6 مسائل پاسخ نگرفته
راستی بنجامین سیبوم رونتِری، از سکوی تحقیقاتش در مورد فقر در شهر یورک در آغاز قرن بیستم، تکامل اندیشه در بارۀ فقر در طول ربع قرن گذشته را چگونه ارزیابی میکند؟ ما فکر میکنیم که او سه واکنش خواهد داشت. اول، تعجب از این که رویکرد اساسی برای اندازه گیری فقر که تقریباً ۱۰۰ سال پیش توسط او استفاده میشد، هنوز هم یکی از ویژگیهای اصلی نحوه اندازه گیری فقر در امروز است. دوم، توافق بر سر این که امید به زندگی، سواد و سلامت از جنبههای کلیدی رفاه اند و فقرا در شهر یورک از همه این ابعاد رنج میبرند. در واقع او فصلی از اثر فرضی اش را به رابطه فقر با سلامت اختصاص خواهد داد. رونتِری خواهد گفت که "نرخ مرگ و میر بهترین ابزار برای اندازه گیری تغییرات در رفاه جسمی مردم است" و بر این یافته تأکید خواهد کرد که "مرگ و میر در میان افراد بسیار فقیر بیش از دو برابر بیشتر از میان اقشار پردرآمد طبقات کارگر است". مرگ و میر بیشتر نوزادان و کودکان و همچنین بیماریهای عمومی و عدم رشد جسمی، همگی فقرای یورک را در زمان رونتِری تحت تأثیر قرار میدادند.
واکنش سوم او، در ارتباط با ایدۀ منعکس کردن صدای فقرا و فراهم کردن شبکه های حمایتی برای آنها، ایدۀ ظریف و دقیقی است. اگرچه هدف او "بیان حقایق به جای پیشنهاد راه حلها" بود، اما او خواهد گفت که "ممکن است صدای درد و رنج به گوش کسی نرسد یا کاملاً بیصدا باشند". همچنین این که حتی اگر همه افراد فقیر بالای ۶۵ سال مستمری سالمندی دریافت کنند، چنین تدبیری فقط حدود یک درصد از فقر خواهد کاست". او از ناکافی بودن مراکز کار و اداره امداد انتقاد خواهد کرد و متذکر خواهد شد که افراد بسیار فقیر اغلب نمیتوانند از پس هزینه های بیمه در برابر بیماری برآیند. اما او فقط اشاره ای گذرا و مبهم به چشم انداز سازماندهی سیاسی فقرا یا تغییر روابط قدرت بین دولت و فرد خواهد کرد. در مجموع، رونتری مدرنیته ای شگفت انگیز را به نمایش میگذارد و بر اهمیت آموزش (به ویژه برای زنان) تأکید میکند، مزایای خدمات عمومی ظرفیت ساز را تحسین میکند و ماهیت به هم پیوسته و چرخه ای فقر را توصیف میکند، جایی که معلولها خود به علل نیز تبدیل میشوند.
با نگاهی به گذشته از دیدگاه امروزی، چگونه باید تکامل اندیشه در بارۀ فقر را ارزیابی کنیم؟ در حالی که روشهای مختلف تعریف و اندازه گیری فقر الزاماً گروه های مختلفی را به عنوان فقیر شناسایی میکنند، شواهد نشان میدهند که تفاوتها ممکن است چندان زیاد نباشند. سهم واقعی آنها نه در اندازه گیری، بلکه در استراتژی است؛ روشی که فقر مبتنی بر آن تعریف شده، استراتژی مقابله با فقر را هم هدایت میکند. یکی از جنبه های آشکار این رابطه بلافاصله از گسترش تعریف ناشی میشود، به این معنا که در این صورت ابزارهای بیشتری برای سیاستگزاری جهت کاهش فقر به کار گرفته میشوند. یک جنبه دیگر که کمتر به چشم میآید، از کنش و واکنش میان جنبه های گوناگون فقر سرچشمه میگیرد و همین امر، ادغام هوشمندانۀ سیاستها را ایجاب میکند.
اگر برای فهم فقر فقط بر درآمد تمرکز شود، مهمترین کنش متقابل، میان رشد سرانه و دگرگونیهای مساوات رخ خواهد داد. هرچه تعریف فقر گسترش یابد و محرومیتهای مربوط به سلامت و سواد را نیز شامل شود، کنش متقابل اصلی دیگر بین تلاش برای بیشتر کردن درآمد و تلاش برای بهتر کردن این دست جنبه های دیگر رفاه خواهد بود. هنگامی هم که این تعریف بیشتر گسترش یابد تا ریسک، آسیب پذیری و حق اظهار نظر را در برگیرد، شبکه های ایمنی، دسترسی به اعتبار و مشارکت به عنوان عوامل حیاتی برای توانایی فقرا در استفاده از فرصتهای پرخطر و کاهش دهندۀ فقر و شکلدهی سیاستها و برنامه های اقتصادی به نفع آنها، منظور خواهند شد.
حال پرسیدنی است که با نگاهی به آینده، حوزههای کلیدی برجسته ای که نیاز به تحقیقات بیشتر دارند، کدام اند؟ ما با دو پیشنهاد بحث را به پایان میرسانیم. اول، تحقیقات بیشتری برای افزایش و تعمیق درک ما از تعاملات شناسایی شده در این بررسی هنوز مورد نیاز اند. ما کارمان را با این گزاره شروع کردیم که یک بسته سیاستگزارانۀ درست، به لطف همین تعاملات، نتیجه ای بزرگتر از جمع نتایج حاصل از تک تک اقدامات مندرج در آن بسته خواهد داشت. اگرچه ما شواهدی هم برای این گزاره به دست داده ایم، اما اطلاعات بیشتر در مورد مناسبترین بسته های سیاستگزاری برای کشورهایی با مشکلات و ظرفیتهای مختلف، ارزش زیادی خواهد داشت. از نظر ما، این امر مستلزم مطالعات موردی دقیق و عمیق در مورد کشورهاست تا دریافته شود که کدام بسته های سیاستی به فقرا سود رسانده اند و کدامها نرسانده اند. پیشنهاد دوم ما این که، دیده ایم چگونه شکستهای اطلاعاتی و شکافهای دانش ممکن است دسترسی فقرا به اعتبار و بیمه را تضعیف، و نقش آنان را در طراحی و اجرای سیاستها و پروژهها محدود کنند. همچنین ما نمونه هایی را ارائه دادیم که نشان میدادند چگونه از طریق توسعۀ ترتیبات نهادی جدید بر این مشکلات غلبه شده است. اما ما فاقد ارزیابی کاملی از این نوآوریها هستیم. بنابراین، پیشنهاد میکنیم که اولویت دیگر، ارزیابی دقیق این نوآوریهای نهادی باشد تا دریابیم چه طرقی مؤثر اند و چرا.
پایان
افزودن دیدگاه جدید