رفتن به محتوای اصلی

از شیخ علی تا رئیسی

از شیخ علی تا رئیسی

پیش از اینکه وارد هسته مرکزی موضوع مورد نظر بشوم  که خودم هم دقیقا نمی دانم از کجا باید شروع کرد، لازم میدانم که در ابتدا توضیحی راجع به تیتر این نوشته بدهم که یک وقت سوء تفاهمی پیش نیاید. سرانجام کار از محکم کاری عیب نمی کند. پیشگیری قبل از بوجود آمدن وقوع حادثه در خیلی از مواقع می تواند جان های سرگردانی را از بی جان شدن نجات دهد. خلاصه باید هوشیار و یا به عبارتی سیاست مدار بود و بی گدار به آب نزد و هرچه را که دل تنگت می خواهد را بر روی کاغذ نیاری. البته گفته میشود که روی کاغذ آوردن آنچه که در ذهنت می گذرد تا حالا کسی را از زندگی محروم نکرده ولی نمیدانم که می شود به این حرف اعتماد کرد یا خیر. به هر حال روی کاغذ آوردن و مخفی کردن آن از چشم های ناپاک بهتر از این است که تصمیم خود را اجرایی نکرد و گذاشت تردید یا محافظه کاری بیش از حد تو را مرعوب سازد و بعد افسوس بخوری که چرا انجامش ندادی. مادر بزرگ همیشه می گفت: پسرم! « البته می توان به زبان آورد و بعد زیرش زد ». ولی در خیلی از کشورها همچون ایران، حتی فکر کردن به بعضی از موضوعات جرم محسوب می شود و عواقب بدی به دنبال دارد و تا بخواهی ثابت کنی که این من نبودم که فکر می کرد بلکه سلولهای مغز من هستند که از اختیار من خارج اند و هر طور که می خواهند رفتار می کنند و منِ صاحبخانه را هم اصلا آدم به حساب نمی آورند که بخواهند از من اطاعت کنند. به هر حال این گفته مادر بزرگه که باز می گفت: پسرم! رستم هم که باشی باید گاهی اوقات از روبرو شدن مستقیم با شاخ گاو پرهیز کنی و اگر هم خواستی، چه خوب است که از کنار به او نزدیک شوی که خوب نمی بیند». و... بله دیگه. هیچوقت ندانستم که گاو از پهلوی خود نمی تواند ببیند، شاید منظور مادر بزرگ این بوده که نمی تواند خوب خوب  ببیند. البته جوانان کمتر به این نوع پندهای مادر بزرگ ها تن می دهند و آن را اگر چه بی پایه نمی دانند ولی در نهایت کار خودشان را می کنند. همانگونه که خود من هم روزی جوان بودم و این حرف ها تو کَتم نمی رفت. ولی چه باید کرد که گَرد پیری یا تجربه زندگی و بالاخره محافظه کاری در اجتماع و سیاست و چند تا پیراهن پاره کردن ما را به اینجا کشانده که بخواهیم کمی دست به عصا راه برویم. بعضی ها آن را محافظه کاری می دانند و بعضی ها هم آن را گنجینه گران بهایی به شمار میآورند برای جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته. البته قصد وارد شدن به فلسفه زندگی اجتماعی  در این خصوص را ندارم چرا که ربطی به اصل موضوع ندارد و شاید هم داشته باشد که من از آن به دلایلی که خود من هم از آنها بخوبی مطلع نیستم، پرهیز می کنم. از خوانندگان محترم فقط درخواست دارم که آن را تنها به عنوان یک یادآوری کوتاه در نظر بگیرند و هر جور که خود صلاح می دانند عمل کنند. شاید بعدها برگردم به این مبحث و بیشتر به آن بپردازم ولی فعلا از آن می گذرم تا هم وقتش برسد و هم به دانش بیشتری از جهان بینی که مختص زندگی می باشد دست یابم. البته اگر عمر کفاف دهد ولی باز مطمئن نیستم که چه وقت به آن خواهم رسید یا اینکه اصلا به آن؟. یکی از تجارب زندگی آدمی این است که هر چه بیشتر جلو می روی تازه می فهمی که هیچ چیز نمی دانی و یا کافی نیست و باید بازهم ادامه دهی و در آخر پی خواهی برد که برای فهم از جهان و آدم ها نقطه پایانی متصور نیست. به هر حال شرایطی می تواند به وجود بیاید که تو را دچار افسردگی و حتی نا امید شدن از زندگی کند. ولی من خوشبختانه هنوز یا فعلا دچار این عارضه نشده ام. شاید هم شده ام و خودم خبر ندارم.   

بهتره که وارد اصل موضوع بشوم تا رشته کلام از دستم خارج نشده است. امثال من که تازه وارد جرگه به اصطلاح میدان «نویسندگی یا نوشتن» شده اند اغلب اتفاق می افتد که وارد صغرا  کبرا چیدن می شوند و مدام می زنند به صحرای کربلا تا برسند به اصل مطلب و گاهی هم شیرازه مطلب بطور کل از دستشان خارج می گردد و یادشان می رود که راجع به چه چیزی قصد نوشتن داشتند. بله! این هم یکی از عوارض نشستن پای منبر آخوندها در هنگام نوجوانی و کودکی، همین صغرا کبرا چیدن ها است. به هر حال باید بگویم که تیتر این نوشته و تشابه اسمی شیخ علی با اسم رهبر جمهوری اسلامی ایران آقای علی خامنه ای نباید موجب رنجش کسی بشود به ویژه شخص آقای خامنه ای. ایشان خوب می دانند که هر «علی» یی شیخ علی نیست و هر «شیخ علی» یی هم آقای علی خامنه ای نیست. به هر حال تکلیف کار خودمان را از ابتدا مشخص کنیم که بعد نگین که نگفتی.

 شیخ علی! که نام محترم کوچک ایشان مشابه با نام رهبر جمهوری اسلامی ایران است، یکی از گدایان شریف و محترم کوچه علوی خیابان «سیروس» که بعد از انقلاب به مصطفی خمینی تغییر نام یافت، بود. لازم می دانم باز در ابتدا توضیح کوتاهی در خصوص پیشوند نام  ایشان «شیخ» بدهم که برگرفته از ویکیپدیا می باشد. «شیخ  در زبان عربی به معنای «پیر» و در تمدن اسلامی لقبی ویژه برای عالمان بزرگ اسلامی و کسانی که سید نیستند مورد استفاده قرار می گیرد و امتیاز خاصی برای کسی ندارد». از اینرو گفتن «شیخ علی» بسیار سهل تر و ارج و احترام بیشتری در خود دارد تا گفتن «پیر علی». به هرحال ایشان در حال حاضر در قید حیات نمی باشد که بتواند توضیح دهد که چرا او را «شیخ» صدا می زدند. اضافه کردن پیشوند و پسوند به اسامی دیگران در ایران قدمتی دیرینه دارد و هنوز هم ظاهرا مردم خیال دست برداشتن از این عادت که معلوم هم نیست از کجا آمده، ندارند و شاید هم از آن دور شده اند. اما حقیقتاً بخاطر دور بودن مدت زمان زیاد از وطن نمی توانم از بین رفتن و یا هنوز هم وجود دارد را تائید کنم. خدائی ش نمی دانم و باید سریع از مبحث دور شوم تا کسی بهم گیر نداده. به قول مشت باقر آفتابه دار دایی جان ناپلئون خودمون که می گفت: دروغ چرا... تا قبر آ آ آ آ.  وی «شیخ علی» قبل از رسیدن آقای علی خامنه ای به رهبری جمهوری اسلامی دار فانی را وداع گفت و اهالی کوچه علوی را در غم و اندوه باقی گذاشت. شاید هم مرگ زود هنگامش به نفعش تمام شد -البته جوان مرگ نشد - که تشابه اسمیش با رهبر فعلی جمهوری اسلامی موجب گردد که مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی او را با علی خامنه ای اشتباه بگیرد و تاج رهبری را بر سر او بگذارد. فراموش نباید کرد که این حرف ها بیشتر گمانه زنی است و بین اهالی کوچه علوی سینه به سینه پخش می شد و هیچوقت کسی جرات نکرد که این حرف ها را تائید یا در جایی ثبت کند. بنابراین آنچه که بر سر شیخ علیِ کوچه علوی و زندگی وی آمده است جزئی از تاریخ شفایی ایران محسوب می شود و به همین صورت هم باقی خواهد ماند و آنچه را که من می نویسم را هم  جزو تارخ شفاهی بگذارید و از پخش کتبی آن شدیدا پرهیز کنید و فقط بطور شفاهی آن را برای هر کسی که دلتان می خواهد نقل کنید. پیشاپیش از همکاری شماها که از نوشتن محروم هستید و فقط سواد خواندن دارید که می توانید این مطلب را بخوانید سپاسگذاری می کنم. باید تاکید کنم که شیخ علی، گدای کوچه علوی خیابان سیروس هیچ پیوند نسبی و سببی هم با رهبر جمهوری اسلامی آقای علی خامنه ای ندارد و خواهشا این دو شخصیت تاریخی را به هم نچسبانید -البته دومی هنوز تاریخی نشده است- که موجب افسردگی روح آن شیخ مرحوم و آشفتگی روح شیخ علی خامنه ای که هنوز در قید حیات است گردد. خلاصه همه این توضیحات را دارم می دهم که موجب برافروختگی کسی نشود بخصوص سربازان گمنام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف که این روزها بیشتر سرگرم رتق و فتق درخواست های اسرائیل هستند تا حفظ شرف امام زمان. بیچاره امام زمان مانده که با این جماعت حزب الهی چکار باید بکند تا جلوی سوءاستفاده از نام خود را بگیرد. هر وقت هم خواسته کاری بکند، آقای خامنه ای به وی پیام داده که زیاد قضیه را «کشش» ندهد. اینها بچه های حزب الهی خودمان هستند و اگر هم خطایی از آنها سر می زند باید آن را موضوع خانواده گی دانست و خودمان آن را حل و فصل کنیم و نگذاریم تا عوامل دشمن و گروه های «معاند» که به خارج فرار کرده اند از آن علیه اسلام و خودت بهره وری کنند. با این وجود آقای امام زمان پیش از این تلاش فراوان کرده بود تا وکیلی را اجیر کند تا با شکایت از آدم های فرصت طلب آنها را به دادگاه بکشاند اما تاکنون وکیلی پیدا نشده که جرات کند تا وکالت امام غایب را به عهده بگیرد. ببخشید که دوباره رفتم جاده خاکی. البته باز باید اضافه کنم، از آنجایی که امام زمان نام خود را پیش از انقلاب اسلامیِ آقای خمینی در هیچ جایی که به ثبت اختراعات و کشفیات و نام های برند مثل آرمانی یا سامسونگ اختصاص داده شده است مراجعه نکرده و نام خود را نتوانسته است به موقع به ثبت برساند تا از گزند و سوءاستفاده دیگران در امان قرار گیرد، به همین خاطر حق اعتراض قانونی از او صلب شده و تا اطلاع ثانوی باید بسوزد و بسازد. تمام این توضیحات از طرف وکیلی که نمی خواهد نامش فاش گردد به آقای امام زمان داده شده بدون اینکه حق الزحمه ای از ایشان دریافت کرده باشد. این ها را گفتم که بدانید از من نیست و من فقط راوی هستم و بس. 

آشیخ علی گدایی پرهیز کار و پارسایی بود و آنچه که او را برجسته می کرد، باور وی به اسلامِ شیعه اثنی عشری و مهمتر از همه سکولار بودن او بود که برای خیلی ها تعجب برانگیز بود. مگر می شود که شیعه اثنی عشری باشی و همزمان سکولار؟ سئوالی که اهالی محل از خود می کردند. بعد دیدیم که می شود و برای اثبات این معما نزدیک به دو تا سه دهه زمان برد تا خیلی ها بفهمند که یک مسلمان شیعه اثنی عشری می تواند هم سکولار باشد و هم شیعه اثنی عشری. آخریش همین آقای مهدی نصیری خودمان است که به صف سکولارها پیوسته. شیخ علی شدیدا با انقلاب اسلامیِ آقای خمینی در بهمن سال ۵۷ مخالف بود و آن را مکر و حیله کسانی می دانست که می خواهند مردم را از خدا و پیغمبر برگردانند. از تجمع بچه های تازه حزب الهی شده در مسجد محل که «علوی» نام داشت شدیدا شاکی می شد و به آنها پرخاش می کرد. خلاصه اینکه هر کاری که از دستش برمی آمد انجام می داد تا جلوی مکر و حیله این تازه به دوران رسیده های مذهبی را بگیرد که موفق نمی شد. درضمن کسی هم با او کاری نداشت و می دانستند که کبریت بی خطر است و بیشتر سر به سرش می گذاشتند تا او را جدی بگیرند یا بدست کمیته مسجد حوض که روبروی کوچه علوی در سمت دیگر خیابان «سیروس قدیمی» یا مصطفی خمینی فعلی بعد از انقلاب بود، بسپارند. شب ها در مسجد محل می خوابید و شایعه بود که با کلفت خانه علوی هم که سکینه نام داشت سر و سری دارد. اینکه تا چه اندازه می شود به این شایعات باور کرد از دست من خارج است و نمی توانم صحت و سقم آن را تایید کنم. خدا می داند که مردم چه چیزهای دیگری نگفته باشند. دهن مردم هیچوقت چفت و بست نداشته و نخواهد داشت و به راحتی هم نمی شود یقه کسی را گرفت که چرا پشت سر مردم شایعه می سازی؟ شیخ علی صرف نظر از حرف های نابجایی که پشت سرش می زدند به مخالفت خود علیه مکر و حیله ای که از سال ۵۷ توسط آقای خمینی با شعار «تقیه» شروع شده بود  ادامه می داد و توجه و وقعی به خطراتی که می توانست زندگی او را تهدید کند نمی گذاشت. شاید هم نمی دانست که چکار دارد می کند. بعد شایعه شد که سلطنت طلب است و بدتر از همه اینکه به عنوان مامور ساواک یا خبرچین در لباس گدایی مراقب آدم های محل بوده و هر روز به ساواک گزارش می داده. خلاصه اینکه روز به روز به شایعات حول شیخ علی افزوده می شد و چیزی نمانده بود که بگویند با دربار و شخص خود شاه در تماس مستقیم بوده و با بی سیمی که در اختیار داشته مستقیما به خود اعلیحضرت فقید گزارش می داده. البته باید تصریح کنم که هیچ مدرکی دال بر مامور ساواک بودن او به اثبات نرسید و مدرکی هم بعد از اینکه اداره ساواک به دست انقلابیون افتاد، بیرون نیامد که شایعات پیرامون شیخ علی را ثابت کند.

چند سالی از انقلاب اسلامی خمینی می گذشت و شیخ علی، گدای محترم کوچه علوی نهایتا به فرجام مبارزه خود رسید و به این نتیجه رسید که ادامه آن جز اینکه دچار سر درد مزمن شود، ارمغانی برای او ندارد و حتی خطر اینکه او را از مسجد که تنها جایی بود که او را از شبهای سرد زمستان نجات می داد،‌ بیرون بیاندازند. در پایان زندگی خود بود و تصمیم گرفت که پا از سیاست بیرون بگذارد و با اندوخته ای که از خاطرات گذشته برایش باقی مانده است به عزلت پناه بَرد  وعطای دین و مذهب را به لقایش ببخشد. دیری نپائید که شیخ علی دار فانی را وداع گفت و محله علوی را از وجود یک شخصیت تاثیرگذار محروم ساخت. تاریخ رحلت این گدای زاهد گمنام که اهالی محل او را تنها با نام شیخ علی می شناختند نامعلوم است و سرانجام به نام گدای گمنام در بهشت زهرا به خاک سپرده شده است. هیچ کس از گذشته وی باخبر نشد. تنها پرسشی که همچون کرم خاکی ذهن ها را نقب می زد این پرسش بود که شیخ علی از کجا آمده بود و چرا آمده بود... ؟ 

 اما در مورد نام رئیسی هیچ تشابه اسمی با شیخ علی محله علوی وجود ندارد و ایشان همان ابراهیم رئیسی خودمان است که در راه قله شهید هوایی شدند و البته چرایی آن را من نمی دانم و نمی خواهم هم بدانم. فقط شاید بتوان حدس زد که ایشان در محاسبات مختصات قله دچار اشتباه شده بود و از خطر مارهایی که در سر راه قله کمین کرده بودند غافل ماند و آنها را در محاسبات خود منظور نکرده بود. به هر حال تجربه گران بهایی است برای کسانی که قصد صعود به هر نوع قله را دارند که آن را آویزه گوش خود کنند تا یک وقت در راه قله دچار سکته شهادت نشوند.

می پرسند که شیخ علی و رئیسی چه ربطی به هم دارند؟. اولی گدا بود و دومی رئیس جمهور.

لطفاً صبور باشید و هولم نکنید که دوباره رشته کلام از دستم خارج می شود و باز به صحرای کربلا می زنم. این را خودم می دانم که هیچ ربط خانوادگی و غیر خانوادگی بین این دو فرد نیست و نیاز نیست که آن را تذکر دهید. خلاصه اینکه اگر صبر کنید یک جورایی بین این دو شخصیت که یکی گدا و دیگری سه سال رئیس جمهور بود ربطی  پیدا می کنم تا کنجاوی شما خوانندگان عزیز را در آن حل کنم. اما از آنجا که هنوز خودم هم ربطی بین این دو پیدا نکرده ام، نوشته را به پایان می برم تا بتوانم خوب فکر کنم که این دو را به هم چفت کنم. 

همه شما خوب می دانید که در سیاست همه با هم و با طرق مختلف در رابطه با هم هستند و به زبان ساده به یکدیگر وصل هستند. چه بخواهند یا نخواهند.  اینکه چگونه با هم ارتباط دارند موضوعی است که در نوشته بعدی به آن خواهم پرداخت. البته اگه از یادم نرود...

محمود میرمالک ثانی 

 سه شنبه ۳۰ مرداد۱۴۰۳ – ۲۰ آگوست ۲۰۲۴

 

      

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید