دمکرات سکولار ایران متشکل از طبقات و احزاب ترقی خواە معتقد بە آزادی برابری و عدالت اجتماعی مبارزە می کند. تلاش ما برای تشکیل نیروی آلترناتیو دمکراتیک و انقلابی با شرکت نیروهای چپ، جمهوریخواە واحزاب مترقی مدافع حقوق ملیتها است."
در کجای این فرمول جمهوریخواهان کنار گذاشتە شدەاند؟
عجبا، خودش از نوشتە ما وام می گیرد و در همان حال می نویسد گویا ما همکاری با سایر گروە های جمهوریخواه را کنار گذاشتەایم. علت واقعی مخالفت ایشان این است کە چرا ما ملیتها و احزاب چپ را بە این جبهە افزودەایم و بخاطر همین است کە آسمان و ریسمان را برای القا چیزی کە وجود خارجی ندارد بهم می بافد. در جای دیگری ادعا می کند کە آوردن عنوان فدرالیسم گروهایی را کە بە عدم تمرکز معتقد هستند جدا می کند. معنی این گفتە این است کە ما بە احزاب فدرالیست بگوییم شما بخاطر رضایت کسانی کە با فدرالیسم موافقت ندارند از خواستە خودتان بگذرید. خوب چرا این را از جمهوری خواهان نمی خواهید. آقا جان فدرالیسم لولو نیست، ظرفی است برای همان سیستم غیر متمرکز وجود دارد. چیزی شبیە آنچە در آلمان، امریکا، کانادا و... وجود دارد مشکلی را هم برای این کشورها بوجود نیاوردە است. جمهوریخوان اگر طرفدار دمکراسی و حقوق بشر هستند باید آن را کامل بپذیرند نە نصفە نیمە. بە بهروز خلیق هم می گویم نمی شود در قانون اساسی آلمان و بقیە فدرالیسم را پذیرفت اما از بە کار بردن عنوان فدرال همراە با جمهوری آلمان خودداری کرد.
بهروز بارها ما را متهم کردە است کە طرفدار همکاری با جمهوریخواهان نیستیم، ولی برای چندمین بار می گوییم ما از همکاری با جمهوریخواهان حمایت می کنیم، اما نە بە قیمت کنار گذاشتن احزاب چپ و احزاب ملی قومی و همکاری و اتحاد بدون مرزی کە بە قیمت کنار گذاشتن برنامە حزب تمام شود. و اگر قرار بر سر ارزش گذاری و انتخاب بین این و آن باشد منطق چپ بودن حکم می کند کە ما همکاری با چپ ها و احزاب ملی قومی را انتخاب کنیم. خواست بهروز در این نوشتە اما حذف چپ ها و احزاب ملی قومی است بە نفع چند گروە بورژوا لیبرال است کە در مورد وزن و نفوذ آنها در جنبش اغراق می کند.
بهروز در جای دیگری از سر کین احزاب ملی قومی را بە اعتقاد ندا شتن بە عدالت اجتماعی متهم می کند و می نویسد:
ـ در فرمول گفته شده است که آلترناتيو دموکراتيک انقلابی از طبقات و احزاب ترقی خواه معتقد به آزادی، برابری و عدالت اجتماعی تشکيل می شود. می دانيم که عدالت اجتماعی به احزاب چپ بر می گردد. خيلی از احزاب عدالت اجتماعی را مطرح نمی کنند و يا به صورت کم رنگ مطرح می کنند و در رديف آزادی قرار نمی دهند. از جمله برخی جريان های ملی و قومی که شعار اصلی شان حقوق ملی و فدراليسم است نه عدالت اجتماعی. اگر جمهوری فدرال دموکرات سکولار و اعتقاد به آزادی، برابری و عدالت اجتماعی را مبنا قرار دهيم، فرمول سند ۷ امضا فقط چند جريان انگشت شمار را شامل خواهد شد.
اولا این یک اتهام خالص بە احزاب ملی در مناطق محرومی مانند بلوچوستان و کردستان فقر زدە است کە صدها هزار نفر از جمعیت آنها بە واسطە فقر و بیکاری نان روزانە شان را از طریق کار شاق و خطرناک کولبری و سوختبری بدست می آورند. بنا بر این احزاب این مناطق نمی توانند بە مسئلە عدالت اجتماعی بی اعتقاد باشند. ثانیا در این مناطق خاصە در کردستان احزاب نیرومند چپ و کمونیستی فعالیت می کنند کە عدالت اجتماعی مهمترین هدف برنامەای آنهاست، سوما مگر احزاب عضو همگامی بە استثنای حزب چپ مسئلە اصلی شان عدالت اجتماعی است؟ این هم یک قیاس مع الفارغ در نوشتە بهروز است.
.بعضی نوشتە ها بهروز آدم را بە یاد ضرب المثل معروف ایرادهای بنی اسرائیلی می اندازد. مثلا آنجا کە می نویسد:
" "فرمول برنامه سياسی ۷ امضا، طبقات و احزاب ترقی خواه را به عنوان تشکيل دهنده آلترناتيو دموکراتيک مطرح کرده است. اولأ مشخص نمی کند که در جامعه ما طبقات مترقی کدامند، آيا طبقه متوسط جديد مترقی است؟ ثانيأ طبقات چگونه در شکل دهی آلترناتيو مشارکت می کنند. شرکت طبقات يا از کانال تشکل های سراسری خود و يا به توسط نمايندگان سياسی شان می توانند در تشکيل آلترناتيو نقش داشته باشند که در فرمول نيآمده است. آيا تشکل های صنفی مثل تشکل معلمان بايد فدراليسم را بپذيرند تا جزو مولفه های تشکيل دهنده آلترناتيو فدرال دموکرات سکولار به حساب آيند؟"
آقا جان مگر شما در کجای برنامە تان بە جزئیات پرداختەاید کە چنین سوالاتی از ما می کنید؟ ما نیروهای اجتماعی را بر شمردەایم، پیداست کە هدف برنامە ما معطوف بە تامین حقوق آنهاست. اشکال شرکت طبقات هم اگر نگاهی بە اخبار روزانە بکنید مشخص است. در مورد معلمان و بقیە گروەهای مدنی و صنفی از افراد و گرایشات مختلف هستند و نمی شود آنها را یک کاسە کرد و اساسا بین این گروە ها با احزاب تفاوت وجود دارد. در میان آنها هم کرد، آذری، بلوچ، عربو ... وجود دارد، ولی بهر حال انها جز مترقیترین طبقات اجتماعی هستند کە تا کنون سمتگیری های اصلی شان در مبارزات سیاسی و مدنی را نشان دادەاند. طبقە متوسط جدید و غیر جدید هر دو از نظر سند ما طبقات مترقی هستند کە عدەای کە فاقد نیرو هستند سعی می کنند، بین آنها و طبقە کارگر جدایی و تفرقە ایجاد کنند و عملا ظرفیت و توان جنبش مردمی را تضعیف کنند.
در مورد پیامدهای تغییر یا بە زعم من تدقیق سیاستهای حزب من در خلال مطالب سطور بالا بە آن پرداختەام. تغییر در برنامە های حزبی هم نە کفر است و نە لزوما بە تضعیف حزب منجر می شود. حتی می تواند بە تقویت حزب منجر شود. تفاوت اساسی نظری و اختلاف ما با بهروز بر سر حفظ هویت حزب و تنظیم سیاستهای آن بر اساس هویت است و نە فدا کردن هویت و سیاستهای حزب پای اتحاد بی آیندە با نیروهای بورژوازی لیبرال.
افزودن دیدگاه جدید