فرهنگ و هنر
این جایزه معتبر که «بنیاد آیرید شنژن» با همکاری «دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان (IBBY)» قدردانی از ترویجگران تاثیرگذار کتابخوانی در گسترهی جهانی بنیاد گذاشته است در سال ۲۰۲۲ به زهره قایینی از ایران و جین کرتس از ایالات متحده تعلق گرفت
کانون نویسندگان ایران
آرش گنجی که با اتهامهای واهی و پروندهسازیهای بیاساس، به جرم ترجمهی یک کتاب به ۱۱ سال زندان محکوم شده، اکنون با ادامهی همان شیوهها و پروندهسازیها تحت فشار و آزار مضاعف قرار گرفته است. بیشک مسئولیت هر گزندی به جان و سلامت گنجی بر عهدهی حاکمیت، به ویژه زندانبانان و قوهی قضاییه خواهد بود.
ارژنگ، دوماهنامۀ ادبی، هنری و اجتماعی نویدنو، دورۀ اوّل/ سال سوّم/ شمارۀ 25، مرداد و شهریورر 1401
با آثاری از:
ا.ح.آریانپور/ ا.ه.ابتهاج(سایه)/ ج.ابراهیمی/ ارژنگ/ م.استرآبادی/ ژ.اصفهانی/ م.اعتمادزاده(بهآذین)/ ا.البرز/ امید/ ه.بُل/ ع.توده/ ع.جعفری(ساوی)/ د.جلیلی/ ع.حاجی/ ب.حسنزاده/ ه.حسینی/ ن.حکمت/ م.خلیلی/ م.درویشیان/ ن.رحمانینژاد/ آ.زیس/ س.سلطانیطارمی/ ز.شریفی/ م.شهبازی/ م.عاصمی/ ج.علیزاده/ م.فرازیکسمایی/ م.فرّخییزدی/ س.فرضیپور/
با آثاری از:
ا.ح.آریانپور/ ا.ه.ابتهاج(سایه)/ ج.ابراهیمی/ ارژنگ/ م.استرآبادی/ ژ.اصفهانی/ م.اعتمادزاده(بهآذین)/ ا.البرز/ امید/ ه.بُل/ ع.توده/ ع.جعفری(ساوی)/ د.جلیلی/ ع.حاجی/ ب.حسنزاده/ ه.حسینی/ ن.حکمت/ م.خلیلی/ م.درویشیان/ ن.رحمانینژاد/ آ.زیس/ س.سلطانیطارمی/ ز.شریفی/ م.شهبازی/ م.عاصمی/ ج.علیزاده/ م.فرازیکسمایی/ م.فرّخییزدی/ س.فرضیپور/
رحمان
صبح، خمیازه می کشد
از دهانِ شبروانِ گرسنه
دزدان بی نقاب
با دستانِ همیشه آلوده،
و اقامه نمازِهایِ شبانه
۹۲ هزار میلیارد
لوطی خور کردند
مبارکه،
از دهانِ شبروانِ گرسنه
دزدان بی نقاب
با دستانِ همیشه آلوده،
و اقامه نمازِهایِ شبانه
۹۲ هزار میلیارد
لوطی خور کردند
مبارکه،
ابوالفضل محققی
هنرمدان ترسیم کنندگان زیبائی حیات وتعادل بخشندگان به روح آسیب دیده جامعه هستند! زمانی که آزادی و آزادی خواهان در مبارزه با حکومت های جابر ،سرکوب گر جان می بازند! ناامیدی و تاریکی فضای جامعه را در خود می فشارد. این صدای هنرمند است که به هزار زبان ،به هزار تصویر ،هزار نوا ی موسیقی با مردم سخن میگوید!
م. شفق
بنام گالیا،
وآن سکوت رفته برزبان جان،
بنام شهر درد،
بنام شهر دود و آه،
بنام مردمان هر دیار،
دراین خروش سبز و،
این وداع تلخ،
چه فکر میکنی،
می شناسمت،،،،،،،،،،،،
وآن سکوت رفته برزبان جان،
بنام شهر درد،
بنام شهر دود و آه،
بنام مردمان هر دیار،
دراین خروش سبز و،
این وداع تلخ،
چه فکر میکنی،
می شناسمت،،،،،،،،،،،،
رحمان
کاش پیش از آخرین پرواز
چیزی بر زبان می آورد
چیزی از ترنم عشق می گفت
عشقی که زنده می ماند
پس از آمدن مرگ
بی گمان،
مرگ پایان راه نیست
گر نور خورشید،
در قلبت فروزان شود
چیزی بر زبان می آورد
چیزی از ترنم عشق می گفت
عشقی که زنده می ماند
پس از آمدن مرگ
بی گمان،
مرگ پایان راه نیست
گر نور خورشید،
در قلبت فروزان شود
ابوالفضل محققی
به سیمای پیرزن می نگرم به موهای محزون او که گذشت زمان نازک تر و سخت ترش کرده است. به دو چشم آبی کم رنگ خسته وپنهان شده پشت عینک ذره بینی. اما هنوز چهره اش رگه هائی اززیبائی روزگاران گذشته را دارد.
درمقابلش می ایستم و لیوانی رابر می دارم، تلنگری می زنم صدای زنگ دار کریستال در فضا می پیچد. "کریستال چکسلواکی است! همین سه عدد مانده است، شراب داخلش خیلی دلچسب می شود ."می خندم "ودکا چطور؟" نگاهم می کند .چیزی نمی گوید.هر سه گیلاس را میخرم.آرام شروع به پیچاندن آن ها درون کاغذ روزنامه می کند
درمقابلش می ایستم و لیوانی رابر می دارم، تلنگری می زنم صدای زنگ دار کریستال در فضا می پیچد. "کریستال چکسلواکی است! همین سه عدد مانده است، شراب داخلش خیلی دلچسب می شود ."می خندم "ودکا چطور؟" نگاهم می کند .چیزی نمی گوید.هر سه گیلاس را میخرم.آرام شروع به پیچاندن آن ها درون کاغذ روزنامه می کند
می گشاید چشم
می خیزد بریده کلمات
از لب هایی
ترک خورده وخشک
می میرم
نخواهم شد مرد سنگی
چشم چرخید و لب ایستاد
موسی مرد
می خیزد بریده کلمات
از لب هایی
ترک خورده وخشک
می میرم
نخواهم شد مرد سنگی
چشم چرخید و لب ایستاد
موسی مرد
محمود شوشتری
سهراب کسرایی از سرنوشت جگرسوز نسل خود، حکیم طوس این گُردآفرین به نگارش را مورد پرسش قرار میدهد و شِکوه میکند که سرنوشت من آنگونه نبود که رسم و آیین تو در نگارش بود. قصه غمبار مرا که عشق شورانگیز تهمینه و رستم دیباچه آن بود این چنین با نقطهای از خون به به پایان بُردی؟ چرا و به چه دلیل مرا و نسل مرا این چنین به نیکویی و برازندگی پروردی و چنین زود و نابهنگام رها کردی!؟ این رسم و آیین تو نبود. ای سرور دادخواهی، در این دفتر سترگ تو در هر سپاهی یلانی به شادی و سرفرازی سالیان دراز زندگی میکنند.
