فرایند مذاکرات برای آتش بس و برقراری صلح در غزه، نه تنها روزها، بلکه ساعات حساسی را طی میکند. همگان در جهان، با انتظاری امیدوارانه دل به حاصل آن بستهاند. اما این موج امید، فارغ از خطر شبح شکست توافقات نیست و صلح پایدار در این باره نه امری الزاماً تضمین شده. دفتر تاریخ پر از عهدشکنیهایی متعدد اسرائیل است.
با اینهمه، این بار شاهد بیسابقهترین خوشبینیهای همه سویهی دنیا، منطقه و از همه مهمتر خود طرفین اصلی کشاکشها نسبت به گفتگوهای جاری هستیم. این مذاکرات که بین دولت اسرائیل و رهبری حماس و با حضور مداخلهگرایانهی نمایندگانی از مصر، قطر و ترکیه جریان دارد، در واقع زیر نظارت و تحت فشار مستقیم دولت آمریکا و در کادر طرح ۲۰ مادهای با پاراف شخص ترامپ پیش میرود. نظارتی که به وساطت مورد اعتمادترین نمایندگان او یعنی دامادش کوشنر و ویتکاف صورت میگیرد و برخوردار از حمایت کل اروپا هم است. طبق این معماری، قرار است غزه پسا آتشبس، توسط هیئتی از تکنوکراتهای فلسطینی به ریاست کل تونی بلر نخست وزیر اسبق انگلستان اداره شود.
این موفقیت حاصل چه روندی است؟
پایان یافتن فاجعهی دو سالهی غزه با پیامد نسلکشی دهشتناک نزدیک به ۷۰ هزار نفر از اهالی این باریکهی پرجمعیت، نه پیروزی حماس شمرده میشود و نه فتح اسرائیلی به حساب میآید. برعکس، هر دو اینها شکست خوردهاند و حالا فقط هم از سر ناگزیری است که تن به توافق دادهاند؛ توافقی بسی دیرهنگام. نه ماجراجویی ۷ اکتبر با تلفات عظیم انسانی و ویرانی کل غزه، حماسه بود و نه دولت دست راستی نتانیاهو با ارتکاب شنیعترین جنایات توانست به رویای نابودی حماس و اشغال دایمی غزه دست بیابد.
رفتن طرفین پای توافق را باید بازتاب بی فرجامی دیگربار حل مسئلهی فلسطین از طریق زور و جنگ دانست. همانی که در همهی این چندین دهه بارها و بارها و در انواع برآمدها، واقعیت تلخ خود را نشان داده است. دو سال اخیر هم که وحشتناکترین کشتارها طی ۷۵ سال گذشتهی تاریخ این منطقه بود، به اثبات رساند که موجودیت فلسطینیها و اسرائیلیها به عنوان ملت، انکار ناشدنی است. نه اسرائیل را میشود نابود کرد و نه منکر ملت بودن فلسطین شد.
بر زمینهی اثبات بنبست انکارها و نیز متاسفانه به بهای بسیار سنگین طی جنگ دوساله بود که حقانیت فلسطینیها برای داشتن حق تعیین سرنوشت خود گسترهی جهانی یافت و تا درون اسرائیل هم امتداد پیدا کرد. تظاهرات وسیع برای وادار کردن دولت دست راستی نتانیاهو به قطع آدمکشیهای سیستماتیکاش در غزه که هر روز بطور فزاینده و فراگیرتر در اقصی نقاط جهان جریان داشت، وسیعاً در مجامع سیاسی بازتاب یافت و سیر به رسمیت شناختن حق فلسطینیها برای برخورداری از حاکمیت خودی شتابی بی سابقه به خود گرفت. در همین ماههای اخیر کشورهایی اعلام حمایت از تشکیل دولت فلسطین کردند که برای دههها به سود اسرائیل از آن پرهیز داشتند و تا این اواخر همیار تنگاتنگ تلآویو بودند.
