واژه یونانی آنارشیسم، ایدئولوژی و جنبشی است اتوپیستی شبه انقلابی خرده بورژوایی؛ که مخالف: سوسیالیسم علمی، سازماندهی سیاسی، مبارزه طبقاتی، تشکیل هرگونه حزب و سازمان و تشکیلات، و هرگونه نظم و اتوریته میان انسانها در جامعه است. آنارشیسم خواهان عملی نمودن آزادی مطلق، عدالت،برابری در جامعه، و حذف ارگانهای قدرت دولتی و ابزار اجباری در رابطه با انسانها است. آن میان سالهای ۱۹۱۰-۱۸۵۰ میلادی تاثیر مهمی روی جنبش کارگری اروپا؛ مخصوصا در کشورهای رومی زبان ایتالیا، اسپانیا، فرانسه، و سوئیس گذاشت و در قالب جنبش آنارکوسندیکالیستی در مبارزات کارگری آلمان و روسیه نیز نقش مهمی ایفا نمود.
مارکسیست ها آنارشیسم را نوع خاص ایدئولوژی بورژوایی در تضاد آشتی ناپذیر با سوسیالیسم علمی و مبارزه سیاسی رهایی بخش طبقه کارگر، و مخالف نقش رهبری حزب میم-لام، ضرورت انقلاب سیاسی، و دیکتاتوری پرولتاریا دانسته، و بجای آن آنارشیسم خواهان مبارزه اجتماعی مستقیم، اعتصاب سراسری عمومی بهشکل ملی و یا بین المللی است تا از طریق عملیات صلح آمیز یا خشونت گرای ناگهانی، "کمونیسم آنارشیستی" را جانشین دولت بورژوایی سرمایه داری بنماید. لنین در کتاب "آنارشیسم و سوسیالیسم" میگفت آنارشیسم چیزی غیر از حرفهای کلی پیرامون استثمار زحمتکشان ندارد و دلایل استثمار نظام سرمایه داری را نمیفهمد، و با قانونمندی تحولات اجتماعی که به سوسیالیسم ختم میشوند، بیگانه است، و نقش مبارزه طبقاتی سازماندهی شده طبقه کارگر به عنوان نیروی خلاق عملی نمودن سوسیالیسم را نمی پذیرد.
منتقدین آنارشیسم آنرا محصول نیهلیسم، سرگردانی، ضعف تئوریک ، توهم و رمانتیسم قشر روشن فکر خرده بورژوا و لمپن پرولتاریا در نیمه اول قرن ۱۹ میلادی میدانند که از مسیر و ریل قطار دودی آغاز نظام سرمایه دار خارج شد و در برابر پرولتاریا و روشنفکران انقلابی و مردمی قد علم کرد. زمینه رشد آنارشیسم در تولید مانوفاکتوری و فردی کالا توسط خرده بورژوازی در شرایط رقابت و رشد سرمایه داری صنعتی کلان بود که مدام دچار نوسانات و بحرانهای دوره ای میشد مخصوصا قوانین رقابت و سودآوری و خطر قرارگرفتن لای منگنه تولید انبوه سرمایه داری صنعتی در آغاز غالب روشنفکران و تئوریسین های جنبش آنارشیسم متعلق به طبقه اشراف و زمیندار مرفه بودند که از آلودگی شهرها و تشکیل گتوهای کارگری در شهرها دلخور بودند و آن وضعیت را همخوان با زندگی در قصرهای رمانتیک؛ کوچک و بزرگ خود نامناسب میدیدند.
