رفتن به محتوای اصلی

سخنی با زمین

سخنی با زمین
زمین'گوی آبی'
سیاره زنده 
مغزن اسرار'
نخواهم شد اسیر شگفتی هایت.
ترا ستایش نخواهم کرد.
می خیزد جهان' جهان' رنج'
 از لحظه لحظه گردش ات '
می بارد از نقطه'نقطه مدار ات'
دریا'دریا 'درد.
غم خانه بزرگ 'کره وحشت'
با چه کسی است قضاوت تو'
جز من انسان.
وبیزارم من از این خمیره.
نیمی از انچه ساخته ای'
 مال یکی است.
ونیم دگر از آن ما'
که د رجنگ ایم بر سر ان.
و ان یکی هم هر چه می بلعد'
گرسنه تراست.
 چه نشانده ای تو در ژن ما'
که سیر نیست هیچکس.
.می بالی به اوج هنر ات '
 به شیار های مغز ما'
وبسته ای امید'
 به معجزه گر های خاکستری'
 تا بجنگند با هیولای "فقط خویش "
 که تو کاشته ای.در سرشت
نرسیده است اما زور شیار هایمان'
به هیولای تو.
به اسارت رفته اند معجزه ها'
وسوار بر چین های خاکستری تسلیم'
گذشته اند از جهان مدارها.
زمین'خانه زشت من'
خون ها داده اند دیگر خواهان.
وبه یقین تن می دهد به جهش '
روزی هیو لای"فقط خویش"
روز غلبه بر سرشت.
آن روز که دیگری خویش است'
 وخویش دیگری.
ومی شود انسان خالق زمین.
وستایشگر آن.
روز تولدی نو برای تو'
 عرصه ای همدلانه برای ما.
روزی که به تو سلام می کند منظومه.
۱۴۰۲/۸/۲۱
س_خرم

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید