رفتن به محتوای اصلی
یکشنبه ۷ دسامبر ۲۰۲۵
یکشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴

نگاهی به جنبش دانشجویی پیش از انقلاب

نگاهی به جنبش دانشجویی پیش از انقلاب
روایت یک تجربهٔ زیسته

جنبش دانشجویی ایران در سال‌های ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ یکی از پرجنب‌وجوش‌ترین نیروهای اجتماعی پیش از انقلاب بهمن بود. دانشگاه‌ها در دوره‌ای که فضای سیاسی کشور در چنگال اختناق و کنترل شدید امنیتی قرار داشت، به کانون اعتراض، آگاهی‌جویی و شکل‌گیری شبکه‌های مستقل فکری و اجتماعی تبدیل شدند. این جنبش آشکارا خصلتی سیاسی، ضداستبدادی و ضدحکومتی داشت؛ اما در قالب فعالیت‌های به ظاهر غیرسیاسی و صنفی توانست حیات خود را حفظ کند و گسترش دهد.

۱۶ آذر؛ اتحاد، مبارزه، پیروزی

۱۶ آذر ۱۳۳۲، در اعتراض به تجدید رابطه با بریتانیا و سفر ریچارد نیکسون، معاون رئیس‌جمهور آمریکا، دانشگاه تهران صحنهٔ تظاهرات دانشجویان شد. سه دانشجو- مصطفی بزرگ‌نیا، احمد قندچی و مهدی شریعت‌رضوی- به دست نیروهای ویژهٔ ارتش کشته شدند. از آن روز، با ابتکار کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور، ۱۶ آذر   «روز دانشجو» نامیده شد و هر سال فرصتی برای اعتراض، انتشار اعلامیه، تجمع‌های کوچک و بزرگ و مقاومت جمعی در برابر استبداد حاکم بود. 

اولین حرکت مهم دانشجویی در دانشگاه صنعتی در اعتراض به گران شدن بلیط اتوبوس‌های شرکت واحد در اسفند سال ۱۳۴۸ بود. دانشجویان در همراهی و پشتیبانی از اعتراضات مردم و دانشجویان دانشگاه تهران به آنها پیوستند. تعدادی از اتوبوس ها توسط معترضین خشمگین به آتش کشیده شد و تعدادی از دانشجویان با سر و دست شکسته دستگیر و به مقر شهربانی یکان ضدشورش ( بعد ها کمیته مشترک ضد خرابکاری) فرستاده شدند. دولت عقب نشینی کرد و قیمت بلیط اتوبوس دوباره ۲ ریال شد. دومين تظاهرات در اعتراض به محاکمات گروه فلسطین و احکام ناعادلانه دادگاه نظامی در سال ۴۹ بود. پس از آن و با واقعه سیاهکل در بهمن ۴۹ و همزمان شدن آن با جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی که با اعتراض وسیع دانشجویان و دیگر اقشار مردمی مواجه شد، جنبش دانشجویی گسترده تر و سیاسی تر شد. لازم به اشاره است که با این وجود، اعتراضات دانشجویان خشونت پرهیز بود. دانشگاه تا سال ۱۳۵۰ (سال  ورود گارد ضد شورش با لباس های آبی به محوطه دانشگاه) منطقه "آزاد" محسوب می‌شد، دانشجویان با دادن شعار و بالا بردن پلاکارد در محوطه دانشگاه تظاهرات می‌کردند، حتی یک شیشه شکسته نمی‌شد. البته هنگام خروج دانشجویان در روزهای اعتصاب، از طرف یکان شهربانی با باتوم و ضرب و جرح بدرقه می‌شدند. با ورود گارد به دانشگاه و تعقیب و دستگیری دانشجویان در محوطه دانشگاه، به ‌تدریج شاهد واکنش خشم آلود دانشجویان با پرتاب سنگ و شکستن شیشه‌های ساختمان‌ها بخصوص ساختمان مجتهدی یا ابن سینای کنونی، که محل کلاس های عمومی بود، هستیم. بنابراین، این نطریه که جنبش مسلحانه باعث تشدید خشونت در جنبش دانشجویی شد، با آن‌چه به‌شکل فاکت در آن سال‌ها شاهد آن بودیم، خوانایی ندارد. 

تشکل‌های به ظاهر صنفی؛ شبکه‌هایی برای آگاهی و سازماندهی

در آن سال‌ها تشکل‌های دانشجویی به شکل اتحادیه یا فدراسیون، اجازهٔ فعالیت سیاسی رسمی نداشتند. اما برنامه‌های فرهنگی، ورزشی و هنری فوق‌برنامه به بستری برای ایجاد شبکه‌های پایدار اجتماعی تبدیل شدند. اتاق‌های کوهنوردی، موسیقی، نقاشی، نویسندگی، پژوهش و فیلم—که در ظاهر برای فعالیت صنفی دانشجویان ایجاد شده بودند—در عمل به حلقه‌هایی برای تبادل تجربه، گفت‌وگوهای سیاسی، و پیوند میان دانشجویان دانشگاه‌های مختلف بدل شدند.

این شبکه‌ها از طریق دیدارهای دوستانه، جلسات مشترک، مبادلهٔ جزوه‌ها و حتی همکاری فنی، انسجام جنبش را تقویت می‌کردند. گاهی تصمیم‌گیری برای تجمع‌ها، اعتصاب‌ها و اعتراضات عمومی دقیقاً از دل همین جمع‌های کوچک شکل می‌گرفت. نمونه‌ای از این همکاری‌ها برگزاری کلاس‌های مشترک سنگ‌نوردی و یخ‌وبرف توسط اتاق‌های کوهنوردی چند دانشگاه در تهران، یا استفاده از امکانات فنی یک دانشگاه توسط دانشجویان دانشگاهی دیگر بود.

این همکاری‌ها خارج از چهار دیواری دانشگاه نیز با گروه‌های آزاد کوهنوردی از جمله کانون کوهنوردان تهران و گروه کوهنوردی آرش ادامه داشت. تا جایی که نخستین مربی کوهنوردی دانشگاه، زنده‌یاد بهمن شهروندی، و پس از او زنده‌یاد اکبر آقاخانی، هر دو از کانون کوهنوردان تهران بودند. آنان نه‌تنها در کلاس‌های فنی سنگ‌نوردی و یخ، بلکه در بیشتر برنامه‌های چندروزه در مناطق بکر همراه دانشجویان بودند.

تجربهٔ طبس: چگونه جنبش دانشجویی مردمی می‌شود؟

یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های همکاری میان دانشجویان، تشکیل «ستاد دانشجویان دانشگاه‌های تهران» برای کمک‌رسانی به زلزله‌زدگان طبس در سال ۱۳۵۷ بود. این ستاد با همکاری دانشجویان و استادان موفق شد تجهیزاتی همچون توربین برق، پمپ آب، موتورهای الکتریکی و دیگر نیازهای فنی را گردآوری کند و با سازماندهی دقیق و منظم، آن‌ها را در مناطق آسیب‌دیده نصب یا توزیع کند.

پایهٔ اصلی تشکیل این ستاد، دانشجویانی بودند، که متکی به شنیده‌ها از تجربیات گذشته نظیر زلزله بوئین زهرا در سال ۱۳۴۱ و اعتصاب شرکت واحد در سال ۴۸ و یا تجربه شخصی خود در کمک رسانی به آسیب دیدگان زلزله ناغان-زرند در سال ۱۳۵۴ بود. با این تفاوت که این بار برخلاف فعالیت‌های نیمه مخفی گذشته، ۱- ستاد دانشجویان برای اولین بار بصورت علنی تشکیل شد، ۲-  تصمیم به مشارکت دختران همراه با پسران در کمپ های محل گرفته شد. در نزدیک به ۳ ماه فعالیت این ستاد جمعا ۴۰۰ تا ۵۰۰ دانشجو به محل اعزام و جابجا  شدند، حدود ۱۲۰ نفر همواره در محل حضور داشتند و حداقل ۵۰ نفر آن‌ها ثابت بودند.

کمپ مرکزی دانشجویان در حیاط یک مدرسهٔ مخروبه در طبس برپا شد. وظیفهٔ کمپ مرکزی، ارتباط با ستاد دانشجویان در تهران، انتقال دانشجویان داوطلب و کمک‌ها از تهران به طبس و توزیع آن‌ها در کمپ‌های دیگر، از جمله خسروآباد و کریت، بود. دانشجویان تنها به توزیع کمک‌ها بسنده نمی‌کردند؛ هدف آنان بازگرداندن زندگی به مردم بود: تعمیر چاه آب، راه‌اندازی حمام، تعمیر آسیاب و تنور و دیگر وسایل مورد نیاز زندگی، برپا کردن کلاس‌های درس       در چادر، سر زدن خانه به خانه ( چادر به چادر) توسط دختران کمپ و ارائه کمک های پزشکی (حتی در یک مورد با راهنمایی پزشک مرد یکی از دختران به زایمان یک زن محلی کمک کرد.)

در فاصله‌ای نه‌چندان دور، در باغ گلشن طبس، ستاد روحانیون مستقر بود. آنها از بالای کامیون‌ها به جمعیتی که به آن‌جا سرازیر می‌شدند، کمک‌هایی همچون آرد، حبوبات، نان، چای، روغن و لوازم آشپزخانه توزیع می‌کردند؛ صحنه‌هایی آشنا در گزارش‌های تلویزیونی از مناطق بحران‌زده. دولت نیز از طریق ارتش و هواپیماهای هرکولس نقش لجستیکی در انتقال مجروحان به شهرهای دیگر داشت؛ حتی برخی دانشجویان از این امکانات برای جابه‌جایی دستگاه‌های سنگین و افراد استفاده کردند.

تجربهٔ شخصی: اتاق کوهنوردی دانشگاه صنعتی (آریامهر سابق)

ورود به دانشگاه برای من تنها ورود به فضای دانش و تخصص نبود؛ امکانات متنوع فوق‌برنامه مرا با چالش انتخاب مسیر و محیط ارتباطی روبه‌رو کرد. از یک‌سو محافل چپ و از سوی دیگر سخنرانی‌های حسینیهٔ ارشاد—به‌ویژه دکتر علی شریعتی—توجه بسیاری از دانشجویان را جلب می‌کرد.

در این میان، تجربهٔ من در «اتاق کوهنوردی دانشگاه صنعتی آریامهر سابق» نقشی مهم در شکل‌گیری آگاهی اجتماعی و سیاسی‌ام داشت. این اتاق، در ظاهر تشکلی ورزشی بود که برنامه‌های کوهنوردی آخر هفته یا تعطیلات میان‌ترم را سامان می‌داد؛ اما در عمل به حلقه‌ای فعال برای گفت‌وگو دربارهٔ دانشگاه، جامعه و رویدادهای سیاسی، شناخت مناطق مختلف کشور، و تبادل تجربه تبدیل شده بود. بسیاری از رفاقت‌های عمیق و احساس مسئولیتی که نسبت به سرنوشت دانشگاه و جامعه پیدا کردیم، از همین جمع‌های کوچک آغاز شد.

لازم به اشاره است که دانشجویان چپ عمدتاً در اتاق‌های کوهنوردی، موسیقی، نقاشی، نویسندگی، پژوهش و فیلم دانشگاه فعال بودند. آنها شامل فدائیان خلق، توده‌ای‌ها و چپ‌های مستقل بودند. دانشجویان مذهبی که پس از انقلاب جذب جمهوری اسلامی شدند، در آن دوران بیشتر در تعاونی دانشگاه، خوابگاه دانشجویی و نمازخانه فعال بودند. دانشجویان هوادار سازمان مجاهدین خلق، ضمن حضور در برخی برنامه‌های کوهنوردی یا گروه نقاشی، عمدتاً برنامه‌های مخصوص به خود داشتند.

نکتهٔ مهم و سزاوار تأکید، همکاری مشترک این سه طیف در سازمان‌دهی اعتراضات و اعتصابات، از جمله در سالگرد روز دانشجو بود. البته تبادل نظر و سازماندهی عمدتاً میان دانشجویان چپ و هواداران مجاهدین انجام می‌گرفت و مذهبی‌های غیرمجاهد در دانشگاه بیشتر از تصمیم‌های مشترک حمایت می‌کردند. این نوع همکاری‌ها را تا سال ۱۳۵۴ می‌توان دید، اما پس از آن بدلیل دستگیری های گسترده دانشجویان چپ و انشعاب در سازمان مجاهدین،  به‌تدریج کمتر و کمتر شد.

تشکل‌های دانشجویی در آن سال‌ها هم نیروهای سازمان‌های سیاسی را تغذیه می‌کردند و هم در مواردی هسته‌های اولیهٔ آن سازمان‌ها را تشکیل می‌دادند. برخی دانشجویان مستقل نیز در پی یافتن راه‌هایی نو برای بیان اعتراض و مشارکت اجتماعی بودند.

جان‌های شیفته؛ دو دورهٔ استبداد

چه بسیار جان‌های شیفته‌ای که در این مسیر قربانی شدند. بسیاری از فعالان دانشجویی در همان سال‌ها بازداشت، شکنجه یا کشته شدند. و بسیاری از کسانی که از سرکوب رژیم پهلوی جان سالم به‌در بردند، پس از انقلاب در برابر استبداد تازه بار دیگر به زندان افتادند، شکنجه شدند یا جان خود را از دست دادند. این سرنوشت تلخ نشان می‌دهد آن نسل نه‌تنها در برابر یک حکومت، بلکه در برابر چرخهٔ تکرارشوندهٔ استبداد هزینه داد.

با بزرگداشت همهٔ آن جان‌های شیفته، جا دارد یاد رفقا و عزیزانی را که در اتاق کوه یا گروه‌های دیگر دانشگاه با هم آشنایی یا فعالیت مشترک داشتم، گرامی بدارم؛ کسانی که به‌دست ساواک کشته شدند:

طاهره خرم، فردوس آقاابراهیمیان، علی‌اکبر وزیری اسفرجانی، مسعود پرورش، مصطفی دقیق همدانی، حسین پرورش، ابراهیم پوررضایی خلیق، بهروز عبدی، مجید احمدزاده هروی، جعفر محتشمی، مجید پیرزاده جهرمی، بهنام موحد، تورج حیدری بیگوند، محمد معصوم خانی، محمد رضا کامیابی.

و آنان که از رژیم شاه جان به‌در بردند اما در زندان‌های جمهوری اسلامی شکنجه یا اعدام شدند:

ادنا ثابت**، قربانعلی موذنی‌پور، رجبعلی محمدی دینانی، فریبرز صالحی**، حسین قلمبر، فرزاد دادگر، محسن فارسیان، مجتبی احمدزاده هروی، علیرضا شکوهی، خلیل بلوریان، حمیدرضا پریدار، هوشنگ اسماعیلی، علیرضا الفت

درس‌ها و میراث آن دوره

ما که امروز جان سالم به‌در برده‌ایم، بیش از هر زمان وظیفه داریم یاد رفقا و تجربه‌های آن سال‌ها را زنده نگه داریم؛ تجربه‌ای که نشان می‌دهد چگونه حلقه‌های کوچک دوستی، تشکل‌های فرهنگی و ورزشی و ارادهٔ جمعی دانشجویان می‌تواند در برابر قدرتی بزرگ بایستد و راهی به‌سوی تغییر بگشاید.

درس بزرگ آن سال‌ها: اهمیت تشکل‌یابی، کار جمعی و اعتماد به قدرت شبکه‌های کوچک اما پایدار.
تجربه نشان داد تنها جامعهٔ متشکل می‌تواند در برابر استبداد ایستادگی کند. فعالیت‌های صنفی در فضای دانشجویی جذابیت اخلاقی و اجتماعی بیشتری برای تبدیل‌شدن به یک فعالیت سیاسی متشکل دارد.

ضعف بزرگ : حضور کم رنگ زنان در جنبش دانشجویی پیش از انقلاب! 

 باید اذعان کرد که حضور زنان در این بازه زمانی بلحاظ کمی کمرنگ بود. هرچند همان تعداد کم در سخت‌ترین مقاطع جنبش مشارکت جدی می‌کردند و عهده دار مسؤلیت های مهم نیز بودند. در ۲ سال آخر منجر به انقلاب بطور محسوسی تعداد دختران در فعالیت های دانشجویی افزایش یافت. 


-پا نویس:

*برای اطلاع بیشتر به مقاله  همرهان شفیق مراجعه کنید.

**ادنا ثابت و فریبرز صالحی، بیشتر در خاطره دو دیدار

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید