٣- بلوچستان و "مسئله ملی" در امروز آن
٣.١- هنگام ارائه تصویر از روانشناسی حس تبعیض ملی در بلوچستان، واقع بینی حکم میکند سخن در باره امروز آن با اشاره به رخدادهایی از تاریخ نزدیک این خطه آغاز شود. وقایعی که رسوبات تلخ آنها تا به امروز نیز کمابیش در حافظه بیشترینه بلوچها باقی است.
طی نزدیک به دو سده فاصله زوال سلطنت نادر شاه افشار تا آخرین برخورد نظامی مرکز از سوی پهلوی، ناحیه بلوچ نشین ایران تحت سرکردگی طایفهای در وجود سه تیره ایلیاتی "ملک"، "شیرانی" و "بارکزهی" و مرتبط با حوزه سیاسی "ممالک محروسه" ایران قرار داشت که اواخر قاجاریه در دوره سعید خان شیرانی، به موقعیت نایب السلطنه نشینی گذر کرد و نوعی از "استقلال" خانخانی خود داشتهاش را از دست داد. در این گذار، تاثیر منفی دو واقعه بر ذهن بلوچی ماندگار افتاد. اولی معروف به ارائه "سی سر بریده بلوچ" - همچون وظیفه هر افسر ایرانی در قبال دربار قجر - بود که نتیجهاش نام گرفتن هر غریبه در بلوچستان به عنوان "گجر" شد و واقعه دوم قتل دوست محمد خان بارکزهی در نزدیک به صد سال پیش توسط دولت رضا شاه بود. استقرار اقتدار مرکزی در بلوچستان اما چیزی از مدرنیزاسیون، آبادانی و پیشرفت نصیب آن نکرد. سلطه مرکزی در بلوچستان برای اهالی آنجا بیشتر در بلوچ ستیزی جلوه نمود.
طی دهههای پیشا انقلاب ٥٧ چند حرکت مرکزستیز با خصلت عشیرتی در بلوچستان دیده شد و از جمله سربرآوردن آخرین مقاومت تیره "شیرانی"ها در پسا شهریور بیست، که سال ٣٧ - ١٣٣۶ پایان گرفت. دو دیگر، طغیانهای کم توان از سوی "میر عبدی خان سردار زهی" و "موسی خان مبارکی" که هیچکدام از نوعی ابراز وجود خانخانی برای ستاندن باج از مرکز فراتر نرفتند. در یک جمع بست میتوان گفت گرچه ذهنیت عمومی بلوچ با غیر خود در یگانگی قرار ندارد، اما از سمبل بلوچی فراگیر و برجسته خاصی هم برخوردار نیست.
٣.٢- بلوچستان طی پنجاه سال رژیم پهلوی تا مقطع انقلاب، به این سه عنصر در آمیخته با هم شناسا بود: اعمال حاکمیت خشن ژاندارمری، تداوم فقر جانفرسا و نوعی از تحقیر هویت بومی – ملی آن. چند روند و رخداد سیاسی رصدپذیر آن نیز عبارت بودهاند از: آ- شکل گیری قسمی از آرامش خاطر در رژیم شاه نسبت به مرزهای جنوب شرقی کشور ناشی از اعمال کنترل اسلام آباد هم پیمان "سنتو"یی بر بلوچستان پاکستان که نوعی از سپر سازی سیاسی برای تهران دربرداشت؛ ب- رشد سرطانی "اقتصاد" مبتنی بر قاچاق مواد مخدر؛ پ- آغاز بهره برداری رقبای منطقهای شاه از نارضایتیها نسبت به دولت مرکزی در این منطقه؛ ت- برخلاف آغاز رشد اسلامگرایی سیاسی چه در سطح ایران و چه در کل منطقه، قرار داشتن روحانیت کم تعداد بلوچ در وضعیت عموماً انفعالی؛ و ث- سربرآوردن اولین لایه روشنفکری در بلوچستان و مخصوصاً فارغ التحصیلهای نخستین دانشگاه این خطه در دهه پنجاه.
٣.٣- پیروزی انقلاب، و آنگاه برآمد جنبشهای ملی در کردستان و ترکمن صحرا و همزمان با این تحولات درونمرزی، وجود نهضت ملی بلوچ در پاکستان با برآمدی در حد استقلال طلبی در کشوری تحت سیطره نظامیان عمدتاً پنجابی و سندی، زمینهساز به حرکت درآمدن روشنفکران ملیگرای بلوچ در بلوچستان ایران شد. در این حرکت، تعلق خاطر عمومی در دانشجویان کم تعداد ولی نوپای بلوچی همانا به نحله چپ بود و آرزومندیهای بیشتر آنان هم رسمیت یابی هویت ملی بلوچی و رفع تبعیض ملی و آغاز توسعه این منطقه فقر زده و فراموش شده بود. ویژگی حرکت ملی بلوچ پسا انقلاب در دو واقعیت نهفته بود: یک- وجود جوانانی غالباً مرتبط با جریانهای چپ کشور و به ویژه فدائیان خلق که به لحاظ دیدگاهی و برنامه بازتاب مترقیترین برآمد در تاریخ نهضت بلوچی بود؛ و دو- در عین حال، از نظر دانش سیاسی، کم تجربه و غالباً مستعد افراط گرایی و لغزش به ناسیونالیسم افراطی بودند.
٣.٤- در شرایط برآمدهای نخستین خیز ملی در بلوچستان بود که جمهوری اسلامی تازه تاسیس به مقابله سریع با حرکاتی برخاست که درونمایه ترقیخواهی داشتند. دلیل این مقابله نیز احساس خطر نسبت به سرعت گیری نهضت ملی بلوچستان پاکستان در دهه هشتاد میلادی برای گذر از سطح خودمختاری به چیزی فراتر از آن و تاثیرات این نهضت در بلوچستان ایران بود. برآمدهای ملیگرایانهای که مورد توجه ویژه اتحاد شوروی قرار داشت و علاقه حکومت چپ تازه پا در افغانستان درگیر با اسلام آباد و رنجور از خصومتهای جمهوری اسلامی را برانگیخته بود. بدینسان، بازی با کارت بلوچ همچون ابزاری در زمینه رقابتهای چندین دولت در منطقه سرعت گرفت.
٣.٥- جمهوری اسلامی بخاطر نگاه شیعی دگرستیز و مرکزگرایانه و فاقد پایگاه مردمی در این منطقه، از همان نخست، نگاه مطلقاً امنیتی به بلوچستان داشت. اولین امکانی هم که حکومت سرکوبگر دینی در اختیار خود یافت شیعههای طرفدار نظام ساکن در همین منطقه بود که بکارگیری سپاه و بسیج سیستان و جنوب خراسان علیه بلوچها را در دستور کار نظامیان و امنیتیهای برگمارده رژیم قرار میداد. بدینسان جمهوری اسلامی، هم در ضدیت با روشنفکر بلوچ برآمد کرد و هم کلاً در خصومت با تسنن و نیز مقابله بیامان با قاچاقچیانی که بیشترشان جز این، ممر معاش دیگری نداشتند. بلوچستان از همان ابتدا با نگاه "امنیتی" دیده شد و جمهوری اسلامی در آن با بلوچ ستیزی چهره نمود.
٣.۶- عمق فاجعه اما در قلع و قمع بسیار خشن جمع نونهال روشنفکران میهن دوست بلوچ از سوی جمهوری اسلامی بود. روشنفکران اندک شمار جامعهای عقبمانده، که افکار مترقی و اهداف دمکراتیک و عدالتخواهانه در دل و سر داشتند. به زبان آمار تا سال ۱۳۴۵و با ارقامی تقریبی، سطح تحصیل از چنین وضعی خبر میداد: تعداد دارندگان مدرک دیپلم ۹٠، دانشجو ١٢ و فارغ التحصیل دانشگاهی هم فقط ٥ نفر! طرفه اینکه از وکلای همیشه انتصابی بلوچها برای مجلس شورا نیز که توسط خاندان قائناتی اسدالله علم از میان سران و سرداران طوایف تعیین میشد، تنها یک نفرشان و آنهم فقط تا سیکل اول به مدرسه رفته بود! فقط بعد تاسیس دانشگاه زاهدان در نیمه اول دهه ٥٠ بود که تحرکی رخ داد و باعث شد مردم بلوچ در سال انقلاب ٥٧ از ١٥٠ تحصیل کرده دانشگاهی برخوردار شوند.
در فهم ابعاد سرکوب همین بس که بنا به روایات قابل اتکا، جمهوری اسلامی طی دهه نخست انقلاب و به ویژه سالهای۶۰ تا ۶۲ نزدیک به یک صد تن از فرزندان تحصیلکرده بلوچی را با اعدام و یا ترور از بین برد، بخش بزرگی از باقی ماندگان را نیز یا چند سالی به اسارت گرفت و یا مجبور به جلای وطن کرد. حکومت با ترور دکتر حسین بُرّ رهبر سیاسی بزرگترین تشکیلات سیاسی بلوچستان، موسوم به "سازمان دمکراتیک مردم بلوچستان ایران"، به حیات سازمانی این فراگیرترین نهال سیاسی بلوچی که توانسته بود روشنفکران چپ و ملی مردمی را حول خود گردآورد، نقطه پایان گذاشت. بر اثر جنایتی چنین سهمگین، بلوچستان با خلاء روشنفکری جدی مواجه شد و جمهوری اسلامی با گذراندن ملیگرایان ترقیخواه این خطه از دم تیغ، علیه نهال نورس تجدد خواهی این منطقه شمشیر کشید.
٣.٧- جمهوری اسلامی که تبلیغ "مستضعف پروری" خود را با انگشت گذاشتن بر فقر مدهش در "بشاگرد" سیستان و بلوچستان آغاز کرده بود، نه تنها کاری در این زمینه صورت نداد بلکه با توقف سازه بزرگی که در اواخر دورهی رژیم گذشته برای ایجاد بندر بزرگ بین المللی در نقطه ساحلی "پیشین" تدارک دیده شده بود، تاسیسات آن را به جبهه منتقل نمود و توسعه این منطقه را عقب انداخت.
جمهوری اسلامی طی چهل سال گذشته، جز یک رشته پروژههای نظامی و امنیتی در این منطقه "ژئو استراتژیک" و از جمله بندر استراتژیک چابهار، طرح عمرانی توسعه آفرین و فقر زدای چشمگیری در بلوچستان به اجرا نگذاشته است. سوختن کماکان بلوچستان در فقر و فاقه را باید نخستین مشخصه این منطقه از کشور دانست. واقعیت بعدی بلوچستان، نظامی و امنیتی شدن آنست که از یکسو این ناحیه مرزی را مرکز تاخت و تاز "امنیتی" سپاه پاسداران قرار داده و از سوی دیگر آنجا را بر متن سنی ستیزی ایدئولوژیک، بدل به محلی مساعد برای اعمال نفوذ گهگاهی رقباء و دشمنان منطقهای جمهوری اسلامی و به ویژه اشاعه وهابیگری کرده است.
در این رابطه باید بر طرحهای متاخر و کلان جمهوری اسلامی در بلوچستان و سواحل مکران تاکید کرد که جنبه استراتژیک دارند و بر تولید و گسترش بنادر نظامی و سوق الجیشی متمرکزند. بنا به این طرحها قرار شده طی سه دهه از اوایل دهه هشتاد ببعد جمعیت بلوچستان و سواحل دریای عمان گویا به دو برابر برسد که ناظر بر انتقال و اعزام نیروی انسانی و عمدتاً نظامیان و خانوادههایشان از دیگر مناطق کشور به این منطقه هست و نتیجه طبیعی این امر نیز بهم خوردن ترکیب جمعیتی در بلوچستان خواهد بود. بالا گرفتن حساسیت بلوچها نسبت به این برنامه در حالیست که دستکم تاکنون بلوچها چیزی از "رونق" ادعایی بر اثر پروژههای بندری و نظامی قسماً پیاده شده چیزی نصیب نبردهاند و در نتیجه به این نگرانی در میان ملیگرایان بلوچ دامن زده است که با اجرای این برنامهها اعمال تبعیض ملی در بلوچستان پایگاه اجتماعی بیشتری خواهد یافت. حسی متناقض زیرا که از سوی دیگر چشمهای فقرزده در بلوچستان به طرحها و پروژههای کلانی دوخته شده است که میتواند در این منطقه متصل به اقیانوس هند از طریق دریای عمان رونق در پی آورد.
٣.٨- نماد سازمانیافته نارضایتی در دو دهه ٧٠ و٨٠ بلوچستان جریاناتی شدند که از یکسو پایی در امر قاچاق مواد مخدر و نیز ارتباطاتی با برخی دولتهای عرب سنی رقیب جمهوری اسلامی داشتند و از سوی دیگر بر آن بودند تا به نمایندگی از هویت بلوچی چهره کنند. مطرحترین و قویترین آنها "جندالله" بود که بعد چندین شبیخون نظامی و وارد آوردن تلفاتی بر پاسگاههای مرزی و پایگاههای انتظامی جمهوری اسلامی، سرانجام در شکل بسیار خشن سرکوب شد و رهبرش "ریگی" با به دام افتادن در آسمان رهسپار میدان اعدام گردید. حرکت مسلحانه او که بیان از بالاترین حد نفرت نسبت به مرکز و حکومت شیعی داشت، چه به لحاظ فقد برنامه مردمی و چه خشونت ورزی که به آن شهره شد، نتوانست پشتیبانی روشنفکران و سیاسیون بلوچ را پاسخ گیرد، پایه تودهای بیابد و دوام آورد.
۹. ٣- روشنفکران ملی گرای بلوچ جان بدربرده از کشتار مهیب دهه ۶٠ که از یک طرف سخت تحت تاثیر روحیه انتقام جویی نسبت به جمهوری اسلامی خونریز و از طرف دیگر شیفته نضج جنبش ملی در بلوچستان پاکستان بودند، عمدتا رو به ناسیونالیسم تند بلوچی گذاشتند و رادیکالیسم ملی گرایی بلوچی جایگزین گرایش اولیه ملی – چپ آنها شد. این رویکرد خاص برونمرز، شکل بروز چندین تشکل به خود گرفت که چون ادامه حیات آن در فقد ارتباط زنده با جامعه بلوچی گذشت، بخشی از آنها قسماً با امکانات ناشی از تخاصمات جمهوری اسلامی و دولتهای منطقه گره خوردند. اما بخش دیگرشان بر خواست بلوچستانی فدرال در ایران و متکی بر مقاومت مدنی پابرجا ماندهاند.
٣.١٠- نکته قابل تامل در بلوچستان پسا انقلاب بهمن، رشد شتابناک و گسترده روحانیت بلوچی و تولید وسیع طلاب سنی در این ناحیه است. بلوچستان در امروز خود شبکه گسترده و متنفذی از وعاظ تا سطح روستاهای کوچک دارد که افکار عمومی و احساسات بلوچی را زیر سیطره خود گرفته است. تولید "مولوی" برای بلوچستان چنان ابعادی پیدا کرده که بلوچستان حالا حتی برای مناطقی از سنی نشین خراسان شمالی هم آخوند صادر میکند! بر زمینه سنی ستیزی جمهوری اسلامی، سرمایهگذاریهای خارجی که البته بیشتر از طریق مدارس سنی در پاکستان و عمدتاً بنیادگرا صورت میگیرد، به بار نشسته و وسعتی خاص به روند واکنشی علیه شیعه سالاری در بلوچستان داده است.
روحانیت قوام یافته در بلوچستان البته در وجود دو گرایش راهکاری بروز سیاسی دارد. گرایش نخست را "مولوی عبدالحمید" نرمرفتار نمایندگی میکند که سعی در تخفیف و تعدیل تضادها دارد و میکوشد در چهرهای حلیم، هم جمهوری اسلامی را از تندرویها در منطقه بازدارد و هم بلوچها را به روآوری سوی نرمخویی دعوت کند. این اما در حالی است که حتی او نیز از تنگناهای برنامه امنیتی جمهوری اسلامی در امان نیست. گرایش دیگر اما که اتفاقاً بدنه این سیستم رو به گسترش را در تسخیر خود دارد، در خود بنیادگرایی سنی رو به رشد علیه بنیادگرایی شیعی جمهوری اسلامی را حمل میکند.
اغراق نیست اگر گفته شود چالش رو به رشد در بلوچستان کنونی، تعارض دینی آنست با حاکمیت دینی جمهوری اسلامی و "تبعیض ملی" در آن نیز، بیشتر در تضاد مذهبی منطقه و مرکز است که خود را نشان میدهد. همین هم هست از یکسو رقم زننده خصلت رهبری محتمل جنبش ملی بلوچستان در چشم انداز و از سوی دیگر زمینهای برای فعالیت رقبای سنی برونمرز جمهوری اسلامی. فهم این نکته، هم برای نیروی چپ و دمکرات ایرانی اهمیت دارد و هم بگونه راهبردی برای نیروی نحیف دمکراسی خواه ملیگرای بلوچ که میکوشد زادگاه و زیستگاهش را در کادر ایران دمکراتیک دمکراتیزه کند.
٣.١١- مبارزه برای رفع تبعیض ملی در بلوچستان تنها در صورتی میتواند جنبه ترقیخواهانه و دمکراتیک و عادلانه بیابد که با مبارزه علیه فقر مزمن در این منطقه، گشودن افق اشتغال زایی سالم، مقابله بنیادی با بیسوادی و کادرسازی بومی با استفاده از ظرفیتهای ولو که کم جان شکل گرفته در آن طی نیم قرن اخیر درآمیزد. بلوچستان بیش از هرناحیه از ایران به سیاست "تبعیض مثبت" و اختصاص بودجه عمرانی و اشتغال زایی، خدمات اجتماعی و رفاهی نیاز دارد. بلوچستان، فقیرترین منطقه ایران است و در همانحال مهمترین دروازه مراتباطی ایران چه از راه دریا و چه خشکی با جهان شرق رو به توسعه. اهمیت حل "مسئله ملی" در بلوچستان میباید با توجه به موقعیت ژئو پولتیک آن بیشتر فهم و عملی شود. اگر بلوچستان در جدایی از ایران چشم اندازی جهت پیشرفت ندارد، در ایران دیکتاتوری و تبعیض بنیاد نیز محکوم به عقبماندگی است بدانگونه که تا همین امروز هست.
٣.١٢- فهم این نکته اهمیت کلیدی دارد که بلوچستان اکنون در همپیوندی بیش از همیشه با سراسر کشور قرار دارد و آینده آن فزونتر از هر وقت دیگری با سرنوشت ایران گرهخورده است. عوامل اتصال بلوچستان با بازار و اقتصاد امروز کشور قابل مقایسه با هیچ زمان دیگری نیست. پایه انسانی این گرهخوردگی، نیروی جوان تحصیل کرده در اکنون آنست که از یکسو در مقایسه با نسلهای پیشین، خود را بیشتر همسرشت با کل ایران میبینند و از سوی دیگر اما از جایگاه ملیگرایی بلوچی نسبت به انواع تبعیضات، نداریها و بی چشماندازیها در حق مردمشان معترض وضع موجودند. قدرت و ضعف پاسخگویی نوع دمکراتیک به رفع تبعیض ملی در این خطه، دقیقاً به فهم همین دوگانگی در روانشناسی نیروی جوان آنست و چگونگی پیوند یافتن با آن.
گروه کارملی - قومی حزب چپ ایران (فدائیان خلق)
تاریخ ۱ دی ماه ١٣٩٩ برابر با ٢۱ دسامبر ٢٠٢٠
افزودن دیدگاه جدید