س. خرم
من پر از اعترافم
آمده ام تا به جای همه بترسم
به جای همه بگویم
به جای همه بگریانم
یا که کوچک شوم
من پر از اعترافم
آمده ام تا به جای همه بترسم
به جای همه بگویم
به جای همه بگریانم
یا که کوچک شوم
من پر از اعترافم
سالها بعد، زمانیکه برای اولین بار شعر " ارغوان" را می خواندم، بلافاصله ضمن بهیاد آوردن تصاویر و حال و هوای آن روزها در ۲۰۹ اوین، بسیاری از کدهای واقعی و رئالیستی را در یک شعر زیبا و بیانی زیبا و آهنگین ، در میان کلمات "سایه " بازتاب مستقیم همان شرایط یافتم. آنجا که " سایه " با " ارغوان " گفتگو و از شرایط " بند " میٰگوید ، بهترین توصیف را از شرایط سلول ۲۰۹ بهعمل آورده است
رحمان
مردی رُخ بر خاک کشید
غزل، با تنپوشی سیاه
ماتم گرفت
و شعر...سوگوارِ شاعر شد
آسمان، در انبوهه ابرهای متراکم
قطره اشگی بر گونهِ زمین نشاند
غزل، با تنپوشی سیاه
ماتم گرفت
و شعر...سوگوارِ شاعر شد
آسمان، در انبوهه ابرهای متراکم
قطره اشگی بر گونهِ زمین نشاند
رحمان
تکه دیگری از قلبش را
در آتشبار خرمشهر،
در میان نخلهای سر بریده
که خون فواره می زد به کارون
نتوانست پس بگیرد
در آتشبار خرمشهر،
در میان نخلهای سر بریده
که خون فواره می زد به کارون
نتوانست پس بگیرد
هوشنگ ابتهاج از جمله شاعران برجستهی کشورما و از پیشینیان نسلی بود که در دهه بیست پای به عرصهی شعر نهادند و تاثیری بهسزا و ماندگار در شعر و ادب ایران گذاشتند.
س. خرم
چه خبر است آنجا
چه نهفته در آن اعماق
که چنین چنگش می زنید این روز ها
با هول وولع
نفس گیر است رقابت هاتان
چه نهفته در آن اعماق
که چنین چنگش می زنید این روز ها
با هول وولع
نفس گیر است رقابت هاتان
محمود شوشتری
درآمد منظومه مهره سرخ کسرایی با گذری آمیخته به حسرت بر چرخه خونبار آنچه که گذشته، شروع میشود. راوی این روایت تاریخی غمگین کلاغ پیری است که در حالیکه "ستاره خونین شامگاه" در ابر میچکد و هنوز ره آشیان نجسته است. "در تک این شام میپرد و هر قصه را از نخُست پرسان و پیگیر" بازخوانی میکند. سهراب پهلو شکافته، روی خاک، میسوخت، میگداخت در شعلههای تب.
رحمان
در شبی خسته
و فریاد در تالابی سیاه
گیج و گُنگ نمی دانی
باد از کدام جهت می وزد
روبهروی دریا ایستادی
یا رو به دشتی خشگ و تشنه
از هیچ طرف صدایی نمی آید،
در قله ها برفی نمانده
و فریاد در تالابی سیاه
گیج و گُنگ نمی دانی
باد از کدام جهت می وزد
روبهروی دریا ایستادی
یا رو به دشتی خشگ و تشنه
از هیچ طرف صدایی نمی آید،
در قله ها برفی نمانده
کانون نویسندگان ایران
کانون نویسندگان ایران ضمن دفاع از حق انتخاب پوشش، بار دیگر حمایت خود را از حق تشکلیابی زنان اعلام میکند و این بازداشتها و پخش اعترافات اجباری را ادامهی سرکوب سازمانیافتهی زنان میداند. آزادی بی قید و شرط، حق سپیده رشنو و همهی زندانیان سیاسی و عقیدتی است.
رحمان
از نهیب سپیدارها
بیدار می شوم
وز نجوایِ گلهای سرخ سرشارم
و شعر از لبهایم
لبریز می شود
و من از مرگ نجات پیدا میکنم
بیدار می شوم
وز نجوایِ گلهای سرخ سرشارم
و شعر از لبهایم
لبریز می شود
و من از مرگ نجات پیدا میکنم
اسد عبدالهی
علی اهل مرودشت شیراز است. قرار بود سهماه تابستان اینجا پیش عموی مادرش بماند و کار کند و به مرودشت برود، اما انگار در تهران ماندگار شده... «مامانم منرو به مدرسه برد، گفتن پُر شده، جا نداریم، همین مدرسهی... تو مولوی؛ پارسال همونجا درس خوندم، کلاس اول بودم اما امسال دیر رفتیم و گفتن نمیشه، نمیذاریم...» علی بههمراه مادرش سراغ چند مدرسه دیگر هم رفته اما نتیجه نداشته و حالا گردوفروشی میکند.
