آنچه ملاحظه میکنید، متن سخنرانی رفیق مجید عبدالرحیمپور، در مراسم بزرگداشت 48 – مین سالگرد جنبش فدائی و نیز یکمین سالگرد بنیانگذاری حزب چپ ایران (فدائیان خلق) در برلین است.
-------------------------------------
آزادی و دمکراسی مرکزیترین مسئله و نیاز جامعه ما بوده و هست
در چهل و هشتمین سالگرد اعلام موجودیت چریکهای فدائی و چهلمین سال انقلاب بهمن، این سؤال مشخص هم چنان مطرح است که جامعه ما علیرغم تحولات گسترده در عرصههای مختلف چرا به جامعه مدرن دمکرات و توسعهیافته فرا بروید؟ من قبلاً طی مقالهای تحت عنوان « امکان گذار به دمکراسی و ارتقای ایران به کشور و جامعه توسعهیافته پایدار» جمهوری اسلامی را مانع اصلی و عمده در برابر تحقق آزادی و دمکراسی و تشکیل دولت مدرن دمکرات در جامعه مطرح کردهام. امروز میخواهم از زاویه دیگری البته در ادامه آن به این سؤال بپردازم .
نظر بر اینکه جامعه ما از دوران انقلاب مشروطیت تا انقلاب بهمن 1357 گامهای مهمی در راستای گذار از جامعه سنتی به جامعه مدرن برداشته است، برای پاسخیابی به سؤال فوق، ابتدا اشارهای به وجوهی از مدرنیته خواهیم کرد و بر
اساس آن نگاهی به برخورد دولت شاه با دمکراسی و آزادی و نیز برخورد نیروهای سیاسی مدرن چپ و راست و میانه مخالف شاه با این نیازهای جامعه.
مدرنیته ابر مفهوم پیچیده و جند بعدی و تناقضآمیزی است که در اینجا میتوان بهطور فشرده به پارهای از کلیدیترین وجوه آن اشاره کرد :
- انسانمحوری، خردگرایی نقاد و اندیشه انتقادی، سکولاریسم، تغییر و دگرگونی زندگی و جامعه توسط خود انسان نه طبیعت و کیهان و خدا، افسون زدایی از جهان،
- آزادی، برابری، دمکراسی، دولت- ملت ، عقل ابزاری، اقتصاد آزاد، تجربهگرایی، قانونیت و ... جزو مؤلفههای اصلی مدرنیتهاند. مدرنیته برای جامعه ما یعنی داشتن جسارت برای نقد و انتقاد از فکر و فرهنگ و سیاست دینی - سنتی و بنیادگرا؛
- یعنی نقد تقدیرگرایی و تقدس گرایی؛
- یعنی نقد تقلید گرایی و اقتدارگرایی؛
- یعنی نقد "ولی محوری"، "شاه محوری" و "رهبر محوری"؛
- یعنی تلاش فزاینده برای گسترش و ژرفش خردِ نقاد و اندیشه انتقادی بجای عقل باواسطه، مقلد و نقال؛
- مدرنیته برای جامعه ما یعنی رویکرد به ارزشها و اندیشههای آزادی، عدالت ، دمکراسی، حفظ محیطزیست و صلح در نظر و پراتیک سیاسی و اجتماعی در کشور؛
- یعنی رویکرد به سازمانیابی امور جامعه و کشور در نهادهای مدنی و احزاب و تلاش برای دمکراتیزه کردن نهادهای جامعه و تقویت جامعه در برابر قدرت و دولت؛
بلی مدرنیته یعنی تلاش برای تغییر خود و جامعه و دولت مستقر .
جامعه ایران از دوره دولت محمدرضا شاه تا انقلاب بهمن، همچنان نیازمند آزادی و دمکراسی بوده ولی و آزادی و دمکراسی و دولت مدرن دمکرات تحقق نیافت است؛ چرا؟
ما میخواهیم از منظر خرد نقاد و دمکراسی و آزادی نگاهی به مفهوم و مختصات سیاست و دولت محمدرضا شاه داشته باشیم.
اندیشه و سیاست شاه «3 بُنی" بود
واقعیت این است که سیاست شاه از کودتای 28 مرداد 1332 تا انقلاب بهمن 1357 سه بن داشت:
1- نگاه سلطهجویانه و شاه محور به سیاست، همهکاره بودن محمدرضا شاه و مزین بودن کشور به شعار خدا - شاه - میهن، بازتابی از این فکر و فرهنگ سیاسی سنتی بود.
2- عقل ابزاری و سلطهجوئی مدرن یکی دیگر از مبانی سیاست و دولت شاه بود.
3- وامداری به دولت امریکا و گره خوردگی با آن .
اما سیاست و دولت شاه هرچه بود مبتنی بر خرد و سیاست مبتنی بر آزادی و دمکراسی و تشکیل دولت مدرن دمکرات و توسعه همهجانبه به شیوه دمکراتیک نبود.
مختصات اصلی سیاست و دولت محمدرضا شاه
1- قرارگرفتن همه قدرت در اختیار شاه
روشن است که بعد از برچیدن دولت مدرن دمکرات دوره مصدق توسط دربار به کمک دولت انگلیس و آمریکا و بخشی از روحانیون، محمدرضا شاه همه قدرت و دولت و امکانات کشور را در اختیار گرفت.
2- قرار گرفتن شاه بر فراز دولت و به تصمیمگیری برای دولت، ملت، جامعه و کشور بجای دولت و ملت،
3- در دیدگاه سیاسی محمدرضا شاه ، دولت و ملت ابزاردست شاه بودند.
4- متأسفانه وزرا ،امرا، نمایندگان پارلمان و مشاورین تحصیلکرده و غرب دیده شاه به ابزار در دست شاه بودن عادت داشتند و از دستورات ملوکانه ، بیچونوچرا اطاعت میکردند.
5- سیاست شاه، اعمالِ قدرت و استبداد بر همگان بود حتی بر خودیها .
واقعیت این است که قدرت و دولت در کشور ما از چند هزار سال قبل، اهورا مزدایی و شاه محور بود.
این اندیشه و فرهنگ سیاسی تاریخی شکلگرفته، در دوره انقلاب مشروطیت ، قانون اساسی و متمم آن تأثیرات مشخصی داشته است و در ساختار دولت پهلویها هم نقش بسیار مهمی داشت.
شاه ( محور) که از کار افتاد دولت شاه فروافتاد
هنگامیکه در سالهای55 13 و 1356 جامعه دچار بحران رکود و تورم اقتصادی شد و فضای سیاسی کشور تحتفشار دولت آمریکا باز و نیروهای سیاسی و مردم به خیابانها آمدند، شاه شوکه و دچار بحران شد ، قدرت تصمیمگیری را از دست داد و دولت مدرن شاه محور متلاشی شد. شاه که فروریخت، دولتمردان، نمایندگان پارلمان ، امرای ارتش، پرسنل دستگاه امنیتی کشور که فرمانبران شاه و مطیع فرامین او بودند، نیز از درون فروریختند.
40 سال بعد از سقوط شاه، متأسفانه بخشی از هممیهنان همچنان درهمان فکر و فرهنگ سیاسی شاه محور مانده و در آرزو و حسرت برگشت خاندان پهلوی میسوزند. تعدادی از کارگزاران دولت شاه، آزادی و دمکراسی را مرکزیترین مسئله کنونی کشور اعلام کرده و دیگر نیروهای مدرن را به همکاری و ائتلاف حول گذار به دمکراسی فرامیخوانند. اینکه این بخش از هممیهنان به سمت آزادی و دمکراسی روی آوردهاند گامی مثبت و به نفع جامعه است. اما این سؤال همچنان در برابر آنها قرارداد که آیا نیروهایی که جسارت، اراده و تصمیمی برای نقد و انتقاد از دولتِ دیکتاتوری شاه محور و افکار و سیاستهای خود و اعلام آن در سپهر عمومی را ندارند چگونه میخواهند آزادی و دمکراسی و نظام دمکراتیک مدرن تشکیل بدهند؟ اگر خرد نقاد و اندیشه آزادی و دمکراسی از مؤلفههای اصلی مدرنیته و از ارکان اصلی تشکیل دولت مدرن دمکرات در کشور ما بوده و اگر دولت دیکتاتوری شاه محور مورد دفاع و ستایش اینان مانع اصلی و عمده در برابر توسعه سیاسی و دمکراتیزه شدن جامعه بوده است، آیا میشود درعینحال هم مدافع مبانی نظری – سیاسی دولت دیکتاتوری شاه محور بود وهم مدافع دولت مدرن دمکرات؟
جایگاه فدائیان خلق ایران در فرایند گذار
در چهل و هشتمین سالگرد اعلام موجودیت جنبش فدائیان، من قبل از اینکه دیگر نیروهای سیاسی را مورد پرسش قرار بدهم، این سؤال را در برابر خود قرار میدهم که: آیا اساساً ما فدائیان خلق ایران از آغاز اعلام موجودیت در فرایند تاریخی گذار از جامعه سنتی به جامعه مدرن، در سمت مدرنیته قرار داشتیم ؟ اگر جواب مثبت است، در نظر و نگاه ما به سیاست، قدرت سیاسی و دولت و چگونگی تغییر آن چه ایرادی و جود داشت؟ چرا نتوانستیم دمکراسی را بهعنوان هدف برنامهای و سیاسی مشخص خود انتخاب کنیم؟ اگر بخواهیم جواب کلی به این سؤالات بدهیم میتوان گفت فدائیان خلق ایران ازجمله نیروهای مدرن جامعه بودند که در راستای تحقق گذار جامعه سنتی به جامعه مدرن تلاش و مبارزه میکردند. اما درعینحال لازم است بگویم که ما نیز نیروی در حال گذار بودیم و در این پروسه اشتباهات بزرگ و کوچک دیدگاهی، برنامهای، استراتژی سیاسی، روش و اشکال حزبی و مبارزاتی داشتیم.
یعنی از یکسو به آزادی و مشارکت مردم در اداره امور جامعه و کشور معتقد بودیم و از سوی دیگر نگاه ما آمیخته به فکر و فرهنگ سیاسی سنتی دولتگرا از یکسو و دولتگرایی مدرن از سوی دیگر بود. ما به مشارکت مردم در سیاست و تشکیل دولت مدرن اعتقاد داشتیم و بر برای آن مبارزه میکردیم ولی دولت موردنظر ما دولت غیر دمکراتیک بود. ما جامعهگرای مدرن بودیم و سیاست را امر همگانی میدانستیم ، اما درصدد تقویت نهادهای مدنی و نیرومند کردن جامعه در برابر قدرت و دولت نبودیم و دمکراسی و تشکیل دولت مدرن دمکرات در سیاست و برنامه ما جایی نداشت. اگر در نهادهای بهاصطلاح دمکراتیک آن زمان شرکت میکردیم برای کسب هژمونی و رهبری آن بود.
از یکسو به سازمانیابی و سازماندهی تودههای مردم و شرکت آنها در سیاست و تعیین سرنوشت خود و جامعه به دست خود مردم بودیم از سوی دیگر بر این فکر و گمان بودیم که اداره جامعه و کشور و تحقق اهداف خوب نظیر آزادی و عدالت اجتماعی و زندگی بهتر ، منحصراً توسط دولت خلقی موردنظر ما به رهبری سازمان و حزب ما انجام میگیرد. ما از یکسو به انسانمحوری ،خرد نقاد و اندیشه انتقادی و تغییر و دگرگونی در اشکال مختلف و گوناگون اعتقاد داشتیم، از سوی دیگر تغییر و دگرگونی دولت را فقط در انقلاب قهرآمیز، کسب قدرت سیاسی، در شکستن ماشین دولتی و ایجاد دولت خودی بجای دولت قبلی اعتقاد میفهمیدیم. واقعیت این است که نیروی قدرتمند مذهب و سنت و خفقان ناشی از آن از یکسو و دیکتاتوری خشن و خفقان دولت شاه از سوی دیگر، موانع مهمی در برابر باروری ذهن نیروهای مردمی ازجمله ما و گشایش افقهای فکری وسیعتر نوینی در آن بودند. افکار و فرهنگ دینی - سنتی - عرفانی در ساختار ذهن و زبان و سیاستهای نیروهای مدرن مخالف رژیم بیتأثیر نبود.
ما و دیگر نیروهای مدرن سکولار( چپ، میانه وراست) کشور، به وزن و نقش کلیدی بازدارندگی دین و سنت و عرفان و نیروهای آن در برابر رشد فکر و فرهنگ و سیاستهای سکولار ،آزادیخواهانه و دمکراسی پی نبرده بودیم. موقعیت
فکری و سیاسی ما فدائیان خلق ایران و دیگر نیروهای مدرن جامعه راست و میانه و چپ کشورمان در دوره قبل از انقلاب بهمن موقعیتی در حال گذار بود.
آزادی و دمکراسی در مرکز سیاست و برنامه سیاسی حزب چپ ایران قرار دارد
امروز بهجرئت و دقت میخواهم بگویم که بخش بزرگ چپ ایران ازجمله فدائیان خلق ایران بر بستر تجارب مثبت و منفی جنبش چپ ایران و خودمان و با نقدهای جسورانه ، پیگیرانه و خلاق افکار و سیاستها و روشها و رفتار خود در پاسخ به نیازهای جامعه در جهان معاصر، آزادیهای مشخص نه صرفاً آرمانی را و دمکراسی و تشکیل دولت مدرن دمکرات و قانونی و نه صرفاً دمکراسی آرمانی را در مرکز سیاست، برنامه و استراتژی سیاسی خود قرار دادهاند. ما با گذار از ایرادات و اشتباهات فکری، برنامهای و سیاسی خود و با گذار از رنجهای فراوان بیرونی و درونی، در پاسخ به نیازهای جامعه و مردم خود حزب جدید چپ ایران را تشکیل دادیم.
در منشور حزبمان نوشتیم :
- کشور ما برای قرار گرفتن در سمت توسعه پایدار نیازمند تغییر و تحول دموکراتيک در ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است؛
- ازنظر ما تحقق توسعه پایدار در کشور مستلزم تحقق آزادی و استقرار دمکراسی، غلبه بر فقر و بيکاری و کاهش فاصله طبقاتی است؛
- ما طرفدار آزادی ، دموکراسی و حقوق بشر و مخالف هرگونه استبداد و ديکتاتوری هستيم و حاکمیت را ناشى از اراده آزاد و برابر حقوق مردم و برای مردم مىدانيم، به رأی و انتخاب آزادانه مردم، به حاکمیت قانون، به محدودیت زمانى مقامات دولتی و پلورالیسم سیاسی پای بنديم؛
نظام پیشنهادی ما، نظام سیاسی ـ اجتماعی دمکراتیک در شکل جمهوری مبتنی بر حق رأی آزاد و برابر حقوق همگانی، قانون ، جدایی دولت و دین، تفکيک قوای سهگانه، استقلال رسانهها، تناوب و انتخابی بودن مقامات، ساختار سیاسی و اداری غیرمتمرکز و پلورالیسم استوار است. در نظام موردنظر ما مذهب و ايدئولوژی رسمی وجود ندارد.
در منشور حزب چپ ایران (فدائیان خلق) نوشتیم : ما گذار مسالمتآمیز و دمکراتیک از جمهوری اسلامی به دمکراسی و تشکیل دولت مدرن دمکرات را مناسب ترین و کمهزینهترین شکل گذارمی دانیم.
نظر بر آنچه گفته شد میخواهم بگویم که:
ازنظر من رویکرد دمکراتیک نیروهای سیاسی کشور به همدیگر، کوشش برای همراهی و همکاری میان نیروهای سیاسی آزادیخواه و دمکرات با حفظ هویت و استقلال برنامه و سازمانی خود، و تدارک دمکراتیک گذار به دمکراسی در
کشور، از الزامات گذار مسالمتآمیز به دمکراسی و تشکیل دولت مدرن دمکرات است. تدارک مشترک و دمکراتیک گذار به دمکراسی دمکرات ، مناسبترین ، کمهزینهترین راهبرد استراتژیک در جهت برونرفت از انسداد و بنبست سیاسی طولانی واقعاً موجود است.
ما را راه گریزی از آن نیست!
افزودن دیدگاه جدید