رفتن به محتوای اصلی

زیر باران

زیر باران
برای محمد قبادلو 
 در خیابانی باران زده'
می گذرد مردی'
از میان نور های خیس.
ناامید از پشت سر.
تنها ترین.
می رود به وعده گاه'
ملاقاتی بی دیدار.
می دوزد چشم به دیواری بلند'
 به آسمان.
و می ماند منتظر .
می بارد بی تابانه باران.
او آمده است '
برای آخرین دیدار'
رهادر آغوش سپیده دم اش'
نه در صبح' در سحر'
نه در آسمان' در پس آن دیوار.
لحظه می شمارد مرد'
رسیده است وقت دیدار.
می گشاید آغوش
 رخ می نماید  سپیده
 از آذرخشی بر سحر'
 می برد نور  با.خود'
یک جان شیفته.'
می پیچد فریاد مرد درمیانه رعد
سو به سوی آسمان.
پروازات مبارک 
به درود ' طلوع تنهای من'
تو باز می گردی روزی به زمین'
بایک  آسمان  ستاره خونین..
 تمام است ملاقات.
می کشد پتوی اش برسر و می رود.
خلوت است خیابان.
گم می شود یک پدر در تنهایی شهر'
 زیر باران.
س_خرم
۱۴۰۲/۱۱/۶

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید