رفتن به محتوای اصلی

حزب چپ ایران در دور باطل راه رفرم یا انقلاب، با نگاهی به نوشته سعید رهنما

حزب چپ ایران در دور باطل راه رفرم یا انقلاب، با نگاهی به نوشته سعید رهنما

مقدمه

سعید رهنما محقق سیاسی سرشناس در نوشته ای تحت عنوان “برنامه کافی نیست، وجهه ی چپ باید باز سازی شود”، ضمن تاکید بر ضرورت وجود یک “چپ میانه توانمند” در ایران می نویسد:

“چپ میانه، جریانی است که در این مرحله از تحول اجتماعی با حفظ آرمان‌های سوسیالیستی، با پیگیری قاطعانه‌ی سیاست‌های عملی، واقع‌بینانه و پیش‌رونده، در جهت دفاع از حقوقِ نیروی کار و همه‌ی آنهایی که از سرمایه‌داری آسیب می‌بینند، و در جهت ارتقای سطح فرهنگی و فرهنگ سیاسی جامعه، توسعه‌ی اقتصادی، حفظِ محیط زیست، عدالت، بسطِ آزادی‌های سیاسی و اجتماعی، و استقرار یک نظام دموکراتیکِ ترقی خواه مبتنی بر مشارکت فزاینده‌ی شهروندان، مبارزه می‌کند.”

در این نوشته، تمرکز بحث فقط بر یک بخش از مقاله سعید رهنما “حزب چپ ایران، چپ میانه؟” است.

سعید رهنما این مبحث را با این سئوال شروع می کند که: “حزب چپ ایران که چند سال پیش از ائتلاف چند جریان  به وجود آمد، آیا پتانسیل ایفای نقش میانه را در تحولات پیش رو می تواند داشته باشد؟”

در پاسخ به این سئوال، او با استناد به “منشور مبنا” و سند سیاسی کنگره چهارم  به این نتیجه گیری می رسد که:

 “مجموعه ی این سیاست ها و اسناد برنامه ای حزب چپ می تواند بیانگر مواضع نظری یک چپ میانه باشد اما موفقیت و پیشبرد این سیاست ها  با مشکلاتی مواجه بوده و هست.”

مشکل اول:  برند حزب چپ ایران و موضوع “مسئله دار شدن برند فدائیان از مقطع خاصی بعد از انقلاب” 

مشکل دوم: “حزب چپ برای آن که خود را به مثابه یک چپ میانه مطرح کند، چاره ای جز فاصله گرفتن با جریانات راست درون پیوستار چپ ندارد. این حزب با آنکه به نظر می رسد در عمل با سازمان اکثریت و حزب توده همراهی نداشته، اما تفاوت هایش با سمت راستش بسیار کم رنگ بوده است”. 

بررسی دو مشکل حزب چپ ایران با رویکرد تجربی

گفته می شود که احزاب “اتاق فکر سیاست” هستند و وظیفه آن‌ها تنظیم امر سیاسی در حوزه عمومی است. امر سیاسی نیز بر دو رویکرد استوار است: رویکرد تجربی و رویکرد علمی.

موضوع مورد بحث در این گفتار پیرامون رویکرد تجربی برآمد چپ میانه در برونمرز، به طور مشخص حزب چپ ایران است. به عنوان یک کنشگر مستقل سبز از همان ابتدا در “پروژه وحدت” که هدفش ادغام تشکیلاتی سه سازمان و اعضای پراکنده کنشگران بود، شرکت داشتم. نقطه قوت روند اجرای پروژه، علنی بودن و شرکت آزاد همگان بود، که یک گام به جلو در چپ ایران بود. مهمترین نقطه ضعف پروژه، گروه “تدارک و سازماندهی پروژه” بود که هدایت پروژه را به عهده داشت ولی قادر به بهره گیری از تنوع دیدگاه ها و فراهم آوردن امکان تجزیه و تحلیل نقادانه نبود.

بعد از ده سال، در “کنگره بنیانگذار” در چارچوب “منشور مبنا” حزب چپ ایران تشکیل شد. این حزب تاکنون در این ۷ سال چهار کنگره دیگر نیز برگزار کرده است.

به عنوان یک کنشگر سبز در چارچوب “منشور مبنا” و در “مسائل برنامه ای” پیوستن به این حزب، برای من ممکن نبود. در این ۷ سال به عنوان مهمان در همه کنگره های حزب حضور داشته ام، لذا ارزیابی سیاست های حزب، تنها بر مبنای اسناد حزبی نیست بلکه بر رویکردهای تجربی در حزب هم استوار است. 

رویکرد تجربی و دومشکل حزبی مطرح شده از جانب سعید رهنما 

مشکل اول حزب یعنی “مسئله دار شدن برند فدائیان از مقطع خاصی بعد از انقلاب” با تصویب قرار پیشنهادی تغییر نام حزب در کنگره “زن، زندگی، آزادی” برطرف شد. 

در رابطه با مشکل دوم می توان گفت که در حزب چپ ایران از همان آغاز سه گرایش: چپ سنتی، چپ میانه و چپ محور مقاومت حضور داشته اند.

این حضور در رابطه با تنظیم برنامه های سیاسی متفاوت در حزب، کاملا مشهود بود. عدم انحلال سازمان اکثریت و الغا دو عضویتی، منجر به  ادامه فعالیت محورمقاومتی ها در سازمان اکثریت شد. با وجود این، محورمقاومتی ها هنوز هم در حزب حضور دارند ولی از وزن چندانی برخوردار نیستند. چپ سنتی نیز در حزب حضور داشته و دارد. برنامه سیاسی آنها در سه کنگره اول، دوم  و سوم در اقلیت کامل قرار داشت. 

برپایه تجربیات تاکنونی و با استناد به اسناد حزبی، حزب چپ ایران  دچار سه مشکل اساسی است: وجهه ی سیاسی، برنامه و  راه.

وجهه ی (برند) سیاسی

این یک واقعیت است که وجهه در سیاست، نقطه عطفی کیفی در ارتباطات و رقابت سیاسی محسوب می شود. این موضوع به خصوص در جوامع دموکراتیک در عرصه انتخابات، رل مهمی را بازی می کند.

وجهه سیاسی ترکیبی است از نمادها، نشان ها، نام ها در جهت تمیز دادن، محصول سیاسی، احزاب یا سازمان های سیاسی است.

اینکه وجهه سیاسی چپ و همچنین چپ میانه و در این رابطه حزب چپ ایران در کیفیتی بسیار نازل قرار دارد، جای هیچ بحثی نیست.

وجهه سیاسی چپ، حاصل تحولات ناشی از انقلاب ۱۳۵۷و خشونت، ترور، وحشت فراگیر رژیم برآمده از این انقلاب، که منجر به زندانی، شکنجه و اعدام و یا تبعید اجباری هزاران نفر است.

این وجهه، نتیجه بحران های داخلی، مقاومت در مقابل تغییر، عدم مقبولیت، خود مشغولی، پیری و تک جنسی (مردان)، است.

وجهه سیاسی کنونی چپ ایران، برآمدی از رسوبات ذهنی و الگوهای رفتاری و فرهنگی گذشته،  فقدان ذهن پرسشگر و نقادانه و ساختارهای سیاسی بسته و غیرمشارکتی است.

وجهه سیاسی چپ برونمرزی

چپ برونمرزی در وضعیتی بحرانی و ناکار آمدی بسر می برد. از نظر ساختاری دچار نقص و اختلال بوده و نمی تواند کارکرد واقعی حزبی و سازمانی را ایفا نماید و دچار رکود سیاسی است. بخش اعظم توان این چپ نیز صرف مهار و کنترل درگیری ها و کشمکش های داخلی در آنها می شود.

همه سایه روشن های سیاسی – نظری در چپ برونمرزی دچار بحران های ناعلاج هستند. چپ سنتی هنوز مقلد راه سوسیالیسم قرن نوزده و بیستم است و قادر به درس آموزی از راهی که طی شده است، نیست. اندیشه و نوآوری سیاسی در این جریان ها، محلی از اعراب ندارد. بخش دیگر چپ برونمرزی،  یعنی چپ میانه نیز با پذیرش شکست ها، هنوز گذشته گرا و فاقد بدیل ها و مدل های جدید مبارزاتی است.  

فروپاشی “سوسیالیزم واقعا موجود” و انقلابات ۱۹۸۹ در اروپای شرقی باعث تشدید بحران های چپ برونمرزی شد.

 با شکست مدل های توسعه در چارچوب “سوسیالیسم واقعا موجود” که اقتصاد، دولت، حزب و جامعه را در بر می گرفت، چپ های ایران و بطورکلی خاورمیانه در این سه دهه اخیر، فاقد هرگونه پروژه ای برای دگرگونی های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در جامعه هستند.  

چپ و برنامه

نظام برنامه نویسی چپ در ایران در مجموع، چندان بر مبنای کار کارشناسانه، تفکر و گزینش های راهبردی کارکردگرایانه استوار نیست. ویژگی های مهم این برنامه نویسی ها، از یک سو سیاست زده، محافظه کارانه و ناکارآمد است و از سوی دیگر بر اساس معیارها و ملاحظات درون سازمانی، جناحی و شخصی استوار است.

نظام برنامه نویسی چپ در ایران به لحاظ تاریخی و به دلیل شرایط سیاسی- اجتماعی و زیستی، عمدتا حاوی تبین شرایط و توصیف و تفسیر رویدادها، یعنی تحلیل وضع موجود است و همچنین این برنامه ها در سطح چیستی و چرایی مسائل و مشکلات موجود باقی مانده و اهتمام چندانی به طرح مباحث راهبردی و سیاستگزارانه قابل اجرا در پراتیک اجتماعی، در آنها مشاهده نمی شود.

برنامه سیاسی به روایت چپ سنتی ایران

در روایت چپ سنتی، تاریخ و جامعه تابع قوانین علمی و اجتناب ناپذیر و جبری هستند، که نهایتا به سوسیالیسم منجر می شود. در این دیدگاه، برنامه سیاسی نه به عنوان یک موضوع مستقل، بلکه یک متغیر وابسته و ثانوی به شمار می رود.

برنامه سیاسی چپ سنتی در هر شرایطی تبین و تحلیل مبارزه طبقاتی گروه های محذوف جامعه، با سرمایه داران است. در این دیدگاه کارگران در راس این مبارزه طبقاتی قرار دارند و وظیفه نهائی آنها، رهائی همه اقشار دیگر از زیر نفوذ بورژوازی و ایجاد جامعه سوسیالیستی است. در جامعه ای با مدل سوسیالیستی، گروه های محذوف جامعه و در راس آن کارگران، قدرت سیاسی را به دست می گیرند و با اعمال مدیریت دولتی و اجرای برنامه های اشتراکی و لغو مالکیت خصوصی، به طور فرسایشی بورژوازی را در جامعه حدف می کنند و راه برای بنای جامعه کمونیستی فراهم می شود.

برنامه سیاسی به روایت چپ میانه

برنامه سیاسی چپ میانه، بر مجموعه ای از ارزش ها و حقوق جهان شمولی استوار است که از زمان انقلاب های قرن هجدهم در جهان، تاکنون مشخصه مدرنیته و پیشرفت تاریخی با تاکید بر دموکراسی، عدالت اجتماعی، آزادی و برابری است.

در برنامه سیاسی چپ میانه، دموکراسی پیش شرط کلیدی برای هر چیزی است که بتوان بدرستی آن را سوسیالیسم نامید، در این برنامه بدون سکولاریسم به معنی جدائی دین و دولت، هیچ دموکراسی نمی تواند وجود داشته باشد.

در یک کلام در روایت برنامه ای چپ میانه، دموکراسی نیازمند سکولاریسم و سوسیالیسم نیز نیازمند دموکراسی است، به این دلیل اهداف راهبردی برنامه سیاسی چپ میانه در شرایط کنونی در ایران، دموکراسی و سکولاریسم است و از آنجائیکه این اهداف عام هستند و گروه های وسیع سیاسی و اجتماعی دیگر نیز همین اهداف را دنبال می کنند، در نتیجه سازماندهی ائتلاف وسیع در ایران، اولین قدم در این راه است.

هدف برنامه ای چپ میانه از یک سو برپائی این ائتلاف و از سوی دیگر تلاش برای ارتقاء جنبش سیاسی طبقه کارگر و تامین یکپارچگی مبارزاتی همه طبقات اجتماعی و نخبگان سیاسی متعلق به همه اقشار و گروه های اجتماعی در ایران هست.

 تردیدی در این نیست که چپ میانه باید بتواند پیشنهادات ناهمگونی را به جامعه ناهمگون در ایران ارائه دهد. امکان دست یابی به پیشنهادات ناهمگون برای جامعه ناهمگون، تنها با تنوع برنامه‌ای ممکن است.

حزب چپ ایران در دور باطل  راه رفرم یا انقلاب

برای هر تغییر سیاست به سمت چپ و یا به عبارت دیگر عملیاتی نمودن اهداف و برنامه حزبی، دو راه کلی در مقابل مان وجود دارد: رفرم و انقلاب.

با نگاهی به برنامه سیاسی حزب در کنگره چهارم می توان این نتیجه را گرفت، که  سیاست های حزب اجماعی است از سیاست های غیرقابل جمع  طرفداران “سرنگونی، قیام و انقلاب حتی با توسل به خشونت  و طرفداران “گذار دموکراتیک” که با واژه “پایان دادن به جمهوری اسلامی” به هم جوش داده شده است. این اجماع همان دور باطل رفرم یا انقلاب در چپ تاریخی است.

گذار دموکراتیک

گذار دموکراتیک (انقلاب های رنگی) گونه جدیدی از دگرگونی های اجتماعی هستند که با برداشت های سنتی از انقلاب متفاوت بوده و یکی از شاخص های اساسی آن فقدان عنصر خشونت است.

در چند دهه اخیر پدیده جهانی شدن و گسترش فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی و وجود شفافیت قابل ملاحظه در فضاهای داخلی و بین المللی منجر به این شده است، که عملکردهای دولت های اقتدارگرا بیشتر زیر نظر افکار عمومی جهان باشد و این تغییر موجب شده است که دولت های اقتدارگرا تا حدی برای سرکوب معترضان دچار محدویت شوند. از سوی دیگر در چند دهه گذشته دموکراسی خواهی نیز به خواست و هنجاری اساسی در میان شهروندان در دولت های اقتدارگرا برآمد نموده است.

در دهه هشتاد ما شاهد ظهور انقلاب های دموکراتیک بوده ایم: انقلاب زرد در فلیپین، انقلاب بنفش در چکسلواکی، انقلاب نارنجی در اوکراین، انقلاب صورتی در گرجستان، انقلاب سدری در لبنان، انقلاب گل لاله در قرقیزستان. تفاوت مهم این انقلابات با نسل های قبلی جایگزین شدن قهر با شیوه های مسالمت آمیز و انتقال نسبتا  آرام و دموکراتیک قدرت بود.

جک گلدستون در مقاله “بازاندیشی در مورد انقلاب ها: ترکیب سرچشمه ها، فرآیندها و برآیندها” می نویسد:

“آنچه  این انقلاب های رنگی را از انقلاب های انفجارآمیز خشونت بارتر و خودگامگی آورتر متمایز می کند، نباید تفاوتی بنیادین در علت ها باشد، بلکه چیزی مهم در فرآیندهایی که این انقلاب ها از طریق آن به منصه ظهور می رسند و شرایط و کنش هایی وجود دارد که برآیندهای متمایز آن ها به شکل ظهور دولت های ضغیف لیبرال باعث می شود.”

تجربه های تاریخی حاکی از آن است که در یک بررسی عمیق، پدیده های اجتماعی را نمی توان  به راحتی به دو طیف متضاد و یا سیاه و سفید تقسیم بندی نمود. پدیده انقلاب دموکراتیک، نمونه مشخصی است که در آن ترکیبی از هر دو روش انقلابی و رفرمیستی به کار رفته است و به  این دلیل است که به “رفلوسیون” یعنی (انقلا ب- اصلاح) معروف شده است.

از این بحث، این نتیجه حاصل می شود که رهیافت نظری گذار دموکراتیک از یک سو در دور باطل رفرم و انقلاب درجا نمی زند و از سوی دیگر همانطور که چک گلدستون می گوید “فرآیندهایی که این انقلاب ها از طریق آن به منصه ظهور می رسند” را توضیح می دهد.

چهار نسل انقلاب و نتایج آن

 در تجارب تاریخی چهار نسل انقلاب، می توان از انقلابات خشونت آمیز الگویی را مجسم نمود که جوامع را تا حد زیادی دگرگون می کند، اما  به دموکراسی ختم نمی شود. 

مشخصه  دیگر این الگو این است که انقلابیون منتظر شرایطی هستند، که با رادیکالیزه شدن بسترهای اجتماعی، قیام  خودجوش مردم آغاز گردد و درگیری میان معترضین و ماموران دولتی اوج گیرد و خشونت بی حد و حصر حاکم می شود و در این روند دیکتاتور سرنگون می شود. 

در این الگو مرکز ثقل، سرنگونی دیکتاتورها است و طراحی و تبیین یک سیستم حکومتی جایگزین در اینجا نقش چندانی ندارد. انقلاب ایران  نمونه ای از این الگو بود.

تردیدی در این نیست که انقلاب ایران الگوی معتبر برای چپ تاریخی نیست. اما با نگاهی به انفلاب اکتبر که الگوی معتبر چپ تاریخی است،  می توان گفت، که انقلاب فوریه رخ داد و آمد، حتی کسی مثل لنین که معروف به معمار و مهندس انقلاب اکتبر است و چارچوب فکری مشخص و منسجمی داشت، در برآمد این انقلاب نقشی نداشت. 

واقعیت این است، که انقلاب فوریه به هیچ وجه به دست حزب پیشتاز و انقلابیون حرفه ای، یعنی بلشویک ها پیروز نشد، در ادامه اما لنین به خوبی توانست این انقلاب را به نفع خود مصادره کند. در این باره هانا آرنت به اختصار چنین می گوید “بلشویک ها قدرت را که سهل و آسان کف خیابان افتاده بود، دیدند و برداشتند”.

انقلاب ایران نیز مسیری دیگری را طی نکرد. چپ های ایران، به هدفی به جز سرنگونی رضایت نمی دادند، جبهه ملی ایران و نهضت آزادی نیز  سرگردان و دچار سرگیجه سیاسی بودند. این دو جریان نه تنها طرح جایگزینی در اختیار نداشتند، بلکه با ناتوانی محض از فرصت سیاسی موجود یعنی مذاکره  نیز نتوانستند، بهره ای برند. خمینی و یارانش دارای طرح جایگزین بوند، آنها نیز مانند لنین و بلشویک ها “قدرت را که سهل و آسان کف خیابان افتاده بود، دیدند و برداشتند”.

 نتیجه این بحث این سئوال است، که آیا می خواهیم از اشتباهات تاریخی مان درس بگیریم، یا همچنان در دور باطل رفرم یا انقلاب در جا زنیم و یکبار دیگر “قدرت سهل و آسان کف خیابان” را به نیروی اقتدارگرای دیگری واگذار کنیم.

ahmad.haschemi@gmx.at

 
منبع:
اخبار روز

دیدگاه‌ها

مجید
تنها نکته درمقاله سعیدرهنما…
دیدگاه

تنها نکته درمقاله سعیدرهنما اینکه اگرهمان تعریف کلاسیک راازچپ بکنیم همیشه وجودخواهدداشت تا ستم انسان برانسان است چپ خواهدبود.امامقاله آقای هاشمی نمی گویدظعف حزب چپ کجاست.هم اکنون درسپهاسیاسی ایران اگرچپی غیرازسنتی بخواهددیده شودبلافاصله حزب چپ مطرح است.حزب چپ به دلیل تاسیسش درخارج ازایران ونبودبازخوردعینی ازجامعه به این معنا نیست که درانتزاع است بلکه به قدرت نظرات مطرح درداخل ایران رابرای رهایی مطرح میکند.وقتی داخل ایران بامردم به درد دل مینشینی محال است نظرات حزب چپ بدون حتا دانستن فردگوینده ازنظرات حزب چپ مطرح نشود.هنررانت خواران ایران نابودکردن هرنظرغیربود چپ که جای خودرا دارد.به نظرمن حزب چپ جایگاه بالایی درآینده ایران خواهدداشت.تنها ضعفی که درحزب چپ میبینم شدیدااز نقد چپ سنتی پرهیز میکند.درصورتیکه همان چپ سنتی میگویداگراین نه پس جایش چه چیزی .وحزب چپ بایدباقدرت بگوید این.

هادی
سعید رهنما ودو راهی رفرم انقلاب ،
دیدگاه

آقای رهنما که در جهار جلسهٔ گنگرهٔ حزب چب به صورت آزاد شرکت کرده است ، پس از کنگرهٔ چهارم تصمیم گرفته‌است تا در مورد برنامهٔ حزب چپ دغدغه ها و نظرات داهیانهٔ خود را مطرح نمی‌آید. ما بسیار خوشحالیم که از این نظرات اطلاع می‌یابیم. ایشان خواهان ترمیم چهرهٔ حزب چپ هستند . و نمی‌دانم چرا بعد از چهار جلسه شرکت درحزب چرا آمروز تاحدودی تحت تاثیر گفتمان سوسیالیستی و سرنگونی طلب کنگرهٔ چهارم این حزب قرار گرفته‌اند، وظیفه به میدان آمدن را را برخود واجب دانسته است .
اما اینکه جناب رهنما جامعه سوسیالیستی را با یک حکومت دمکراتیک سکولار اشتباه می‌گیرد، خود امر غریبی است . حکومت دمکراتیک سکولار می‌تواند در بطن خود خوانشهای مختلفی را جمع نماید که اکثر آن خوانشها ربطی به چپ نداشته باشند . اما یک جامعهٔ سوسیالیستی را نمی‌توان با هر خوانشی تعبیر و تفسی کرد . جامعه سوسیالیستی اگر بتوانیم بر آن نام حکومت سوسیالیستی بنامیم جز در حکومت بودن ، یعنی دفاع تا سرحد قهر از منافع زحمتکشان حاکم وجه مشترک دیگری با حکومت سرمایه داران ندارند . هردو به سرکوب دشمنان خود می‌پردازند و هردو بر خو نام دمکراتیک می‌نهند. در حالی که میان ماه ما با ماه گردون تفاوت زمین از آسمان است . آقای رهنما حتمی می‌دانند اما خود را به کوچه علی چپ می‌زنند که در شرایط غلبه جهانی سرمایه داری ، سکولاریسم برای چنین حکومت‌های نابرابر جز دروغی بیش نیست . رژیم‌های سرمایه داری در همه حال مجبور به استفاده از خرافه ومذهب برای حفظ نابرابری هستند و تنها در سوسیالیسم است که به حاشیه راندن مذهب تا محو آن به سود کارگران و زحمتکشان خواهد بود . حزب چپ فعلی اگر در یک جامعهٔ بورژوا دمکراتیک بود ، امکان داشت از استقبالی نسبی در میان نیروهای میانی جامعه ( خورده بورژوازی ) برخوردار گردد . اما در کشوری که برای هر انتقادی از صاحبان قدرت ، انتقاد کنندگان را با سرکوب، شکنجه ، ناپید سازی قهری ، تبعید وحتی اعدام مواجه می‌گردند، دیگر میانه روی نه تنها جواب نمی‌دهد بلکه خیانت آشکار تلقی خواهد شد . این حکوت با این مشخصات را تنها می‌توان با قدرت قهر توده‌ای به زیر کشید و البته جناب رهنما باید بدانند که ما هم خواستار انتحار نیستیم و به اندازهٔ ایشان زندگی را دوست داریم . اما گاهی لازم می‌شود که برای نجات جان هزارن دفتر ، به انتخاب خطر مرگ پرداخت ، جناب رهنما برای صغرا کبرا چیدن مباحث خود به مواردی متوسل می‌شود که انسان را به تعجب وا می‌دارد. کسی که چهار دور در یک کنگره حتی اگر اسما نام چپ را یدک کشیده باشد شرکت کرده است ،حداقل باید بدانند که هر جامعه طبقاتی جامعه‌ای ناهمگون خواهد بود . و لزومی ندارد که به برنامه ای آسمانی در جهت حل مشکلات آن متوسل شد .
در مورد انقلابات رنگی که جناب رهنما از آنها فاکت می‌آورد، باید گفت که اولا بر آن تحولات نمی‌توان نام انقلاب نهاد ، تحولات فوق عمدتا در جریان اضمحلال شوروی رخ داد و بیشتر آنها هم تابع کشور شوراها بودند و زمینهٔ تغییر مسالمت آمیز (البته در غیاب شوروی ). هم در بطن آن جوامع اماده گردیده بود . بنابر این به اجبار هم شوری و هم کشورهای تابعه به شکل تقریبا مسالمت آمیزی تن به تقدیر دادند . اگر چه ایشان یا هر انسان منصفی نمی‌تواند آن کشورها را با امثال حکومت جنایتکار و تا بن دندان خونریز و فاسدوچپاولگری مانند جمهوری اسلامی ، حکومت ترکیه ، افغانستان ، پاکستان ، سوریه ، عراق و ...مقایسه نماید . امضای ۷ نفر در حز ب چپ قبل کنگره بر نکته‌ای بسیار درست انگشت نهادند ، که البته باید زود تر به این امر خطیر می‌پرداختند و آن اینکه تا حکومت جمهوری اسلامی با این همه جنایت ، فساد و درنده خویی بر قدرت تکیه زده باشد ، هیچ راه میانه‌ای جز سرنگونی آن توسط اعتصابات سیاسی سراسری و قهر توده ای متصور نخواهد بود و مردم هم ، بر مماشات گرانی که به راهی جز این میروند مانند حاکمان و شریک در جنایات آنان رفتار می‌نماید .
ببخشید من یک کارگرم و در تحلیل خود جز به صراحت لحجه چیزی نیاموخته ام . شما هم مختاریان چاپ و یا حذف نمایید .

هادی
سعید رهنما ، دوراهی رفرم یا انقلاب
دیدگاه

سعید رهنما ربطی به انقلاب ندارد ، او از تغییر در کنگرهٔ چهارم برآشفته است و برای همین ترمز رفرم انقلاب را که در قوطی هیچ عطاری نیست پیشنهاد می‌کند.

