رفتن به محتوای اصلی

میدان انقلاب – درب شرقی مترو

میدان انقلاب – درب شرقی مترو

درب شرقی مترو در میدان انقلاب تهران، همه روزه الم شنگه‌ای راه می‌افتد که دیدنی است. گزارشی از آن می‌تواند برای خواننده‌ی تیزبین هم جالب باشد. چون  در همین مکان میتوان خلاصه‌ای از آن‌چه را که در کل تهران جمهوری اسلامی می‌گذرد، به تماشا نشست. انگار فرصت‌طلبان اقتصاد پنهان کشور جایی بهتر از این‌جا برای تبلیغ یا عرضه‌ی کالای خود نیافته‌اند. دست اندرکاران آن همگی از تهِ دل به کاری روزانه مشغول‌اند و در کاسبی خود از رهگذران و مسافران، چیزی کم نمی‌گذارند. در این‌جا نان درآوردن از توده‌های مردم حد و مرزی برای خویش نمی‌شناسد. چندان هم لازم نیست به مشروع بودن این کاسبی پررونق روزانه بیندیشند. چون ضرورت‌های برآمده از اقتصاد انگلی حکومت به قدر کافی برای آن مشروعیت فراهم می‌بیند. مگر قرار است همگی از گشنگی بمیرند؟ خلاصه‌ی کلام، در همین اقتصاد پر از آسیب و کاستی جمهوری اسلامی باید دست و پایی زد و نان شب درآورد. وگرنه نامت را می‌گذارند بی‌عُرضه، که یا باید به گدایی بروی و یا آن‌که از گشنکی بمیری.

سوداگران اقتصاد پنهان جمهوری اسلامی در مقابل درب ورودی مترو نمونه‌هایی از تبلیغات خود را کف زمین چسبانده‌اند: وام ازدواج خریداریم، وام بازنشستگی خریداریم، ضامنِ وام ازدواج، فروش کلیه گروه خونی o+ ، کل بدن ۲۸۰ هزار تومان، مخصوص آقایان رسید و ... . چنان‌که ملاحظه می‌شود برخی از این پیام‌های تبلیغی را با رمز و کنایه نوشته‌اند: کل بدن یا مخصوص آقایان نمونه‌هایی از همین رمزگذاری تبلیغی را با مخاطب در میان می‌گذارد. در واقع خواسته‌اند نزاکت اخلاقی خودشان را به رخ مشتری بکشند. سوداگران چنین بازارهایی به این نتیجه رسیده‌اند که باید ضمن تظاهر اسرار مشتری خود را محفوظ نگه دارند.

تنها در فضایی از درب شرقی متروی انقلاب، چیزی قریب سیصد نفر زن و مرد را به کار گماشته‌اند. چنین توانی از کاریابی تنها از اقتصاد انگلی و غیر تولیدی جمهوری اسلامی برمی‌آید. این سیصد نفر هر طوری باشد نان روزانه‌ی خود را در همین مکان اقتصادی درمی‌آورند و لابد نامشان را باید از لیست میلیونی بیکاران کشور خط زد.

از بین جمعیت کسی داد می‌کشد: کاریابی فقط با هشتاد هزار تومان. آن‌وقت تراکت تبلیغی آن را هم می‌دهد کف دست رهگذران. ماجرا به آن‌جا بازمی‌گردد که وزارت کار به بنگاه‌هایی برای کاریابی جوانان مجوز می‌دهد. این بنگاه‌ها برای ثبت نام از جوانان بیکار هشتاد هزار تومان پول می‌گیرند. اما هرگز کاری برای ایشان دست و پا نمی‌کنند. چون پیدا کردن کار به چیزی از نوع افسانه شباهت دارد. لابد در عرف عمومی، کار همان است که نمونه‌هایی روشن از آن را مقابل درب ورودی مترو به نمایش گذاشته‌اند.

در همین مکان جوانکی هم با اشتیاق فریاد میزند: پایان‌نامه، پایا‌ننامه. چاپ کتاب رایگان. او هم نمونه‌هایی از تراکت خود را بین جمعیت رهگذر توزیع می‌کند. موضوع خرید و فروش پایان‌نامه در ایران به صورت عرفی دانشگاهی و اداری درآمده‌است. لابد در اقتصاد سیاه و زیرزمینی جمهوری اسلامی جایی را هم باید برای آن باز کرد. چون تشخیص علمی استادان دانشگاه ایران، تا جایی افت کرده‌است که نمی‌توانند توان علمی دانشجویان خود را به درستی محک بزنند. در هر جایی از دانشگاه و ادارات دولتی که بگویی نمونه‌هایی گویا از همین عمل کاسبکارانه را باب نموده‌اند. در ادارات هم گروه‌های ممتاز اداری تنها به کارمندانی بلندپایه اختصاص می‌یابد که تحقیق و تألیفی از خود ارائه نمایند. کارمندان نیز برای حل و فصل مشکل اداری خود همانند بسیاری از دانشجویان به همین فروشندگان پایا‌ن‌نامه مراجعه می‌کنند. واسطه‌گران پایان‌نامه صد صفحه پایا‌ننامه را در پنجاه نسخه به صورتی از کتاب به چاپ می‌رسانند. اما در بازار فعلی چاپ و نشر تهران تولید چنین کتابی برای مشتری چیزی حدود بیست و پنج تا سی میلیون تومان آب می‌خورد.

چند قدم آن‌طرف‌تر از من خانمی ایستاده بود، بدون آن‌که تراکتی در دست داشته باشد. هر از چند گاهی هم با شوخی و شیطنت داد میزد: فیزیوتراپی در منزل. اما ضمن آن شیطنتی فیزیکی از زبان بدنش را برای مردم به نمایش می‌گذاشت. پرسیدم جلسه‌ای چند می‌گیری و او با همان شوخی و شکلک درآوردن پاسخ داد: جلسه‌ای یک میلیون و نیم. متوجه شدم او نیز در این‌جا به کاسبی اشتغال دارد. اما در این کاسبی فقط از جسم خود برای مشتری مایه می‌گذارد. حتا حرفه‌ی تن فروشی را با نام و نشانی از فیزیوتراپی به مردم می‌شناساند.

در حاشیه‌ی پیاده‌روی درب مترو منتظرانی نیز دیده می‌شدند که خیلی شتابزده به چپ و راست نگاه می‌کردند. انگار همگی انتظار می‌کشیدند تا کسی یا کسانی از راه برسند. اکثر آنان دختران یا پسران جوانی بودند که شبی طولانی را در آرزوی دیدار هم به سر می‌آورند. درنتیجه باید منتظر بمانند تا طرف مقابل هم از راه برسد. بدون تردید چند کلمه تعارف خشک و خالیِ بین راهی، عطش ایشان را در ابراز دوست داشتن برآورده می‌نمود. گفتنی است که دو طرف این ماجرای عاشقانه، برای همدیگر در خوب پوشیدن و خوب آرایش کردن سنگ تمام می‌گذاشتند. دورانی خوش و به یاد ماندنی از زندگی انسان‌ها، که اکثر مواقع نمونه‌هایی از فقر و فلاکت شخصی یا خانوادگی شکوفایی آن را تهدید می‌کند.

جوانکی مافنگی نیز به آرامی از مقابلم گذشت. سپس نجواهایش در گوشم پیچید: اِکس بدم، شیشه و علف هم دارم. با خود می‌اندیشیدم: تهیه و مصرف مواد مخدر عُرضه هم می‌خواهد. ولی چنین تاب و توانی را هرگز در خودم سراغ نداشتم. متوجه شدم که بهترین راه برای تهیه‌ی مواد مخدر، حضور در همین درب ورودی مترو است. آن‌وقت ترس ورم داشت. اگر طرف مأمور باشد چه؟ به خودم گفتم به تو چه، تو که ذینفع این ماجرا نیستی، چرا باید به آسیب‌هایی از این دست بیندیشی؟

شهرداری تهران فضای ورودی‌های مترو را به متقاضیان آن اجاره می‌دهد. در همین مکان از مترو دخترکی دکه‌ای فراهم دیده بود تا عطر‌هایش را به فروش برساند. او خیلی مشتاقانه فریاد می‌زد: آقا واسه امتحان پول نمی‌گیرم، ترا به خدا بیا تست کن. کمی آ‌ن‌سوتر جوانکی هم از توی باجه فریاد برمی‌آورد: اسپرسو، کاپوچینو. جوانان تهرانی به نوشیدنی اسپرسو و کاپوچینو خیلی علاقه نشان می‌دهند. در نگاه ایشان انسان کامل کسی است روزی چند نوبت اسپرسو یا کاپوچینو بنوشد. چون افق آرزوهایشان را خیلی کوتاه و پایین گرفته‌اند. افقی محدود که ضمن تحقیر از سوی مدیران اجق وجق جمهوری اسلامی، به مجموع جوانان ما تحمیل می‌شود. کمی آن‌سوتر دخترکی هم فریادش به آسمان می‌رفت که می‌گفت: بیمه‌ی عمر بدون پیش پرداخت. ناگفته نماند که طی سال‌های اخیر انواع و اقسام بیمه را در ایران باب کرده‌اند. چون مردم به تأمین و تضمین آینده‌ی خود خیلی خیلی ناباور باقی مانده‌اند.

پلیس و "کلاغ سیاهه" های حکومت گاهی از اوقات در همین دالان‌های ورودی مترو به "انجام وظیفه" مشغو‌ل‌اند و گاهی هم حسابی غیبشان می‌زند. هنگام انجام وظیفه، همگی از هم فاصله می‌گیرند و همانند میرغضب توی شمایل مردم چشم می‌دوزند. رفتاری که تنها به کار ترساندن مردم می‌آید. چون دوستی با مردم، در ذهن پلیس ایران جایی ندارد. آنان مردم را در قد و قوارهای از دشمن می‌بینند که همواره باید او را بترسانند.

****************************

نمونه‌ی کاملی از اقتصاد سیاه، غیر تولیدی و انگلی جمهوری اسلامی همه روزه مقابل درب‌های ورودی مترو به نمایش درمی‌آید. گفتنی است که جمهوری اسلامی در همین مکان، تعریف‌های سوداگرانه‌ی جدیدتری از علم و دانش اقتصاد به دست می‌دهد. اما چنین تعریفی از اقتصاد را هرگز نمی‌توان در مجموع اقتصادهای کلاسیک و آکادمیک جهان سراغ گرفت. پیداست که از آغاز تا پایان فاجع‌هبار این نوع از اقتصاد را باید به نام مدیران اجرایی رهبر نظام به ثبت رسانید. اما با براندازی جمهوری اسلامی می‌توان به کاستی‌ها و آسیب‌های اجتماعی چنین اقتصادی از فساد و تباهی فایق آمد. 
 

منبع:
عصرنو

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید