تو قهرمان نبودی، افسانه هم نبودی!
نزدیک به چهل و سه سال میشود از اولین بار که جزوهات را زیر درختی در باغ فردوس خواندم.
من از آب همیشه میترسیدم. اما وقتی فهمیدم تو عضو تیم شنا بودی با هر بدبختی که بود رفتم شنا یاد گرفتم. همینطور کوهنوردی. من از پیادهروی و بیرونگردی الکی بدم میآید. تو عادتم دادی که ورزش کنم. هر روز ورزش کنم. برای من تو افسانه و قهرمان و از این چیزهایی که دائم بارت میکنند نبودی. تو دور نبودی، همین نزدیکیها دم دست بودی، کسی که صبحها ورزش میکند و آنقدر صمیمی است که کفش رفقایش را واکس میزند.
مثل فیلم دیدن، وقتی به رفقا در خانه تیمی گفته بودی که دو به دو بروند فیلم «تنگسیر» را ببینند و بنشینید با هم دربارهاش صحبت کنید. تو میفهمیدی فرهنگ چه اهمیتی دارد.
مثل وقتی که به آن رفیق دختر که چهار دندانش را از شدت درد کشیده بود و چون فکر میکردند که عمر چریک چند ماه بیشتر نیست و کاری برایش نکردند با جدیت گفتی که باید برود و دندانش را درست کند. «این چه کاری است رفیق؟»
یا آن رفیق دیگر را که از مشهد به تهران آوردی پیش متخصص بردی و دو هفته از او مراقبت کردی چون تیروئیدش زیاد کار میکرد.
وقتی با ارژنگ شطرنج و با ناصر اسببازی میکردی.
وقتی چیزی را درست نمیفهمیدی به رفیق حمید (مومنی) و دیگرانی که بیشتر میدانستند میگفتی که برایت کلاسهای تئوریک بگذارند.
قهرمانان ما که اینطور نیستند، آنها همهچیزدان و عقل کل هستند. نه، تو قهرمان نبودی. تو رهبر افسانهای هم نبودی. کدام رهبر وقتی مخالف جدی انجام دو عملیات در مشهد است به حرف افراد دیگر گوش میدهد و عملیات انجام میشود؟ افسانههای ما یکهتاز میدان هستند.
تو افسانه نبودی، سر هر قراری با هر کسی حتی اگر نیروی علنی بود میرفتی.
تو چه رهبری بودی که وقتی میدانستی تمام آن سازمان امنیت جهنمی به دنبالت هستند و همه میگفتند که باید کشور را ترک کنی، نرفتی. گفتی: «من اینجا حمید اشرف هستم».
سیزده سال زمان کمی نیست تا بتوانی بگویی: خوب رفقا الان کسان دیگر بیایند و مسئولیت برعهده بگیرند. من دیگر رهبر افسانهای، رفیق کبیر شدهام، میروم در جای امن (خارج از کشور) که افسانه حفظ شود و از راه دور جنبش را رهبری کنم.
چنین نگفتی و نکردی، چون افسانه نبودی. تو زمینی بودی. برای من و نسل من و نسل بعد از ما که بفهمیم افسانهها همه دروغ هستند، هیچ قهرمانی در اینجا همپای یک نوجوان راه نمیرود، تو فخر نمیفروشی، ادای همه چیزدانها را در نمیآوری، ضعف خود را مخفی نمیکنی، بر دیگران نظر خود را تحمیل نمیکنی، برای کاری که به خاطر مردم کردی، برای رنجهایی که بردی از کسی طلبکار نیستی. تو قهرمان نیستی و هرگز نخواهی بود.
تو افسانه نیستی بلکه واقعیتی هستی که میتوان جلوی کسانی گذاشت که خود را پشت نام تو پنهان میکنند و تو نیستند.
افسانه و قهرمان اینجا تنها ابتذال واژهها هستند.
تو خود مردم ما هستی.
۸ تیر
برای حمید!

منبع:
فیس بوک مهرداد خامنه
دیدگاهها
يكى از زيباترين متنهايي كه…
يكى از زيباترين متنهايي كه در وصف حميد اشرف خواندم
دست مريزاد آقاى خامنه
افزودن دیدگاه جدید