رفتن به محتوای اصلی

شعله هایِ اول ماه مه

شعله هایِ اول ماه مه

این میراث کیست؟

و این شور و خروش از کجاست؟

بر دستانِ جهانی سرد

که سنگین نشسته است

و کنون پرچم گلگون را

در بالاترین قلهِ فتحِ فردا

در مسیر باد وزمان

برافراشته است؟

و این قلب که بی قفه می تپد

این خون در عروق کار

هماره می جوشد

نشان از کدام وارثان رنج بر تن دارند؟

آتشی بر پاست

از انبارهای باروت

و زاغه های مرک

با دستانِ رنج و کار،

کبریت را بکش  شعله ور کن

سِیلی به پا کن

از آب رودبار خروشانت

شاید که ویران سازد

این بارگاهِ خشکیدهِ ستم را

بگذار بسوزد آتش

بگذار سیل روان گردد

ویران کند ستبر- بنایی را

با نهیب ستونهای استوارش

بس ریشه ی درختِ زاینده را

خشکانده است

بهاران در راه است 

قلب پروانه ها به تپش در می آید

و سر وُ صدای گنجشکها

بر گوش بهار می نشیند

واژه های من آرام آرام گرم می شوند

با شعله های اول ماهِ مه

شعرم...در هوای بهاری

به پرواز در می آید

بسوی جهانی که به انتظارش نشسته

رحمان ا

دیدگاه‌ها

کوهیار کاشانی

« رود...‌»
جنگل زخم  داشت 
غلت می‌زد لنگه کفشی در  رود 
باد از شهر شیون می‌آورد:   رود...رود...رود 
و ستاره نبود 
در صبحی ‌غبار آلود 
که گواهی دهد از اشک و شرم شب 
ستاره به ساحل سکوت افتاده بود ... آماسیده. 
و جغد گرسنه‌ای
با چشمانی سیر از ساچمه 
بر پیکر ستاره می‌خواند:  شب بود...دیدم...شب بود... دیدم... شب بود‌...
باد از شهر شیون می‌آورد :  رود...‌رود...رود 
محمود مهرآور  ۱۴۰۲/۲/۸ 
 

ش., 29.04.2023 - 18:41 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید