در سی و پنجمین سالگرد کشتار ۶۷ ، مردم کشورمان به استقبال اولین سالگرد جنبش «زن، زندگی، آزادی» میروند. پس از گذشت ۳۵ سال هنوز از زخم قربانیان فاجعه ملی ۶۷ خون می چکد؛ آمران و عاملین آن جنایت هنوز بر مسند قدرت اند؛ از خیل جنایتکاران اسیرکش هنوز کسی به پای میز محاکمه کشیده نشده است. با این همه، پرونده قتلعام زندانیان سیاسی که با نام جمهوری اسلامی عجین و در یادداشت تاریخ ثبت شده برای ابد باز است. مردم ما و خانوادههای زندانیان سیاسی قتل عام شده آنها را نه خواهند بخشید و نه جنایتشان را فراموش خواهند کرد.
اسیرکشی هزاران جوان رعنا در تابستان ۶۷ اوج جنایت جمهوری اسلامی در طول حیاتش بوده است. ماشین کشتار جمهوری اسلامی که از فردای انقلاب با محاکمات چند ساعته و اعدام عوامل رژیم گذشته براه افتاد، یک ماه بعد با بمباران مردم کردستان، و بعدها با کشتار مردم ترکمن صحرا و اعراب خوزستان و ... تشدید شد. در این سالها سرکوب و اعدام همزاد جمهوری اسلامی بوده و در دههی ۶۰ ابعاد گسترده و ملی به خود گرفته و با فراز و نشیبهایی تا امروز ادامه داشته است.
در این ۴۵ سال سیاست سرکوب و کشتار حاکمان اسلامی و مستبدین دینی همچنان تداوم داشته و در بزنگاههایی به اوج خود رسیده است. در تیر ماه ۱۳۷۸، دیماه ۱۳۹۶، آبان ۱۳۹۸، تابستان ۱۴۰۰ در اعتراضات مردم خوزستان به کمبود آب، شاهد اوجگیری سرکوب و اعدامها بودهایم. نهایت آن که از ٢۵ شهریور ۱۴۰۱ و با جان باختن مهسا(ژینا) امینی در بازداشتگاه گشت ارشاد جمهوری اسلامی، اعتراضات گستردهای که در اکثر نقاط کشور شکل گرفت، راه افتادن ماشین سرکوب و اعدام رژیم را به وحشیانهترین شکل بدنبال داشت. آنچه در این سالهای حاکمیت اسلامی همواره ثابت مانده، سیاست اعدام و کشتار زندانیان سیاسی و غیر سیاسی و سرکوب هر آنچه که پایههای ظلم و استبداد دینی را به لرزه درآورد، بوده است.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» که توانست طی چند هفته صدها هزار تن از مردم به تنگ آمده از حکومت دینی و شعائر و ایدئولوژی جمهوری اسلامی را به خیابانها کشاند، برخلاف اعتراضات قبلی با شدت قابل تأملی رأس قدرت و شخص خامنهای را نشانه گرفت و در گام نخست تفکر اصلاحات در چهارچوب نظام را به فراموشی سپرد و گذر از جمهوری اسلامی به حکومتی دمکراتیک و سکولار را از خود بروز داد. علیرغم این که رژیم توانست با توسل به نیروی سرکوب و کشتار، حضور پرشور و گسترده مردم و بخصوص زنان و جوانان را در کف خیابان کم رنگ نماید، با این حال این جنبش در بطن جامعه ادامه دارد و به اشکال مختلف تا امروز نیز پویایی خود را نگهداشته است و خود را برای گرامیداشت اولین سالگرد جانباختن صدها تن از جوانان این مرز و بوم به شکل اعتراضات فراگیر آماده میکند.
جامعه امروزی ایران بسان بشکهی باروتی است که هر آن احتمال انفجار دارد. بیش از ۳۰% مردم کشورمان زیر «خط فقر» و حدوداً ۱۰میلیون نفر از مردم نیز زیر «خط فقر مطلق» زندگی می کنند و این در شرایطی است که حکومت نه تنها هیچ راه حل اقتصادی برای مشکلات معیشتی مردم ندارد، بلکه با تشدید فشارهای سیاسی و فرهنگی و دخالت آشکار و نهان در زندگی خصوصی مردم و سلب آزادیهای فردی زندگی آنان و بخصوص زنان و جوانان را به تباهی کشانده است. طبیعی است که این وضعیت دوام نخواهد آورد. رژیم نشان داده است که همچنان جنون سرکوب و کشتار دارد و تنها راهکار برای مقابله با پیآمدهای این وضع را سرکوب و کشتار میداند. همانطور که در اعتراضات جنبش «زن، زندگی، آزادی» بیش از ۵۰۰ نفر را کشت؛ هزاران نفر را زخمی و صدها دختر و پسر جوان نابینا کرد؛ دهها هزار نفر را دستگیر، زندانی و شکنجه نمود و آزادشدگان موقت با وثیقههای سنگین را زیر نظارت ارگانهای امنیتی و انتظامی خود همچنان به بند میکشد.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» علیرغم آنکه توانست طیف گستردهای از زنان و دختران جوان، دانشجویان و روشنفکران آزادیخواه و اقشار مختلفی از جامعه را با خود همراه سازد، متأسفانه در ایجاد پیوند با جنبش طبقاتی، با خواستهای صنفی معلمان و بازنشستگان و باکارگران اعتصابی ناتوان بود. این جنبش توانست در مدت کوتاهی از یک خیزش اعتراضی به جنبشی گسترده با اهداف اجتماعی و سیاسی عمومی فرا روید و چشماندازی برای خاتمه دادن به حیات جمهوری اسلامی و ایجاد حکومتی سکولار را از خود نشان دهد، ولی نتوانست ابزارهای لازم برای تبدیل جنبش مردمی جاری در بطن جامعه را به حرکت انقلابی و تحولگرای زحمتکشان کشور فراهم سازد. نبود برنامه مشخص، رهبری سازمانگر و تشکیلاتی منسجم برای جهتدهی به جنبش و پایدارسازی آن ضعفی بود که هنوز هم مداومت دارد.
تجربه چندین ماهه حضور اعتراضی مردم و بویژه جوانان، دانشجویان و روشنفکران در خیابانهای کشور نشان داد که اقشار مختلف زحمتکش، طبقه کارگر و دیگر فرودستان جامعه حضور پررنگ و فعالی در جنبش «زن، زندگی، آزادی» نداشتند، و شعارهای سیاسی اجتماعی جاری در بطن این جنبش نیز ظرفیت لازم برای همراه کردن این اقشار اجتماعی را با خود نداشت. از سوی دیگر زخم التیام نیافته سرکوبهای دهه ۶۰ و قتل عام سال ۶۷ نیز هنوز اجازه نمیدهد آن گونه که بایسته است سازمانها، احزاب و جریانات سیاسی به شکل متشکل و تشکیلاتی در صحنه مبارزات دمکراتیک و سیاسی جامعه حضور موثر و آشکار داشته باشند. با این حال، خوشبختانه در خارج از کشور پس از سالها شاهد شکلگیری همگرایی و همسویی گستردهای از طیفهای مختلف سیاسی کشور در دفاع از جنبش «زن، زندگی، آزادی» بودیم که امید آیندهی بهتری را در سپهر سیاسی کشورمان نوید داد. متأسفانه این برآمد کم نظیر در ادامه کار با نقش ارتجاعی بخشی از اپوزیسیون و بخصوص سلطنتطلبان، فرصت طلبی نیروهای تمامیتگرا و البته نفود نیروهای اطلاعاتی و عوامل رژیم در صفوف معترضین و انحراف و انشقاق صفوف آنها، کم رمق شد و بار دیگر واقعیتی را نشان داد که ما هنوز «ما» نشدهایم. افتراقاتمان قویتر از اشتراکاتمان عمل میکند و این بیماری در صفوف اپوزیسیون همچنان جانسخت است. برای غلبه بر این بیماری، اپوزیسیون مترقی و عدالتخواه، احزاب و سازمانهای چپ ناگزیرند با تکیه بر اشتراکات خود و تدوین برنامهای حداقلی حداکثر نیروها را با خود همراه سازند تا بتوانند نقش شایستهای را در مبارزات رو به رشد مردم ایران بازی کنند.
ما «جمعی از فدائیان خلق ایران- داخل کشور» در آستانه ۳۵ سالگی فاجعه ملی و اولین سالگرد جنبش «زن، زندگی، آزادی» ضمن تاکید بر ضرورت همگرایی و همسویی سیاسی اپوزیسیون مترقی و عدالتخواه، احزاب و سازمانهای چپ تا رسیدن به اتحادی فراگیر، یاد و خاطرهی تمام جانباختگان راه آزادی و ترقی میهن دربندمان را ارج مینهیم، بر فداکاری و از جانگذشتگی آنها درود میفرستیم و در کنار مردمی خواهیم بود که با حضور گسترده خود در اقصی نقاط کشور اولین سالگرد جنبش «زن، زندگی، آزادی» را گرامی خواهند داشت.
جمعی از فدائیان خلق ایران- داخل کشور
افزودن دیدگاه جدید