محمود شوشتری
شعر کسرایی را جدا از ویژگیهای هنری بسیار؛ باید شعری با دغدغههای سیاسی و اجتماعی میهن قضاوت کرد. کسرایی از همان سالهای جوانی به شهادت سرودههایش سودای بهروزی وطن و آرزوی سعادت مردم را در سر داشت و با همین انگیزه به طرف حزب توده ایران کشیده شد. به این اعتبار است که احساس و عاطفهای را که او در اشعارش به مخاطب خود منتقل میکند، تصویری از اوضاع جاری کشور است و مُهر و نشان تلخی و شیرینی وقایع میهن است را برخود دارد.
م. شفق
بربام ترانه های تلخ،،،
هرگز به عبث نسرودی،،،
شعر انکار انسان را،،،
چه پست وبی خرد آنان،،،
که می هراساندند،،،
وتو مرگ را به سخره می بردی،،،
هرگز به عبث نسرودی،،،
شعر انکار انسان را،،،
چه پست وبی خرد آنان،،،
که می هراساندند،،،
وتو مرگ را به سخره می بردی،،،
کسرایی حتی در واپسین سالهای عمر نیز در این اندیشه است که باز هم بتواند در تندخیزهای حادثه بار دگر، امّا بگونهای دیگر فانوس راهنمایی بَرکِشد و دستی به دادخواهی دلها درآورد. دریا روا ندار که من این گونه در اینجا به عبث و سردرگم رها شوم. پشت سرم خطر است و در پیش رو زندگی و دشواریهای آن که کمر به هلاکتام بربسته اند. در منگنه زندگی از پیش و پس گرفتار شدهام.
س. خرم
برای کودک کار که در روز سه شنبه۲۹ تیر ماه توسط اتومبیل تشریفات وزارت خارجه وهمزمان با سفر پوتین و اردوغاند درخیابان ولیعصر تهران کشته شد اما تمام رسانه ها از اعلام مرگ او خود داری کرده اند
خانه ات بود
مدرسه ات بود
آن خیابان پر هیاهو
گرسنه میشدی.سیر میشدی
تشنه میشدی. سیراب میشدی
بزرگ می شدی
خانه ات بود
مدرسه ات بود
آن خیابان پر هیاهو
گرسنه میشدی.سیر میشدی
تشنه میشدی. سیراب میشدی
بزرگ می شدی
رحمان
نام تو را،
باد های شمالی با خود بُرد
و درختی که بی دریغ
در سایه سارش آسودی
آهی بر لبانش نشست وُ
سکوت کرد
باد های شمالی با خود بُرد
و درختی که بی دریغ
در سایه سارش آسودی
آهی بر لبانش نشست وُ
سکوت کرد
س. خرم
امیدی داشت به
سرمای سنگینه اعماق
به باز هم فشردن خویش
به تاریکی شب
به سایه ی ابری تیره
وزید اما شبانه باد های گرم
از دریای نفس ها
سرمای سنگینه اعماق
به باز هم فشردن خویش
به تاریکی شب
به سایه ی ابری تیره
وزید اما شبانه باد های گرم
از دریای نفس ها
تو کی بر طناب بوسه زدی
شاید سحر
شاید غروب
وشاید هم نیمه های شب
آخرین لحظه ها چگونه گذشت
شاید سحر
شاید غروب
وشاید هم نیمه های شب
آخرین لحظه ها چگونه گذشت
م. شفق
که ستاره ی صبح درآن سوسو میزند،
آری من همه جا هستم،
حتا درزمزمه ی قطره های آب،،،،،،،
کسرایی در سالهای سیاه پس از پیروزی کودتا در شرایطی که دستگاه داغ و درفش و اعدام میهن دوستان سه شیفته در کار بود و دلالان میوه چین کشورهای حامی کودتا در رفت و آمد و بستن قراردادهای چرب و دندانگیر بودند، شعر «در اندوه سیمرغ» را سرود. شرایطی دشوار که جامعه روشنفکری و بسیاری از شعرا در هالهای از خمود و دلزدگی فرو رفته بودند. در این سالهای سیاه بود که زنده یاد مهدی اخوان ثالث شعر زیبا و معروف خود «زمستان» را سرود. کسرایی نیز گرفتار همین دلزدگی است که روحیه و احساس آن را در شعر «اندوه سیمرغ» شاهد هستیم.
رحمان
هنوز صدایِ گامهاشان
پیامی دارد، از سپیده دمان
در این شبهای بی فروغ
خاطره همه ستاره ها
سینه به سینه یادم می آورد
فورانِ دُشنام وُ سنگینیِ ستم
پیامی دارد، از سپیده دمان
در این شبهای بی فروغ
خاطره همه ستاره ها
سینه به سینه یادم می آورد
فورانِ دُشنام وُ سنگینیِ ستم
میهن جزنی
آیلا نویدی که در خاکی دور از وطن اجدادیاش متولد شده و رشد کرده، به خوبی توانسته بین دو فرهنگ هماهنگی بهوجود آورد و در عین حفظ روابط عاطفی با خانواده و فامیل و دوستان ، به درک فرهنگ غربی نایل آید و به عنوان یک ایرانیالاصل با شخصیتی استوار و اعتماد به نفسی برخاسته از فرهنگ غنی سرزمیناش، در زندگی اجتماعی و فرهنگی کشور میزبان، به موفقیتهایی دست یابد و این امر مایهی افتخار ما ایرانیان است.
گیتی پورفاضل
به گامی چند آنسوتر
زنی مستور زیر چادری تیره
خرامان راه می پیمود و نجوا با دل خود داشت
هوای سرد پاییزی زلای درز کفش اش
می ربود از پنجه های پای او یارای رفتن را
وچه آشفته می بارید
از چشمان خونبارش
سرشکِ غم
به رخساره که روزی چون بهاران
پُر طراوت بود و زیبا
زلال چشمه چشم اش
زنی مستور زیر چادری تیره
خرامان راه می پیمود و نجوا با دل خود داشت
هوای سرد پاییزی زلای درز کفش اش
می ربود از پنجه های پای او یارای رفتن را
وچه آشفته می بارید
از چشمان خونبارش
سرشکِ غم
به رخساره که روزی چون بهاران
پُر طراوت بود و زیبا
زلال چشمه چشم اش
رحمان
صدایِ رهگذری بر بالِ نسیم
می وزد
و در پشتِ دیوار
خاموش میشود
تنها گلی رُسته،
در میانهِ خشگ-
بر مردمک چشمانم می نشیند
همیشه منتظر است،
و گر پاهایم توانِ رفتن باشد
از پله ها پایبن بیایم
می وزد
و در پشتِ دیوار
خاموش میشود
تنها گلی رُسته،
در میانهِ خشگ-
بر مردمک چشمانم می نشیند
همیشه منتظر است،
و گر پاهایم توانِ رفتن باشد
از پله ها پایبن بیایم
کانون نویسندگان ایران
کانون نویسندگان ایران ممنوعیت ملاقات با زندانیان سیاسی از جمله کیوان مهتدی و آنیشا اسدالهی و پروندهسازی برای آنان را محکوم میکند، حمایت خود را از حق تشکلیابی و ارتباط با نهادهای همسو اعلام میدارد و از نویسندگان و آزادیخواهان مستقلِ سراسر دنیا میخواهد که صدای رسای اعتراض به این سرکوبها و آزارها باشند