ماههاست که در سهشنبههای هر هفته، صدای اعتراض علیه اعدام از درون دیوارهای زندان قزلحصار بلند میشود. حرکتی که ابتدا از بند سیاسی آغاز شد و بعد به بندهای سیاسی دیگر زندان ها و سپس به سراسر زندان قزلحصار سرایت کرده است. کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» که در ابتدا توسط زندانیان سیاسی در قزلحصار با هدف شنیده شدن صدایشان آغاز شد (اغلب سهشنبه آخرین روز زندگی همبندیها پیش از اعدام در روزهای بعد است)، به یک حرکت ملی تبدیل شده است. اولین دور اعتصاب در این کارزار، سهشنبه ۱۰ بهمن ماه ۱۴۰۲ (ژانویه ۲۰۲۴) بود و تا مهر ماه ۱۴۰۴ نود هفته ادامه یافته است.
این اعتصابها، که زندانیان سیاسی و حتی غیرسیاسی را به هم پیوند داده، یادآور روزهایی است که در بهار ۱۳۵۷ ما نیز در همان زندان، دست به اعتصاب غذا زدیم.
در آن روزگار، رژیم شاه در آستانهی فروپاشی بود و نشانههای بیداری اجتماعی همهجا دیده میشد. امروز نیز، رژیم دیگری که خود را وارث قدرت میداند، به همان ابزارهای کهنه پناه برده است و به اعدام در داخل و گروگانگیری در خارج گسترش داده است.
در هر دو دوره، قزلحصار به نقطهای بدل شد که وجدان جمعی ملت از پشت دیوارهای بلندش به سخن درآمد.
دامنه و نام زندانهای همراهیکننده
این کارزار در حال حاضر به صورت یک حرکت سراسری، با پیوستن زندانیان سیاسی و عقیدتی در سراسر کشور، ادامه دارد و تعداد زندانهای همراهی کننده به بیش از ۵۰ زندان در کشور رسیده است. در نودمین هفته این کارزار (مهر ۱۴۰۴)، اعتصاب غذا در ۵۲ زندان مختلف برگزار شد.
برخی از زندانهای سیاسی که به این کارزار پیوستهاند عبارتند از : قزلحصار (واحدهای ۲، ۳ و ۴)، اوین (بند زنان، بند ۴ و ۸)، زندان مرکزی کرج (ندامتگاه کرج)، زندان تهران بزرگ، زندان خرمآباد، زندان نظام شیراز، زندان مشهد، زندان لاکان رشت، زندان اردبیل، زندان تبریز، زندان ارومیه، زندان سپیدار اهواز، بند زنان زندان عادلآباد شیراز و ...
قزلحصار؛ سازهای برای انزوا، و مدرسهای برای همبستگی
زندان قزلحصار در میانهی دههی پنجاه ساخته شد. بنایی عظیم در دشتهای اطراف کرج، با دیوارهایی بلند و برجهای مراقبتی که حتی از دور دهشتناک مینمود.
قرار بود زندانیان «عادی» را از ازدحام زندان قصر جدا کنند، اما در عمل، قزلحصار به محبسی دیگر علاوه بر بقیه برای زندانیان سیاسی نیز بدل شد.
در شهریور ۱۳۵۶، گروهی از ما را از بندهای مختلف زندان قصر، با چشمبند و اتوبوس به آنجا منتقل کردند. قزلحصار هنوز ساختاری «امنیتی» به معنای دقیق نداشت و نگهبانانش رفتار خشن نداشتند.
زندگی در آنجا، اگرچه سخت بود، اما در مقایسه با زندان قصر، اندکی کمتر بی رحمانه مینمود. بند ما شامل ده اتاق و پنج کمون بود. از مذهبیهای متعصب گرفته تا فداییان، مجاهدین، تودهایها و کنفدراسیونیها. تنوع گرایشها، گاه اختلاف میآورد، اما در مجموع، احترام متقابل حاکم بود.
ارتباط ما با زندانیان عادی، از طریق آشپزخانه و سالن غذاخوری شکل گرفت. برخلاف تصور رایج، بسیاری از آنان نه «لمپن» بودند و نه خطرناک؛ بلکه قربانی فقر، بیکاری یا جرائم مالی بودند. ما گاهی میوه و لباس خود را با آنان تقسیم میکردیم و این رفتار، دیوار بیاعتمادی را میان دو گروه فرو میریخت. همانجا بود که نخستین نشانههای همدلی شکل گرفت.
اعتصاب غذای بهار ۱۳۵۷
در اردیبهشت ۱۳۵۷، به نشانهی اعتراض به شرایط زندان و برای طرح خواستههای انسانی و سیاسی خود، در بند سیاسی قزلحصار، دست به اعتصاب غذای «تر» زدیم. جیرهی غذایی را تحویل میگرفتیم و میان زندانیان عادی تقسیم میکردیم تا هیچ غذایی به هدر نرود. در همان حال، اعلامیههایی دستنویس میان بندهای دیگر پخش شد و زندانیان را به حمایت از اعتصاب بند سیاسی فراخواند. آنان، بهویژه در گفتوگوهای فردی، همبستگی خود را ابراز میکردند. اعتصاب ما ۱۹ روز ادامه یافت و سرانجام با پذیرش بخشی از خواستهها پایان یافت. در آن روزها، ما دریافتیم که در تاریکترین مکانها نیز، نوری از انسانیت زبانه میکشد. زندانیان عادی، که جامعه آنان را طرد کرده بود، در کنار ما ایستادند. مرز میان «سیاسی» و «غیرسیاسی» در هم شکست و یک تجربهی جمعی از همدلی و کرامت انسانی شکل گرفت.
از خاطره تا تداوم
قزلحصار برای من فقط یک زندان نیست؛ مدرسهای است که در آن آموختم انسان، حتی در بند، میتواند آزاد باشد. سالها بعد، همان زندان به یکی از سیاهترین شکنجهگاههای دههی شصت بدل شد، با نامهایی چون حاج داود رحمانی، که شریفترین فرزندان میهن را به کام مرگ فرستاد. اما امروز، باز از درون همان دیوارها صدایی برخاسته است، صدایی که میگوید «نه به اعدام». وقتی شنیدم که پس از انتقال ۱۶ زندانی قزلحصار به انفرادی، اعتراض و اعتصاب به تمام بندها کشیده شد، بیاختیار به یاد اردیبهشت ۵۷ افتادم؛ زمانی که شعلهی کوچک اعتراض ما، بند به بند سرایت کرد. تاریخ تکرار نمیشود، اما روح آن میتواند زنده بماند. و امروز، روح مقاومت ۵۷ در قالب اعتصاب ضد اعدام زنده شده است.
اعدام، سیاست شکستخوردگان
رژیم کنونی، پس از ناکامیهای نظامی و سیاسی اخیر در دفاع از کشور در مقابل تجاوز نظامی اسرائیل، بار دیگر به ابزار اعدام چنگ زده است تا از طریق رعب و وحشت، شکست خود را بپوشاند. اما جامعهی ایران دیگر جامعهی دههی شصت نیست. آگاهی عمومی گسترش یافته، و زندانیان سیاسی امروز صدایی جهانی یافتهاند. اعتصاب ضد اعدام نه فقط کنشی انسانی، بلکه اعتراض به سیاستی است که حاکمان درمانده از ادارهی جامعه، به جای اصلاح، با مرگ پاسخ میدهند.
قزلحصار امروز، همچون قزلحصار ۵۷، در برابر مرگ ایستاده است. آن زمان، ما با تقسیم نان، به زندانیان شاهد همبستگی بودیم؛ امروز، زندانیان با نان نخوردن، به جامعه درس وجدان میدهند.
از تجربهی شخصی تا وجدان جمعی
در روز سوم آبان ۵۷، هنگامی که اسامی ما را برای آزادی زندانیان سیاسی در نتیجه مبارزات مردمی، خواندند، در مسیر خروج، زندانیان عادی با دستزدن و صلوات بدرقهمان کردند. هیچیک از ما نمیدانست که چهار سال بعد، همان دیوارها مأوای شکنجه و اعدام هزاران جوان خواهد شد.
اما امروز، پس از چهار دهه، دوباره نام قزلحصار در کنار واژهی «اعتصاب» آمده است نه از سر تکرار، بلکه از تداوم تاریخی یک وجدان جمعی. اگر ما در آن زمان پنج هزار زندانی بودیم، امروز میلیونها هموطن، همبند و همزنجیر یکدیگرند.
اعتصابهای ضد اعدام نشان میدهد که هنوز در ژرفای جامعه، حسی زنده از کرامت انسانی جاری است. قزلحصار، این بنای سنگی و سرد، در تاریخ ایران نقشی دوگانه یافته است: ساخته شد تا انسان را خُرد کند، اما بدل شد به جایی که انسان، معنای آزادی را از نو آفرید.
از آن روز تا امروز، تنها دیوارها تغییر نکردهاند؛ وجدان انسان ایرانی نیز دگرگون شده است.
در ۱۳۵۷ ما با نان و همبستگی، در برابر استبداد ایستادیم؛ در ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳، فرزندان همان نسل با اعتصاب علیه مرگ، در برابر تکرار خشونت میایستند.
قزلحصار هنوز سخن میگوید، هنوز به ما یادآوری میکند که:
زندگی، حتی در بند، مقدس است.
و هیچ قدرتی نمیتواند صدای انسان را که علیه مرگ فریاد میزند، خاموش کند.
افزودن دیدگاه جدید