آنارشیسم ضد مالکیت خصوصی کلان سرمایه داری؛ و طرفدار زحمتکشان، طبقه کارگر و سوسیالیسم تخیلی بود، گرچه آن خواهان حفظ مالکیت خصوصی محدود و خرد هم بود. آنارشیسم مخالف دولت بورژوایی است چون آن مدافع مالکیت خصوصی وسایل تولید کلان است. آنارشیسم از دولت کارگری نیز هراس دارد چون آن مالکیت فردی و خصوصی خود را در خطر میبیند. آنارشیسم مدافع منافع خود در مقابل جریانات چپ و راست است، مخالف مبارزه طبقاتی سیاسی مرزبندی شده و مخالف انقلاب سیاسی توده ایست. شرایط ایده آل آن یک وضعیت اجتماعی بدون وجود دولت است تا بتواند خود تنها مسئول و تصمیم گیر امور جامعه باشد. بیدلیل نبود که آنارشیسم با جریان رشد سرمایه داری صنعتی و در مخالفت و رقابت با آن در قرن ۱۹ و در کشورهای غربی بهوجود آمد. از جمله پایهگذاران مهم و کلاسیک مکتب آنارشیسم اسامی ذیل هستند: ویلیام گودوین انگلیسی(۱۸۳۶-۱۷۵۶)، پرودن فرانسوی(۱۸۶۵-۱۸۰۹)، ماکس اشتیرنر آلمانی(۱۸۵۶-۱۸۰۶)، که از آغاز مکتب آنارشیسم را تحت تاثیر خود قرار دادند. نام اما گلدمن (۱۹۴۰-۱۸۶۹) آنارشیست روس، با تبار یهودی المانی، در تاریخ زنان آنارشیست نیز ثبت شده است. او به دلیل مبارزات کارگری آنارشیستی در روسیه و در آمریکا، چندین بار به زندان افتاد یا تبعید شد. گودوین یکی از متفکران و منتقدین رادیکال اجتماعی انگلیس در دوره رشد سرمایه داری صنعتی، تحت تاثیر: ایدههای عصر روشنگری و انقلاب فرانسه، هومانیسم، برابری، و آزادی، دو جلد کتاب "متکی به عقل" را نوشت و عقل را تنها قانون حاکم بر انسانها و وسیله رهایی از زنجیرهای سیاسی و مذهبی میدانست. گودوین دلیل همه مشکلات اجتماعی در جامعه انگلیس را در وجود مالکیت خصوصی و سلطه دولت سلطنتی بر تمام امور جامعه میدانست. او بر این باور بود که با کنار زدن این دو عامل همه زشتی های اجتماعی مانند: بی عدالتی نابرابری، تقسیم ناعادلانه کالا، مزد ناکافی، خودسری و خشونت سیاسی، بوروکراتیسم، جهالت و بی سوادی، جنگ طلبی، و تنفر مردم نسبت بههم، نیز از بین خواهند رفت.
تاکتیک مبارزاتی جنبش آنارشیست تا سالها بعد از جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ اغلب خشونت آمیز و گاهی هم صلح آمیز و دموکراتیک بود. گودوین برای رسیدن به یک جامعه کمونیستی-آنارشیستی، ضرورت آشنایی مردم با: اخلاق، حقوق طبیعی، آتهایسم، سکولاریسم، آموزش و فرهنگ، ارزشهای انسانی، را توصیه میکرد. او به معیارهای عقلگرایی و فلسفه روشنگری قرون ۱۷ و ۱۸ میلادی انگلیس و فرانسه ارج مینهاد و میگفت باید عقل را راهنما و موتور حرکت فردی و جمعی انسان نمود. غیر از مارکس و انگلس، شلی شاعر انقلابی انگلیس نیز تحت تاثیر افکار بود؛ گرچه وی عرفان را نیز وارد مفهوم بعضی از شاخه های آنارشیسم نمود.
پرودن؛ آنارشیست فرانسوی را، مارکس شیپور خرده بورژوازی نامید. او کوشید از طریق کتاب "مالکیت چیست؟ " تضادهای اقتصادی را بهشکل نظری و عملی توضیح دهد. پرودن فکر میکرد از طریق: ایدههای عدالتخواهی، کارهای خیریه، و کمک متقابل، وامهای بی بهره، بانک های مردمی، و اشتراکی شدن وسایل تولید، میتوان کارگران را تبدیل به تولیدکنندگان خرد نمود و سرمایه داری صنعتی کلان را اصلاح کرد؛ و دخالت دولت در همه امور را کاهش داد و استثمار انسان از انسان را از بین برد. نظرات پرودن بعدها بهشکل پرودن گرایی تاثیر بزرگی روی جنبش کارگری فرانسه و کشورهای غربی مانند بلژیک، سوئیس، ایتالیا، و اسپانیا گذاشت. مارکس در کتاب "فقر فلسفه" در سال ۱۸۴۵ به نقد وی پرداخت و خصوصیات ایده آلیستی و خرده بورژوایی وی را روشن نمود. مارکس و انگلس تا پایان عمر به نقد فعالیت های تئوریک پرودن پرداختند.
ماکس اشتیرنر با نام واقعی "کارل اشمیت"،تئوریسین شکل ابتدایی آنارشیسم در آلمان بود. او مانند انگلس در دهه ۴۰ قرن ۱۹ میلادی از جمله هگلی های جوان بود و در کتاب "فرد و مالکیت اش" در سال ۱۸۴۵، ذهنگرایی و ایده آلیسم تفکر آنارشیسم را نمایندگی میکرد. او جهان را بخشی از مالکیت فرد میدانست. انگلس میگفت سخنان اشتیرنر غیرتاریخی و دور از واقعیت هستند چون او مدعی بود که تنها واقعیت و پدیده جهان " من و منیت فرد " است، و باید علیه تمام کسانیکه آزادی فرد را محدود میکنند، قاطعانه جنگید. فرد گرایی مهمترین اصل فلسفه اشتیرنر بود. او فرد را مانند "روح جهان" مالک و صاحب هستی میدانست ! او برای اداره جامعه خواهان تشکیل" انجمن فردگرایان " بود.
منتقدین اشتیرنر اشاره میکنند که در فردگرایی اغراق آمیز وی کل سنت هومانیستی جنبش روشنگری و دست آورد های ادبیات و فلسفه کلاسیک آلمان، ارزشهای اخلاقی و مسئولیت در برابر انسانهای دیگر بی اعتبار شده اند. او مدعی بود که دولت، جامعه، و فرهنگ جامعه طبقاتی، مانع شکوفایی فرد و آزادی هایش میشوند چون آنان بیولوژیک یا ژنتیک هستند. مارکس و انگلس در کتاب "ایدئولوژی آلمانی" به ایدههای اشتیرنر نقدی بنیادی نوشتند و نکات غیرعلمی و غیر منطقی آنان را به روش مفصل ثابت نمودند.
باکونین در جنبش آنارشیستی قرن ۱۹ اروپا با کمک نظرات پرودن و اشتیرنر نقش مهمی داشت. او یکی از مخالفان مارکسیسم و جنبش انقلابی کارگری و احزاب انقلابی بود و نیروی انقلاب را در میان دهقانان و لمپن پرولتاریا میدید و مخالف وجود دولت و دیکتاتوری پرولتاریا بود. باکونین و اطرافیانش را مارکس و انگلس متهم نمودند که فاقد اخلاق سیاسی و مبارزاتی هستند چون در دهه ۶۰ قرن ۱۹ علیه رقیبان خود انجمن های مخفی و سری جاسوسی و ترور برای توطئه و تخریب تشکیل داده بودند. آندو مبارزه سختی علیه باکونین و کوشش هایش برای تجزیه جنبش کارگری آغاز کردند و او را خائن به جنبش کارگری دانسته و سعی نمودند از انترناسیونال در سال ۱۸۷۲ اخراج نمایند.
کروپتکین و آنارشیسم نوع خاص اش، بر اساس اشاعه اخلاق میان استثمارگران بود و فکر میکرد از طریق کمک متقابل و کارهای خیریه، فقر و رنج مردم از بین میرود. آنارشیسم از آغاز در رقابت قشری و طبقاتی با سوسیالیسم علمی بود. کروپتکین نیز رعایت منافع جمع را مهمتر از تضمین منافع فردی میدانست.
آنارکوسندیکالیسم در پایان قرن ۱۹ بهشکل شبه آنارشیستی خرده بورژوایی در جنبش کارگری فرانسه و سندیکاهای کشورهای آمریکای جنوبی و آلمان جایگزین آنارشیسم پیشین شد. آن در آلمان عکس العملی بود در مقابل اتوریته تشکیلاتی و رفرمیسم؛ که مخالف بوروکراسی درون سندیکایی آلمانی بود. آنارکوسندیکالیسم نیز مخالف مبارزه سیاسی مستقل و ضروری طبقه کارگر و نقش رهبری حزب و دیکتاتوری پرولتاریا بود و میگفت یک اعتصاب سراسری غیرمنتظره اتحادیه های کارگری میتواند بدون شورش انقلابی دولت کاپیتالیستی را سرنگون کند و وسایل تولید را در اختیار بگیرد. تئوریسین های آن غیر از پرودن، لاگاردل، سورل، و فریدبرگ، بودند. آنارکوسندیکالیسم در کشورهای رومی زبان اروپای جنوبی طرفداران قابل توجهی داشت. جنبش آنارشیستی بعد از انقلاب اکتبر در روسیه در جهان دچار ضعف و رخوت و پراکندگی شد و امروزه فقط بهشکل جریانی خرده بورژوایی و روشنفکری ایدئولوژیک، در قالب رویزیونیسم، دگماتیسم، چپ رادیکال، جنبش آنتی اتوریته، با تکیه به نظرات باکونین، اشتیرنر، و نسل بعدی آنارشیست وجود دارد.
افزودن دیدگاه جدید