در این میان اما، طی این دو سال کشاکشها در جهان حول موضوع جنگ غزه و سوگیریها در قبال آن، میباید بر نقش مثبت دولت آفریقای جنوبی که مبتکر و پیگیر تشکیل دادگاه علیه جنایات در غزه شد، بطور ویژه انگشت نهاد و میراثداری نلسون ماندلایی آن را ستود. تصمیم مهم دادگاه بین المللی لاهه هم در این توازن قوای موجود جهانی که یورش راست مشخصهی اصلی آن به سود جانیان اسرائیل است، سزاوار تحسین شد. درون اتحادیهی اروپا هم تلاشهای ارزندهی دولت دست چپی دولت اسپانیا، نیز ایرلند، در زمینهی محکومیت اسرائیل، همچنین فشار اعتراضات گستردە و بی سابقەی مردم در کشورهای مختلف از جمله در اروپا، بهویژە تظاهرات متعدد و پرجمعیت در هلند، در خود آمریکا، بە رسمیت شناختن فلسطین در سازمان ملل تاثیر همین اعتراضات روزافزون به حمایتهای بیشرمانە برخی کشورهای اروپائی از نسلکشی در غزە، ارزشمند افتاد. نتانیاهو و شرکایش هر چه بیشتر کودک و زن و مرد بی سلاح در غزه کشتند، از نظر افکار عمومی دنیا بی آبروتر و در مجامع بین المللی منزویتر شدند؛ طوری که آنان این اواخر حتی حمایت سنتی متداوم برخی از متحدان استراتژیک خود را نیز از دست دادند.
این وضعیت، روندی را شکل داد که نقش ویژهای در رسیدن اوضاع به نقطهی کنونی داشت. دولت آمریکا با این واقعیت روبرو شد که پشتیبانی بی چون و چرای آن از هر تصمیم تلآویو، به نقطهی ناهمخوانی با منافع دراز مدت این کشور رسیده است. اگر تا چندی پیش این آیپک و لابی بسیار نیرومند یهودیها در آمریکا بود که سیاست کاخ سفید در قبال موضوع فلسطین را رقم میزد، واشنگتن حالا دیگر بخاطر رعایت مصالح خود در رابطه با دیگر کشورهای منطقه، لازم میبیند سیاستی نسبتاْ مستقلتر از خواستههای اسرائیل و مخصوصاً تمایلات افراطیترینهای آن در پیش گیرد.
ترامپ نمایندهی چنین سیاستی در آمریکا است: پابرجا ماندن بر حمایت استراتژیک از اسرائیل، در همان حال اما فشار بر دستراستیهای این کشور دوست خود به منظور احتراز از زیادهخواهیهایی افراطیون آن. «قهرمان» صلح شدن ترامپ فقط به ایناست و نه به اصطلاح بیطرفی آن در این زمینه. توافقات شرم الشیخ، انعکاس شکست افراطگرایی نتانیاهوها از یک سو و سر بر دیوار کوبیدن حماسها از دیگر سوست. نیز بنبست سیاست سنتی خود آمریکاست و نیز بی فرجامی سیاستهای رسوا در اروپا، بی آنکه به حساب کامیابی استراتژیک برای فلسطینیها تعبیر شود.
با همهی اینها اما، قطع جنگ در هر حال جای خرسندی دارد و باید هم بدان با امید نگریست و به پشتیبانی از آن برخاست. همین که توافقات در شرم الشیخ موجبی برای قطع جنگ در غزه و پایان گرفتن کشتارهای بی محابا و قحطی دادن سیستماتیک به ساکنان آنجا شود و بتواند شبیخونهای دستجات تحت حمایت دولت اسرائیل به منازل و مزارع ساکنان فلسطینی کنارهی غربی رود اردن را جلوگیری کند جای جشن گرفتن دارد. از قطع جنگ حتی به وساطت ترامپ و با نیات ترامپیستی باید که استقبال کرد. اپوزیسیون دموکرات و مردمی جمهوری اسلامی حامی این تلاش است.
ابهامات در طرح ۲۰ مادهای اما بیشتر به زیان فلسطینیهاست.
خوشحالی از قطع جنگ اما نباید باعث خوش خیالی نسبت به هر بخش از مفاد این طرح بیست مادهای شود که نام مبنای صلح پایدار به خود گرفته است. گرچه این طرح ولو که در بیانی کلی، از حق فلسطینیها برای برخورداری از دولت سخن میگوید، اما این مطالبهی محوری مردم فلسطین در آن با ابهامات بسیار آورده شده است و هیچ تضمینی در این باره داده نشده و نمیشود. این، بیشترین چشم اسفندیار طرح ترامپی است.
طرح البته در فازهای نخستین خود چه در حدی از عقب نشینی اسرائیل از خاک اشغالی غزه، چه رهایی زنده و مرده گروگانهای ۷ اکتبری توسط حماس و متقابلاً آزادی حدود دو هزار زندانی سیاسی فلسطینی اعم از قدیمیها و بازداشتیهای دو سال گذشته، مثبت است و طبعاً هم جای خرسندی دارد. به ویژه هم امر فوری برداشتهشدن موانع ایجاد شده توسط دولت اسرائیل برای جلوگیری از امر کمکرسانی به مردم گرسنه و بیپناه غزه و سپردن این وظیفه تماماْ به سازمان ملل متحد، هر انسانی را به وجد میآورد. اما اینها اگر با اصل موضوع که به رسمیت شناختن عملی و اجرایی حق فلسطینیها از حاکمیت خودشان و یا شراکت واقعی در حاکمیت گره نخورد، تصور صلح پایدار بسیار مشکل است.
در واقع، وجهی از واقعیت تن دادن نتانیاهو و حتی افراطیترین وزرای کابینهی دست راستی او به فشار وارده از سوی ترامپ مبنی بر پذیرش این طرح آنست که موارد مربوط به اسرائیل در این طرح دچار ابهام چندانی هم نیستند و آنها را راضی میکند. به این اعتبار، طرح صلح بیست مادهای را میتوان انعکاس توازن قوا به سود اسرائیل و به زیان فلسطینها ارزیابی کرد اما فقط با این تکمله که فزونخواهی اسرائیل در تز آن از فرات تا نیل ناکام ماند و فلسطین در پذیرفته شدن لفظی حقش برای حاکمیت خودی اگرچه فعلاً نسیه و مبهم کامیاب شد.
هم از این روی، تظاهرات مردمان در جهان و اقدامات دموکراتیک و حق طلبانهی دولی از آن برای قطع فوری جنگ نه تنها نباید پایان یافته تلقی شود که لازم است تداومی بی پایان داشته باشد. این فشارها میباید در جهت پافشاری بر حق تشکیل دولت فلسطینی و منزوی کردن هر افراط گرایی در دو سوی این نزاع تاریخی تمرکز بپذیرد.
سخن در این باره را با نحوه برخورد جمهوری اسلامی نسبت به این طرح صلح پایان ببریم. این نخستین بار است که جمهوری اسلامی با طرحی رسماْ سرشاخ نمیشود که تصریح بر موجودیت دولت اسرائیل دارد و نیز در حد کلی و گرچه با ابهامات به حقانیت فلسطینیها در داشتن دولت خود اشاره میکند. این موضعگیری متفاوت که مسلماً ناشی از ضعف موقعیت کنونی آن در منطقه و همچنین اوضاع درون کشوری است و نه به معنای رعایت منافع مردم ایران و مصالح راستین مردم فلسطین، خود دستاوردی برای مردم ایران در مخالفت با سیاست خارجی ورشکسته و زیانبار جمهوری اسلامی است. هم از این روی حمایت مشروط اپوزیسیونی از طرح بیست مادهای، خود وجه دیگری از مبارزهی ملی با برخورد بنیادگرایانهی خلاف مصالح ملی این حکومت در قبال فعل و انفعالات منطقه و به ویژه معضل تاریخی فلسطین است.
بهزاد کریمی
۱۸ مهر ماه ۱۴۰۴ برابر با ۱۰ اکتبر ۲۰۲۵
افزودن دیدگاه جدید