جوانان

این رویکردها و توصیه ها در عرصه آموزش و پرورش توسط رهبران دینی و سیاسی، همواره تکرار میشوند و هدف آنان اینست که افکار و عقاید نطام را درمیان دانشآموزان نهادینه کنند؛ و به جای تربیت دانشآموزان باسواد و آگاه در راستای سازندگی کشور، تلاش میکنند تا دانشآموزان را تحت تعالیم باورهای خود و گوش به فرمان ولیفقیه پرورش دهند و میلیونها دانش اموز را تبدیل به لشکر حزب اله و بسیج نمایند و از آنان برای سرکوب هموظنان استفاده کنند،

تحلیل ها، گزارشات، آمارها، شواهد و اسناد زیاد و مختلفی نشان می دهند که پروژه رسمی کردن انتقال قدرت در ایران در حال کلید خوردن است. مراجعه و توجه به این منابع بیانگر این واقعیت است که این بار بلوک قدرت قصد برگزاری انتصاباتی مهندسی شده و بی مسما در جهت از بین بردن نهاد ریاست جمهوری در همین قد و قواره ای که از این ارگان باقی مانده، کرده است. در هیچ دوره ای از تاریخ حکومت اسلامی ایران تا این سطح از مهندسی آشکار انتصابات انجام نشده است.

موضوع این شماره: انتخابات ریاست جمهوری در ایران
* فصلنامهی مُروا نشریه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، زیر نظر شورای سردبیران با مسئولیت دو سردبیر: مراد رضایی و علی صمد
* همکاران این شماره: سهراب مبشری، حســن نــادری، مهران مصطفوی، بیــژن میثمــی، علی افشاری، مناف عماری، مهرداد ا.، شعله زمینی، مهراد خامنه ای، حسن نایب هاشم، وهاب انصـاری، مراد رضایی و علی صمد
* صفحه آرایی و گرافیک: مراد رضایی

تکلیف «جمهوریت» نظامی که چهلودو سال خود را «جمهوری اسلامی» خوانده است، در ۲۸ خرداد یکسره خواهد شد. حسن روحانی، آن فرشتهی هفتمی است که جام جمهوریت را به هوا خواهد ریخت، تا ولی فقیه نظام بتواند از فراز منبرش رو به تمام منتقدان و مخالفنش، خبر از شکلگرفتن سلطنت یکدستش بدهد... صحنهچینی انتخاباتی از مدتها قبل نشان از بازگشت جمهوری اسلامی به دوران دههی شصت دارد؛ اینبار حتی بدون ماندن امیدی در میان اصلاحطلبان، نسبت به تغییری در چهار و یا هشت سال بعد!... ۲۸ خرداد نقطهی عطفی در تاریخ جمهوری اسلامی است. حکومت صراحتاً در حال تغییر شکل و کنار گذاشتن تعارف جمهوریت است. چیستی و چگونگی این تحول، موضوع مرکزی این شمارهی فصلنامهی مُروا خواهد بود.

به نظر میرسد گردانندگان تشکیلات پاریس خمینی، به او گفتهاند در غرب باید از جمهوری و رفراندوم و رأیگیری سخن بگوید... آنها میکوشیدند به غرب بقبولانند که خمینی قصد دارد یک نظام اسلامی غیر متخاصم با غرب و در عین حال مخالف کمونیسم و شوروی را در ایران بر پا دارد... در چنین شرایطی است که »جمهوری اسلامی« به گفتمان خمینی راه مییابد. غربیها مدام میپرسند حکومت اسلامی یعنی چه و مترجمان و رابطان خمینی، او را به سمت کاربرد نام جمهوری اسلامی سوق میدهند. پروژهی جمهوری اسلامی چیزی نیست که خمینی از ابتدا به دنبالش باشد. شرایط، به ویژه ضرورت جلب نظر غرب و حفظ اتحاد با نیروهای ملی-مذهبی، تغییر نام پروژه از حکومت اسلامی به جمهوری اسلامی را به خمینی تحمیل میکند.

برای دست یافتن به نظامی دموکراتیک، مردمی و تامینکنندهی آزادی و دموکراسی و برابری حقوق همهی شهروندان، برای نجات فاجعه زیستمحیطی و محیط زیست، اتحاد همهی نیروهای جمهوریخواه برای استقرار نظامی با پذیرش رعایت حقوق جهانشمول حقوق بشر ضرورت تاریخی است. این امر زمانی محقق میشود که شهروندان با آگاهی از وضعیت و حقوق خود آگاهانه نمایش «انتخابات» را تحریم کنند و مقدم بر هر چیزی پیوند دادن صفوف مبارزان، اقشار و طبقات کارگران، آموزگاران، پرستاران، هنرمندان و اساتید آموزشی از طریق شبکههای اجتماعی ضروریست.

دینامیک حذف در جمهوری اسلامی ادامه دارد. هر اندازه بحرانها جدیتر میشوند بر شدت دینامیک حذف افزوده میشود. رژیم در بنبستهای متعدد گیر کرده است و خامنهای هم با دو چالش بزرگ روبرو است: انتخابات ریاست جمهوری و مسئلهی جانشینی خودش. دومی بدون «حل» اولی برایش ممکن نیست. او به خوبی میداند که با زمان مرگ فاصلهی زیادی ندارد و باید اسباب جانشینی را فراهم کند. او در نگرانی بزرگی به سر میبرد. خود بلایی که بر سر فرزندان خمینی و هاشمی آورده است را تجربه کرده و نمیخواهد چنین بلایی بر سر فرزندان خودش بیاید. پس مسئلهی اول و مهم اکنون جانشینی خامنهای است. هر روز این موضع داغتر میشود. خامنهای نیاز دارد کنترل کامل اوضاع را به دست گیرد. موضوع رد صلاحیتها را باید با در نظر گرفتن این موضوع مورد بررسی قرار داد.

امروز حکومت تمام ظرفیت های اصلاحی خود را از دست داده است یا میتوان گفت تمام راههای تغییرات و اصلاح را بر روی خود بسته است و با این تصور که با اقلیتی یکدست و خودی توانایی اصلاح امور و بازگشت به مسیر مطلوب را خواهد داشت، درها را بر روی همگان بسته است و مردم، جامعه و اکثریت گروههای سیاسی نیز در اجماعی بی سابقه تحریم و عدم مشارکت در بازی های این اقلیت مستبد را پیشه گرفته است و شاید بتوان گفت با خانه نشینی و تحریم در روز انتصابات جامعه به نوعی رفراندوم نمادین را به نمایش خواهد گذاشت که خروجی آن آری به تغییرات و اصلاحات بنیادین در نهاد قدرت و قانون و بازگشت به اصل جمهور مردم است.

شواهد و قرائن نشانگر تقویت احتمال جانشینی رئیسی است. منتها هنوز قطعیتی وجود ندارد. از آنجاییکه رئیسی در چهار دورهی حیات جمهوری اسلامی بدون انقطاع در مسئولیتهای حاکمیتی بوده و رشد مستمر و فزاینده را تجربه کرده است و همیشه برای نظام کارکرد داشته و وظیفهای را انجام داده و مطیع بودن و باورمندی به گفتمان کلاسیک جمهوری اسلامی و امتناع از تجدیدنظرطلبی را در رفتارش نشان داده طبیعیترین گزینه برای جانشینی خامنهای و سومین ولی فقیه شدن جمهوری اسلامی است. البته او رقبایی دارد که آنها به راحتی به رهبری محتمل او رضایت نخواهند داد. به نظرم الان نگاه منفی جامعه فراتر از اعدامهای سال 67 نسبت به ساختار قدرت و چارچوب قانونی جمهوری اسلامی است.

رئیس جمهود فرد دوم کشور بعد از ولی فقیه است که هر چهار سال یکبار از طرف مردم انتخاب میشود. پس از انتخاب رئیس جمهور، حکم ریاست جمهوری مطابق مادهی یک قانون انتخابات باید توسط مقام رهبری «تنفیذ» شود. لازم به تاکید است که کاندیدای ریاست جمهوری ابتدا باید از فیلتر شورای نگهبان و شورای مصلحت نظام رد شده و از طریق انتخابات مستقیم توسط مردم انتخاب و سپس مقام رهبری آنرا «تنفیذ» نمایند. به عبارتی دیگر مقام رهبری، جمهور مردم را هم «تنفیذ» میکند. اصل یکصد و دهم قانون اساسی یکی از وظایف رهبری را «امضای حکم ریاست جمهوری پس از انتخاب مردم» میداند و این اصل با مادهی یک قانون انتخابات مبنی بر «تنفیذ» ریاست جمهوری در تناقض آشکار قرار دارد.

اگر بر مضحکه ای که در جریان است، نام انتخابات بگذاریم، توهین به ملت روا داشته ایم. زیرا، به این ترتیب، بر عملکرد ضدانسانی نظام در تعرض به حقوق بنیادین ملت یعنی مشارکت در تعیین سرنوشت خود بر پایه ی حق آزادانه ی انتخاب شدن و انتخاب کردن گردن نهاده ایم؛ حقی که هربار بیش از پیش نادیده گرفته میشود. شرکت در انتخابات به معنای گردن نهادن به «صغارت» خود و پذیرش قیمومت ولی فقیه است که شرط و شیوه ی بازی را معین میکند. شرط و شیوه ای که پیشاپیش بخش عظیمی از مردم را از حضور و داشتن نماینده ی مستقل محروم کرده است. سیاست انحصارطلبی که با تقسیم جامعه به مسلمان و غیرمسلمان آغاز شد؛ در مسیر تعمیق سیاستهای ضدمردمی، به تفکیک مسلمانان به طرفداران ولایت و جز آنها؛ و سپس به ملتزمان عملی ولایت خامنه ای از غیر آنان فرا روئید

سوم مهر ۱۳۹۴ (۲۵ سپتامبر ۲۰۱۵) مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامهای با نام «دنیا را تغییر دهیم: دستورکار ۲۰۳۰ برای توسعه پایدار(۱)» را به اتفاق آرا تصویب کرد. هدف ۵ این دستور کار که قاعدتاً باید تا سال ۲۰۳۰ همهی کشورها به آن عمل کنند، «رسیدن به برابری جنسیتی و توانمندسازی همهی زنان و دختران» است و آماج ۵ این هدف، «تضمین مشارکت کامل و مؤثر و فرصتهای برابر برای زنان جهت رهبری در تمام سطوح تصمیمگیری در زمینههای سیاسی، اقتصادی و زندگی اجتماعی» میباشد.

این اسطورهها، تمثیلها و واقعیتهای تاریخی همه نظر به یک پرسش مهم دارند. و آن به زبان ساده این است که بهای فروش شرف و انسانیت که در یک جا به تعبیری «روح» هنرمند نام گرفته است به چه میزان است؟ و در نهایت چه نصیبش میشود؟ در یک جا در ازای در اختیار داشتن امکانات و فضای کار خلاقه هنری است، در جای دیگر با توهم تولید مکتب هنری و فکری جدید، در جای دیگر برای شهرت و پول و مقام، و یا حتی به بهانهی حفظ هنر و فرهنگ از طریق نفوذ در سیستم. در نهایت به دست آوردن تمام اینها با فروش خود به قدرت امکان پذیر است اما آنچه که مسلما هیچ توجیهی برای آن نمیتوان یافت در مفهوم خود هنر نهفته است. هنر دستاوردی انسانی است. هنر نمایانگر آزادی ذهن و شعور انسان در خلق کردن است، هنر زیبایی است، همدردی است و وسیلهای برای رشد جامعه انسانی است.

من فکر میکنم که علیالقاعده فضای سیاسی کشور بعد از این «انتخابات» حداقل برای مدتی بیش از پیش بسته شود. ولی در عین حال تصور نمیکنم که شرایط کشور و بینالمللی به شکلی باشد که عمدهی مردم کشور مقهور این فضا شوند و به آن وضعیت تن دهند. به گمان من، مقاومت و نافرمانیهای مدنی، اعتصابات گروههای مختلف اجتماعی و چهبسا اعتراضات گستردهی خیابانی و میدانی شکل خواهد گرفت و در ارتباط با حق انتخابات آزاد و منصفانه و شفاف، جنبش رفراندومخواهی برای نه گفتن به جمهوری اسلامی، نسبتاً به سرعت شکل خواهد گرفت.

حاکمان اقتدارگرا و مستبد جمهوری اسلامی فراموش کردهاند که انسداد کامل سیاسی شاه با تشکیل حزب رستاخیر تا انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بیش از سه تا چهار سال طول نکشید. اکنون هم مردم ایران و جنبشهای اجتماعی و سیاسی و دمکراسیخواهانهی کشور تحریم انتخابات فرمایشی را با چشمانداز گذار از کلیت رژیم مد نظر دارند. خواستهها و مطالبات آنان صرفاً صنفی و معیشتی نیست. در هر برآمد آنان خواستههای سیاسی و دمکراسیخواهانه با صدای بلند طرح میشود. چنین مردمی که بیش از صد سال سابقهی مبارزه برای آزادیهای سیاسی، مدنی و اجتماعی و دمکراسیخوهانه دارند، نمیتوانند در مقابل این مهندسیها ساکت بمانند و تن به چیزی بدهند، که با تاریخ مبارزاتی آنان مغایرت دارد.

* فصلنامهی مُروا نشریه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، زیر نظر شورای سردبیران با مسئولیت دو سردبیر: مراد رضایی و علی صمد
* همکاران این شماره: رضا جاسکی، سهراب مبشری، حســن نــادری، رقیه دانشگری، مریم سطوت، مریم پورتنگستانی، مهرداد از ایران، بیــژن میثمــی، یداله بلدی، مرجان نیک خواه، ناهید قاجار، حســین غبرایــی، وهاب انصـاری، مراد رضایی و علی صمد
* صفحه آرایی و گرافیک: مراد رضایی

در آن روز تاریخی و در توهم ثبات، آرامش و امنیت حکومت کودتایی و استبدادی شاه، که امر سیاسی با ترس، تهدید، وحشتافکنی، سکوت، عدم امنیت، فرار، محرومیت، سرکوب، تبعید، زندان، شکنجه و کشتار هم معنی بود، جوانانی مصمم و مبارز با از خود گذشتگی در جهت تغییر در وضعیتی که اختناق و سرکوب ایجاد کرده بود برآمدند و با عزمی راسخ ایستادند تا با مقاومت خود به دیکتاتوری و استبداد حاکم، نه بگویند! آنان با قبول هزینههای سنگین آن مبارزه در راه رهایی مردم از استبداد و برای رسیدن به آزادی و عدالت اجتماعی، را به دور از جاهطلبی و فرقهبازی و با دادن جان شیفتهشان به پیش بردند.

برای فدائیان مبارزه با رژیم شاه و قدرتهای امپریالیستی، برخلاف برخی از نیروهای دیگر، از موضع ضد غربی نبود. از نظر فدائیان قابل دفاع بودن خشونت ستمدیدگان از نظر کلی به معنی اخلاقی دانستن هر اقدام مسلحانه نبود. همهی عملیاتهای نظامی، نه فقط از نظر نظامی و تبلیغاتی بلکه امنیت کامل افراد بیگناه به دقت بررسی میشد. ارزیابی از هر اقدام نظامی و تطابق آن با موازین تئوریک قبل و بعد از عملیات ادامه مییافت. همهی اینها به معنی وجود ارزشهای اخلاقی بالا در میان آنها بود. این چیزی است که حتی دشمنان فدائیان هم به آن اذعان کردهاند.

نسل جوان چپ دههی چهل و پنجاه را باید در زمانهی خود و در جامعهای در حال گذار و زیر سلطهی استبداد و دیکتاتوری بررسی کرد. نسل جوان چپ، با بحثها و گفتگوها و فعالیتهای فکری و فرهنگی بهدنبال راههای نو و برآمد عملی برای بیرون آمدن از آن فضای سکوت و رخوت آن روز جامعه بود. بهعلاوه این نسل روشنفکر و مبارز جوان کشور در اواخر دههی ۴۰، همه راههای مسالمتآمیز و قانونی را به روی خود بسته دید و در حین حال شاهد تغییر و تحولات انقلابی، مدنی و سیاسی در بسیاری از کشورهای جهان بود.

در آن روزها فکر میکردم که مانند 28 مرداد امکان بازگشت شاه بازهم وجود دارد. اولین ملاقاتم با خانواده بعد از سه سال روز راهپیمایی فداییان از دانشگاه بود. میان خانواده احترام بسیار داشتم. آنها با دیدن من همه به گریه افتادند. اعلامیه باز شدن ستاد فداییان در دانشکده فنی را من به رادیو تهران بردم. در میان راه که حکومتنظامی بود چندین جا جلو مرا گرفتند. وقتی اسلحه کمری مرا دیدند و فهمیدند که چریک هستم راه را با احترام بسیار باز کردند. در جلو ستاد فنی هواداران بسیاری جمع شده بودند. برای آنها کافی بود که چریکها را ببینند. برای آنها چریک افسانهای بود.

آرمانها و اهداف فداییان که همان ٰدفاع از آزادی و عدالت اجتماعی است همچنان در میان مردم و جوانان کشور زنده است. جنبش فداییان یک جنبش تاریخی، آزادیخواهانه، عدالتخواهانه با آرمانهای سوسیالیستی و چپ است. این جنبش میبایست به دنبال غلبه بر پراکندگیهایی که در میان چپ وجود دارد برود و نیز همراه با آن با جریانات مترقی و دمکرات جمهوریخواه ائتلاف وسیعی از این نیروها برای گذر از جمهوری اسلامی بهوجود آورد تا بلکه بلوک جمهوریخواهی سکولار برای مبارزه علیه استبداد حاکم بر کشور هر چه بیشتر متشکل و تقویت شود.

ترانه یا اثر موسیقیایی اجتماعی و اعتراضی نیز در همهی دوران موضوعیت دارد و به همین دلیل ماندگار میشود و میتوان گفت همین راز ماندگاری این ترانهها در تاریخ اجتماعی یک جامعه است. از همین رو واقعهی تاریخی سیاهکل در آن دوره و بهویژه در دههی پنجاه توانست طنین سیاسی پرقدرتی را همراه با احساس همبستگی با این جنبش در میان روشنفکران، دانشجویان، دانشگاهیان و هنرمندان، معلمین و ورزشکارانی که راه هرگونه مبارزه سازمان یافته و مستقل اجتماعی، مدنی و سیاسی را بسته می دیدند و به شدت از دیکتاتوری حاکم شاکی و عاصی بودند را ایجاد کند و موجب تولید آثار هنری اعتراضی بسیاری در شعر، ادبیات، موسیقی، ترانه، سینما و ... شود.

پس از تولد جنبش فدائی که سر آغاز آن سیاهکل بود، نه تنها روشنفکران و نویسندگان و دانشجویان بلکه ورزشکارانی که دارای گرایشات آزادیخواهی و عدالتخواهی بودند نسبت به این جنبش که سکوت و اختناق جامعه را شکسته بود سمپاتی نشان دادند. جنبش فدایی از آغاز با ورزش و بهویژه ورزش کوهنوردی عجین بوده و کوهنوردی بخشی آز آموزشهای ضروری بود و حتی خیلی از اعضای سازمان چریکها در حین کوهنوردی با یکدیگر آشنا شده بودند. زندهیاد بیژن جزنی و یاران هستهی اولیه جنبش فدایی، همگی از کوهنوردان باتجربه بودهاند. بهویژه زندهیادان جلیل انفرادی و اسکندر صادقینژاد.

محمود دایم حرف میزد و میخندید. کمنظیر بود؛ با لهجهی زیبای اصفهانیش، از چشمانش شیطنت و زندگی میبارید. کریم مسنتر بود و بسیار آرام. ساعتی بعد نان آوردند. گفت خمیرهایش را جمع کنیم و به او بدهیم. بهشدت میلنگید و از بدنش خون و چرک بیرون میزد. پاهایش چند بار جراحی شده بود و هنوز دو گلوله در تن داشت. اعلام شده بود که کشته شده است؛ با چاپ عکس جسدش در خیابان. میگفت من مردهام و میخندید. خمیرها را به او دادیم. به آنها قدری آب زد و به صورت ستارههایی پنجپر به دستمان داد و گفت آن را بالای سرمان به سقف بکوبیم. ستارهها به سقف سیاه میخوردند و پس از مکثی به زمین میافتادند و جای سفید شدهاش بر سقف باقی میماند. او آسمانم را دوباره غرق ستاره کرد و خود نیز ستاره شد.

دفاعیات پرشور خسرو گلسرخی و دانشیان در بیدادگاه های رژیم شاهنشاهی در دورانی که بسیار کوچک بودم در جایی در گوشهای از حافظهام حفظ شده بود. همهی این تصویرها و مقاومتها باعث شده بود که مبارزه، مقاومت و صداقت و عدالتخواهی چریکها در برابر دیکتاتوری شاه برای امثال من نوجوان بسیار قهرمانانه و جذاب باشد. از شکنجههای ساواک در زندانها و کشتن مبارزینی که در زندان بودند و علیه دیکتاتوری مبارزه میکردند و تا پای جان برای آرمانهای عدالتخواهانه و آزادیخواهانهشان تلاش میکردند داستانهای بسیاری از مقاومت آنان شنیده بودم.

فصلنامهی مُروا نشریه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، زیر نظر شورای سردبیران با مسئولیت دو سردبیر: مراد رضایی و علی صمد
همکاران این شماره: آرش راد، حســن نــادری، رضـا کاظـم زاده، دکتــر گــودرز اقتــداری، مریــم کامــکار، زریـن مرتضاییـان، حســین غبرایــی، مــراد رضایــی، ســهراب مبشــری، بیــژن میثمــی، ســعید مشــفق، شــاهرخ شــعبانی، وهــاب انصـاری، علــی صمــد
صفحه آرایی و گرافیک: مراد رضایی

فصلنامهی مُروا نشریه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، زیر نظر شورای سردبیران با مسئولیت دو سردبیر: مراد رضایی و علی صمد
همکاران این شماره: سهراب مبشری، زرین مرتضاییان، مراد رضایی، علی صمد و میلاد مجیدی
صفحه آرایی و گرافیک: میلاد مجیدی

شمارهی پنجم فصلنامهی مُروا، به سراغ مسالهی «کالاییسازی آموزش» رفته است. در عصری که برای اقتصاد خصوصی هر چیزی میتواند کالایی برای خرید و فروش باشد، آموزش نیز از هجوم سرمایه در امان نمانده است. خصوصیسازی و کالایی شدن آموزش، موجب تبعیض در توزیع امکانات آموزشی و در نتیجه تعمیق تبعیض طبقاتی در عرصهی آموزش شده است. ویژگی مهم این تبعیض بازتولید خود است: آنان که بر برج عاج سرمایه نشستهاند، از امکانات آموزشی ویژه و باکیفیت منتفع میشوند و نسل جدید خود را هم در جایگاههای پیشین خود میگمارند. اما طبقات محروم از این امکانات، در هر نسل، فاصلهی بیشتری از جایگاههای اجتماعی و اقتصادی تراز اول جامعه میگیرند.

عدالت آموزشی شیوهای است که دولتها برای کمک به گسترش فرصتهای برابر آموزشی برای افراد جامعه اتخاذ میکنند. در حکومتهای مردمی دولتها منطقا سعی میکنند فرصتهای آموزشی را برای همه کودکان، نوجوانان و جوانان صرف نظر از توانمندیها و شایستگیهای فردی آنان، به نحو یکسان تدارک ببیند. در این دیدگاه دولتها موظف هستند فرصتهای آموزشی را از طریق ساخت مدارس و دانشگاهها در اقصی نقاط کشور و کاهش شهریه ثبت نام فراهم سازند. با ساخت این مدارس ابتدایی و متوسطه آموزش همگانی را برای کلیه اقشار جامعه فراهم میسازند و سطح سواد تودهها را افزایش می دهند و با این روش تلاش خواهند کرد که نابرابری آموزشی از یک نسل به نسل بعدی منتقل نشود.

مخالفت با مکانیسم غربال و مبارزه برای برابری در عرصه آموزش، لازمه دفاع از عدالت اجتماعی است. برابری در عرصه آموزش یعنی خاستگاه طبقاتی فرد، میزان بهره وری او از امکانات عمومی آموزش را تعیین نکند. آیا دستیابی به این برابری در چارچوب مناسبات سرمایه داری ممکن است؟ نه، اما وظیفه نیروهایی که برای غلبه بر سرمایه داری مبارزه می کنند این است که در هر عرصه معین، خواستهای برابری طلبانه را طرح و ترویج کنند. و بد هم نیست اگر در این تلاش، از ابعاد بی عدالتی در چارچوب همین نظام موجود کاسته شود.

محتوای آموزشی اکیداً ایدئولوژیک در مدارس، کیفیت آموزش را تقلیل داده است. اما در سطح آموزش عالی، دخالت ایدئولوژیک حکومت بر محتوای آموزشی بسیار دشوار است. در نتیجه تخریب کیفیت آموزش عالی در کشور، عموماً از طریق خصوصیسازی انجام شده است. مدرکگرایی، بحران بیکاری فارغالتحصیلان را سبب شده و پولی شدن دانشگاهها، امکان تحصیل را از جوانان با استعداد سلب میکند. طبیعتاً راه حل بحران پیچیدهی کنونی، تعطیلی تمام دانشگاههای پولی و یا حتی رایگان کردن تمام دانشگاهها نیست. دانشگاه آخرین حلقه از یک زنجیرهی معیوب است.

روند کالاییسازی آموزش در ایران که حتی تحصیل را برای ایرانیها به یک کالا و موهبت لوکس تبدیل کرده است، از یکسو و دشواریهای اقتصادی مضاعف زندگی افغانستانیها از سوی دیگر، به دست آوردن حق بدیهی تحصیل را برای این مهاجران به یک هزارتوی پیچیده تبدیل کرده است.

اگر زنی در هر عرصهای فعالیت کند غلط است و اگر اصلاً کاری نکند باز هم غلط است. مثلاً در جنبشهای فمینیستی فعالین زن اکثراً مورد انتقاد قرار میگیرند که چرا آمار طلاق اینگونه بالا رفته است و در همان زمان مورد سرزنش هستند که چرا به اندازه کافی در فعالیتهای سیاسی شرکت نمیکنند. این هم بخشی از تکنیک سلطه است که با تعصب و برچسب زدن به زنان آنها را کنترل کنند. به طور مثال اگر زنی که مسئول جلسه و یا مدیر است به حرف همه گوش کند، او را ضعیف و ناتوان میدانند و اگر خلاف آن عمل کند به او میگویند خصوصیت زنانه ندارد. اگر یک زن سیاسی منافع زنان مورد نظرش باشد او را خائن به منافع دیگران دانسته و به خاطر دیدگاهش به او حملهور میشوند.

این کاملاً آشکار بود که چیزی که در موردش صحبت میکنیم سواستفاده از قدرت و مجوزهای تاریخی است. برای ما کاملاً واضح بود که مردان این کار را با اطلاع به غلط بودن آن انجام میدهند و کسانی که مرتکب این عمل میشوند بر این باورند که این کار بخشی از حق آنان و قابل توجیه است. بارها و بارها گزارش شده که پدرانی گفتهاند این کاملاً طبیعی و پذیرفته شده در طبیعت است و مطمئناً بعدها باز خواهند گفت! پدری در تلویزیون میگفت که باید متوجه شوید که من فکر میکردم که به دخترم لطف میکنم و همچنین میدانیم که بارها با گوش دادن به متخلفین درمییابیم که برای اذیت و آزار همسرانشان مرتکب این عمل تجاوز میشوند.

کشتی گیران و ورزشکاران که اغلب از طبقات فرودست جامعه برخاسته اند، با دردها و رنجهای تهیدستان آشنا هستند؛ ورزشکارانی که در اوج قهرمانی هستید، نباید فراموش کنید که این جوانان معترض کف خیابانها و زندانیان، همان جوانانی هستند که عکسهای شما زینت بخش خانه هایشان است؛ از پیروزی شما اشک شوق میریزند و از شکست شما افسرده و غمگین میشوند.