رفتن به محتوای اصلی

برای نیکا شاکرمی

برای نیکا شاکرمی

اخرین تنه را زده است' پاییز.
خزان در یک قدمی.
 فصل نو را نیست نشانی از شور.
شهردر اشغال سلاح است وسپر.
جمع می شوند سایه ها.
می افروزند اتش 'فریاد می زنند .
بر زمین می افتند.گم می شوند .
می چرخد ناگاه'
لچکی آتشین از بلندا'
در دستان یک دختر'
ژاندارکی چشم در چشم'
هیمه سوزان.
شکار اش می کنند.
اسیر در سرد خانه ای تاریک'
شکنجه گاهی خیابان گرد.
لانه پنج هیولا.
می رانند خونسرد.
فرود می ایند باتونها.
می گیرند راه از عابران.
می لرزد یک تن نحیف از 'شوک.
می ایستند پشت چراغ.
تمکین می خواهند .می درند لباس.
می خزند دستانی کثیف'
بر پیکری زخمی.
تسلیمی در کار نیست'
ژاندار‌ک تمام قد در استانه آتش'
تا پیروز میدان باشد'
در نبرد پاکی وپستی'
معصومیت وجنون'
مرگ وزندگی'
اخرین رمق'
اخرین توان'
اخرین فریاد'
جلادان 'تن ام را زنده نخواهم داد.
می راند همچنان ارابه مرگ.
انتقام می خواهند'
هیولاهای خسته از شکست.
رها می شوند صد ها ضربه کور'
در تاریکی.
ژاندارک مشعل به دست'
می گذرد ارام'ارام'
۰از میان مزرعه ای سبز'
با بدرقه هزاران آرزو'
ومی گذارد پای در کومه اتش.
"نیکا" دیگر نیست.
ارام می گیرد شکنجه گاه.
نوری می اندازد هیولا.
ومی گوید مرده است.
رو به پایان است ترافیک شبانگاهی.
رها می شود'
پیکری بی صورت در خیابان.
می پیچد عطر غربت'
از کران در بیکران'
تا شود بانگ رهایی هر نفس'
تا بماند در یاد 'قدیس زیبای ما.
۱۴۰۳/۲/۱۴
س_خرم

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید