درست است که چپ ایران، نقش مستقیم و فعالی در برجسته کردن ستم ملی در ایران و مبارزه پیگیر در پیکار برای برچیده شدن ستم و تبعیض ملی، خصوصا همزمان با آغاز جنبش فدائیان خلق، داشته است. امروزه با توجه به ویژگیهای روز، روانکاوی سیاسی روند های حرکت های اجتماعی در ایران و جهان، جای آن دارد تا نظری دوباره، تازه و کوتاه به این مساله انداخته شود.
چپ های دموکرات، علاوه بر مبارزه در راه برچیدن استثمار انسان از انسان و استقرار نظامی اجتماعی شامل عدالت اجتماعی، در عرصه های دیگر نیز حضور یافته و سینه سپر کرده و پیکار میکنند. استقرار آزادیهای فردی و اجتماعی، تلاش در عرصه فراهم کردن تشکل یابی مدنی مردمی جهت خودگردانی مدنی اجتماعی، مبارزه در عرصه رفع ستم های جنسی، ملی، دینی و غیره و بالاخره مبارزه در راه حفاظت از محیط زیست جهت زیست هارمونیک تمامی موجودات زنده حیوانی و نباتی در کنار همدیگر، از عرصه های دیگر چنین پیکارهائی هستند.
موضوعی که در اینجا مطرح میباشد این است که نیروهای انبوه توده ای اجتماعی ویژه ای تشکل های خاص خودشان را خارج از عرصه های مربوط به عدالت اجتماعی تشکیل داده و بصورت هایی مستقل و یا نیمه مستقل در راه تحقق آماج دموکراتیک و انسانی خویش مبارزه میکنند. یکی از این عرصه ها هم عرصه مبارزات ملی دموکراتیک در راه برچیدن ستم ملی و استقرار نوعی خودگردانی مردمی است.
مقصر شمردن دیگران در بحران های اجتماعی اقتصادی و روی آوردن به ناسیونالیسم یا دین گرائی افراطی، خصوصا زمانی که نیروهای پیشرو مترقی و آزادیخواه در موقعیت ضعیفی قرار داشته باشند، یکی از سناریو های سیاسی اجتماعی میباشد که امروزه به میزان زیادی شاهد آن میباشیم. اگر به این مساله فاکتورهای دیگری را اضافه بکنیم، میزان خطرناک بودن قضیه بیشتر بروز میکند. آیا منابع مالی و تبلیغاتی تشکل های افراطی گرای دینی و یا ناسیونالیستی ، قابل مقایسه با امکانات نیروهای چپ، آزاده و دموکراتیک میباشند؟ آیا فشارهای اجتماعی و سرکوبی که متوجه نیروهای چپ و آزادیخواه میباشد، با فشارهای مشابه به سازمان های دینی و ناسیونالیستی برابری میکند؟ در همه این زمینه ها چپ ها و نیروهای دموکراتیک، مترقی و آزادیخواه تحت شدیدترین محدودیت ها و محرومیت ها و گاها سرکوب ها و خشونت ها قرار دارند. چگونه میتوان بر این کمبودها غالب آمد.
اگر گلوبالایزیشن نئولیبرالیستی، موجب فرار سرمایه ها از آمریکا، افزایش بیکاری در این کشور میگردد، مهاجرانی که از خارج به آمریکا آمده اند، بعنوان مقصران بحران های داخلی آمریکا معرفی میگردند. هر از چند گاهی در عرصه نبرد تجارت بین المللی دونالد ترامپ به نمایندگی از طرف عموسام، یک روز چین، روز دیگر اروپا و روز بعدش هم روسیه مقصر نامیده میشود. همیشه مقصرین خارج از چهارچوبه جغرافیائی قرار دارند. اینجا زمینه برای رشد و کریستالیزه شدن ناسیونالیسم افراطی، با حس مقصر شمردن تا حد نفرت از غیر خودی و نیروهایی که گاها آنطرف مرزها قرار دارند، شکل میگیرد. اکثریت غالب کسانی به ارتش عظیم افراطیگران ناسیونالیستی و یا دینی میپیوندند، زحمتکشانی میباشند که بیکار شده اند و یا از امنیت شغلی، زندگی و رفاهی لازم برخوردار نمیباشند. اینها همه نیروهای بالقوه ای میباشند که اصولا باید آماج خویش را در پلاتفورم نیروهای چپ، آزاده و دموکراتیک بیابند.
توده های ناراضی وسیعی در ایران ، نائل شدن به آماج انسانی و دموکراتیک خویش را در چهارچویه های حرکت های انبوه گروه بندی های اتنیک ملی توده ای جستجو کرده و به آنها میپیوندند. اگر نیروهای آزادیخواه، دموکرات و چپ نقش فعالی در پیوند یابی با این حرکت ها را ایفا نمایند، قادر خواهند بود تا راهکارهای خویش در زمینه از میان برداشتن ستم ملی و فراهم کردن امکانات شکوفائی و پر بارتر شدن فرهنگ هویتی ملیت های مختلف را با آن بصورتی که موجب استحکام پیوند های انسانی و برابر حقوقی میان همه گروه بندی های اتنیکی در کشور گردد را فراهم کنند. اگر افراطی گران ناسیونالیستی در این عرصه ها دست بالا را بگیرند، نفاق، نفرت و کینه کور ناسیونالیستی میتواند خطرات غیر قابل پیش بینی را به بار بیاورد.
سوال بر سر این میباشد که چگونه چپ دموکرات میتواند چالش های طبقاتی در راستای پی ریزی عدالت اجتماعی را با پیکار در راه برچیدن هر گونه ستم ملی و در راستای فراهم کردن شرایط لازم جهت خودگردانی مردمی فراهم نماید؟ گرچه مفهوم اینترسکشنالیسم، تا آنجائیکه من متوجه شده ام توسط جنبش فمنیستی وارد ادبیات سیاسی گردیده است که در آن مبارزه در راه رهائی زنان از ستم جنسی را با دیگر مبارزات طبقاتی و دموکراتیک پیوند میدهد، شاید امروزه بشود گفت که اینترسکشنالیسم نه لزوما پیوند دو بعد از مبارزات سوسیال دموکراتیک، بلکه پیوند چندین بعد را به موازات همدیگر و در پیوند با هم میتواند در بر بگیرد. مبارزه طبقاتی، مبارزه جهت رفع ستم جنسی، رفع ستم ملی، برچیدن ستم دینی، تامین حقوقی امنیتی آزادیهای فردی و اجتماعی و بالاخره چالشهای توده ای در راه حفاظت از محیط زیست را میشود به این ابعاد اضافه کرد.
به همان اندازه که سکوت آذربایجان در جنبش خیابان قابل تعمق و مطالعه میباشد، به خیابان آمدن آذربایجان زیر پرچم نیروهائی که غیر دموکراتیک بوده و احیانا به نوعی با کینه نسبت به غیرخودی ها نیز که بخواهند به صحنه بیایند، میتواند قابل تعمق و اندیشه باشد. آیا جای چپ ها در درون جنبش های رفع ستم ملی خالی است، یا همین که ما در پلاتفورم، برنامه ها و سیاست های خویش از رفع ستم ملی دفاع میکنیم، جهت پاسخ گوئی به این مساله کفایت میکند؟ واقعیت این است که پیکار در راه رفع ستم ملی یکی از نزدیک به ده محور مبارزات دموکراتیک پیکار نیروهای چپ را تشکیل میدهد. میزان اهمیت، توان و قدرتی که ما در راه این پیکار دموکراتیک میگذاریم، با دیگر نیروهای اجتماعی که این مساله برایشان محور اساسی و اصل اولیه مبارزاتی است، میتواند برابری بکند؟ میتوان در جواب با جرات گفت که نه. میخواهیم این مساله را روی میز آورده و راجع به آن صحبت بکنیم، یا اینکه میخواهیم زیر فرش قایمش کرده و بصورت حاشیه ای در گوشه ای نگهداریم.
نظام سرمایه داری بر اساس ساختارهای مدیریتی تجاری مالی اداره میگردد که در آن بهره وری و سود آوری تعیین کننده ترین شاخصه حیات آن را تعیین میکند. مسائل مربوط به فرهنگ محیط کار، حقوق کارکنان، محدودیت های خودگردانی مدیریتی، تاثیرات بر محیط زیست و غیره، همگی در حاشیه قرار میگیرند. اگر ما خودگردانی مردمی بر پایه ارزش های رفاه و ترقی عمومی در هارمونی با طبیعت و دیگر ساختارهای مدنی خودگردان را بعنوان الگوی مدیریتی قرار بدهیم، این خودگردانی دموکراتیک در هارمونی با دیگران چگونه میتواند شکل ساختاری اجتماعی به خود بگیرد، و بازتاب ساختاری آن در حزب چپ نوین فدائیان خلق و یا هر حزب چپ دیگر به چه شکلی خواهد بود.
در این زمینه استان کردستان تکلیف خود را روشن کرده است. آنها هم احزاب ملی دموکراتیک، و هم احزاب چپ مختص کردستان ایران را دارا میباشند. آیا چنین الگوئی را میشود به تمام ایران تعمیم داد؟ شاید بشود گفت نه لزوما. بخاطر اینکه ویژگیهای ترکمنستان، بلوچستان، آذربایجان و مناطق عرب نشین خوزستان، در عین حال که همگی از ستم ملی رنج میبرند، در مقایسه با کردستان تفاوت های تاریخی فرهنگی سیاسی ویژه ای را دارا میباشند. اما این نتیجه را میتوان گرفت که احزاب چپ ایران نه تنها باید در جنبش ملی دموکراتیک جهت رفع ستم ملی فعالانه شرکت بکنند، بلکه در خیلی موارد در این پیکار باید صف مستقل خویش را داشته و پلاتفورم، سیاستها و اهداف خویش را مستقلا به میان مردم ببرند. این صف مستقل چگونه میتواند شکل بگیرد؟
روی کار آمدن جریان هائئ مانند "بولسنارو" در برزیل، گرچه با ضریب پنجاه و پنج در صد هم روی کار آمده باشند، میتواند زنگ خطری باشد تا نتیجه عدم توجه، یا کم توجهی به این مساله را شاهد بود. در این عرصه پیکار، نه تنها نیروهای اجتماعی سیاسی داخلی، بلکه قدرت های بین المللی خارجی با اهداف ویژه و برنامه ریزی های مهندسی شده و دقیق خویش نیز سرمایه گذاری های لازم را به موازات بحران سازی های خویش به جا می آورند. این مساله ضرورت توجه و ایفای نقش فعال تر نیروهای چپ و دموکراتیک را چندین برابر میکند.
هر کار میکنم، نمیتوانم به مقاله چند سال پیش رفیق بهزاد کریمی در مورد مساله ملی در ایران و اشارات ایشان در تشبیه به بافت موزائیکی، و یا فرشی اتنیکی ایرانی اشاره نکرده باشم. ساختار کشوری حزب چپ ایران باید منطبق بر بافت موزائیکی جغرافیائی ملی ایران باشد، تا بتواند خود را با ساختار سیاسی نظامی اتنیکی خودگردانی فدراتیو کشوری منطبق بکند. تنها تشکیل کمیسیون ملیتهای سازمانی حزب چپ ایران، کمیسیون زنان، کمیسیون جوانان و غیره حزبی پاسخگوئی نیازهای خیابان نخواهد بود، مگر اینکه ساختارهای سازمانی متناسب با آنها شکل گرفته و در حرکت های محیط کار، زندگی و ورزشی هنری و خیابان حضور فعال یافته و با آنها پیوند گرفته باشند.
2 نوامبر 2018
افزودن دیدگاه جدید