افق ات کجا است دختر'
چه می بینی'
درپس آن کرانه دور دست'
که چنین دلباخته وشیدا'
نهاده ای جان به کف'
وبا بیرقی از جنس نور'
شتابان می گذری'
از تاریکخانه حرامیان.
شنیده ام اگر برسدپرچم ات'
به انجا'به خانه خورشید.
باز خواهی گشت'
با طلوعی عاشق در دست'
تا بیامیزد عشق در نور.
تا باز شود هر پلک صبحگاهی'
با نجوای آرام یک امید.
بیگمان بر نمی تابند تو را'
وارثان دخمه های های کور.
ودشنه ای که خراشیده است گردنت'
پیام ایستادن است به تو'
۰۰ پیام برگشتن '
اما تو رفته ای مسیرت را'
با تنی زخمی تا انتها.
ورسیده ای اکنون به مقصد'
"پسکرانه های افق".
وپیچیده است خاطره سفرت'
در گوش جهان.
تا به یاد آوریم'
تو رابا بارش امید در هر طلوع'
وبا جامه ای از نور بر تن.
تا رم کنند اربابان حفره های کور.
تا بمانی تو 'تا باز هم بتابی تو.
.................
م_ر
۱۴۰۳/۵/۵
دختر کرانهها
افزودن دیدگاه جدید