گفتمان در معنای فوکوئی و جامعه شناسی نوین به معنی سخن و واژگانی نهادینه شده (در توصیف جهان و اهداف ) ولی در اصل معطوف به مناسبات اجتماعی و مناسبات قدرت (در حیطه های گوناگون اجتماع) است و نباید آن را با گفتگو مترادف گرفت. گفتمان وقتی دچاربحران و بیاعتباری می شود به معنی بحران در مناسبات اجتماعی و قدرت، و تولید خلأ قدرت است. اکنون رژیم اسلامی با شدیدترین بحران خود یعنی بحران گفتمان «هویت اسلامی» مواجه شده است.
در برابر آن بویژه دوگرایش در حال رشد و در چالش با هم وجود دارند که در تکاپوی پرکردن خلأ موجود هستند. در این گفتگو* به مهم ترین ویژگی و اختلاف این دو گفتمان و مبارزه بر سرهژمونیک کردن خود پرداخته می شود. دال مرکزی این دوگفتمان در حال شدن را قرائت تمامیت خواهانه از هویت « ایران و جامعه ایران» از یکسو، و قرائت دموکراتیک و متکثر از هویت «ایران و جامعه ایران» تشکیل میدهد. سرنوشت جامعه ایران در دوره انتقال و بهپسا حکومت اسلامی را برای یک دور، نتیجه منازعه آنها و هژمونیک شدن یکی از آنها تعیین می کند. البته مبارزه در سطح هژمونیک را نباید با سطح دیگر مبارزه «ضداستبدادی» سراسری با حاکمیت، در آمیخت که هر کدام الزامات خود را دارد. آن مبارزه هژٰمونیک/ضدهژمونیک در درون جامعه و صفوف اپوزیسیون با گرایشهای گوناگون، یک بستر با رؤیاهای متفاوت و چه بسا متضاد جریان پیدا میکند ( پلورالیستی و ترکیبی از گفتمان و صف آرائی متناظربا آن) و علیالقاعده مطابق اصل طلائی و شناخته شده منطق پیروزی مبارزه و به میانآمدن حداکثر نیروی جامعه برای بهم زدن توازن قوا جهت برافکندن شرحاکم و مسلطی که جامعه را به وضعیت اضطرار و مرزهای خطراعم از فلاکت و سرکوب سیستماتیک و ویرانی و جنگ و تحریمهای بیپایان و بی آینده کردن کشور و نسلهای جدید، یعنی به محدودههای غیرقابل تحمل رسانده است، از این رو علیالقاعده سطح دوم مبارزه هژمونی/ضدهژمونی درون صفوف اپوزیسیون نباید قواعدمسلم امکان پذیرساختن برافکندن شرحاکم را زیرسؤال ببرد. در حالی که مبارزه فراگیرسطح اول که عمدتا ( نه مطلق) بر پایه همسوئی و همگرائی حول نفی وضعیت غیرقابل تحمل حاکم صورت می گیرد و نه الزاما حول برنامهها و خواستهای کلان و ایجابی. اما در عین حال، دقیقا با همان منطق و دلایلی که با استبدادحاکم و برای عدالت اجتماعی مبارزه می کنیم، بهمان دلیل نباید در سطح دوم و موازی آن در صفوف گسترده مدعیان مبارزه علیه استبداد حاکم و سیاستهای ضدعدالتاجتماعی آنها ضرورت مبارزه سازنده و ضدهژمونیک را نادیده بگیریم. چرا که خروج از چرخه معیوب استبداد مستلزم توجه اکید بهاین درس بزرگ شکست انقلاب بهمن یعنی نادرست و فاجعه آمیزبودن گزاره و توهم «دیو چو بیرون رود فرشته در آید» است. بسنده کردن به یک مبازه ضداستبدادی یک بعدی و صرفا بر پایه نفی نظام حاکم، بدون طرح خواست های مثبت و ایجابی دموکراتیک سیاسی و اقتصادی و آرایش نیروهای اجتماعی حول آنها در صفوف درونی مبارزه علیه استبدادحاکم، به منزله پرشی خطرناک در تاریکی است.
اگر در نظر بگیریم که مسأله مبرم و دیرینه جامعه ایران، بحران مزمن «چرخه معیوب استبداد» بوده است، هر تکاپو و تلاش سازنده باید معطوف به عبور از این چرخه معیوب باشد. چرخه ای که از انقلاب مشروطیت بدین سو که مردم ایران پس از قرنها برای دست یابی به اعمال حاکمیت خود و تدوین قانون دموکراتیک و برآمده از اراده خود و نمایندگان واقعی خود بپا خواستند، تا کنون گرفتاراین چرخه معیوب بوده است.
گام نخست عبور از این چرخه استبداد، با رنگ وبوهای مختلف دینی و موروثی وهر شکل دیگر، در گام نخست مستلزم ترکیب متوازن و سازنده و همزمان این دو سطح از مبارزه و صفآرائی های پلورالیستی حول رویکردهای اصلی و کلان در صفوف ضداستبداد است، که بلوغ و هوشیاری خود را میطلبد.
تقی روزبه ۲۰.۵. ۲۰۲۵
_______________________________
افزودن دیدگاه جدید