ع.شریفی،هوادار حزب چپ ایران، در داخل کشور
نقد کوتاهی بر یک نظر
دیدگاه

نوشته آقای هاشمی را خواندم، تذکر نکات زیر را لازم میدانم:
۱- بسیار خوشحالم که حزب چپ ایران به آن حد از بلوغ و رشد کیفی رسیده است که در رسانه رسمی خود نوشته آقای هاشمی را منتشر کند.
۲- و بازهم جای بسی خوشبختی است که از جناب آقای هاشمی در تمام کنگره ها دعوت بعمل آمده و ایشان، بجای صدها هواداری که در ایران زندگی میکنند و امکان حضور در کنگره ها را نداشته و حسرت دیدار یاران را میخورند، بدون چک و چانه در جلسات حزبی شرکت داشته اند. دست آخر هم بر سر جنبش چپ منت گذاشته و تاکید می‌کنند که «بعنوان کنشگر سبز» (؟!) امکان پیوستن ایشان به حزب چپ فراهم نشده است.
۳- اندیشمندی که با تابلوی فوق، صف خود را از کنشگران «چپ» جدا میکند و به این جدایی هم بسیار پایبند است، چرا به خود زحمت داده و جنبش چپ و حزب چپ و گرایشهای موجود در آنها را نقد میکند؟
۴- بر شمردن حوادث سیاسی دهه ۹۰ و اوایل قرن حاضر، تحت عنوان «انقلاب های رنگی» ، بدون کوچکترین اشاره ای به زمینه های اجتماعی، سیاستهای کشورهای غربی(بویژه امپریالیسم آمریکا), و مهمتر از همه دستاوردها و نتایج آنها، چه فایده و سودی برای جریانات ترقی‌خواه و دموکراتیک ، و در رآس آنها جنبش چپ ایران در بر دارد؟
رنگهای زیبای نارنجی و یاسی و سبز و زرد و...، در عمل به چه تحولات دموکراتیک و دستاوردهای واقعی در راه توسعه و رشد اجتماعی منجر شده اند؟
آیا غیر از اینست که در بهترین حالت در جوامع ذکر شده مورد نظر آقای هاشمی، دست بالا در نتیجه این تحولات رنگی دولتهای کاملا گوش بفرمان غرب با یک روکش آبکی ادای دموکراسی برپا شده است و از تحولات دموکراتیک و توسعه عدالت محور خبری نشده است.
۵- این مرزبندی بسیار زمخت و محکم تر از دیوار چین با تحولات، تاکتیک‌ها و اقدامات قهرآمیز در جریان برکنار کردن یا سرنگون کردن یا عبور (بسته به خوانش طرفداران انقلاب رنگی)از یک حکومت دیکتاتوری خشن وسرکوبگر ، بسیار فانتزی است و هیچ قرینه مترقی منجر به دموکراسی در تاریخ معاصر ندارد.
طبیعی است که در پی یک قرن تحولات سوسیالیسم و جنبش چپ در جهان و در ایران ، در حال حاضر فعالین جنبش‌های چپ و کارگری در انتخاب روش و تاکتیک و استراتژی مبارزه در راه دموکراسی و سوسیالیسم ، بدنبال اتخاذ روشهای قهرآمیز و سازماندهی و تاکتیک‌های جنگهای رهایی بخش قرن بیستم نیستند.
ولی کدام جریان،حزب و آدمی که برای تحقق دموکراسی و سوسیالیسم با جدیت و مسئولانه فکر و حرکت میکند، میتواند از الآن تضمین بدهد که فقط کار «رنگی» خواهد کرد ، و اگر توده ها، یعنی کارگران،کارمندان،دانشجویان و...، در مسیر تحقق خواسته های خود و برکنار کردن حکومت استبدادی ،در مقابل قهر عریان و سرکوبگر فاشیستی , اگر اقدامات قهرآمیزی انجام دادند، روشنفکران «رنگی» چگونه جلوی ایشان را خواهند گرفت؟!
۶- با احترام به فضای زیبای گفتگوی آزاد در رسانه حزب چپ، نظر بنده اینست که طرفداران انقلابهای رنگی، یکی از اجزای جریان« راست» می‌توانند قلمداد شوند.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید