توافق اولیهای که در شهر بوسان کره جنوبی میان شی جینپینگ و دونالد ترامپ اعلام شد، به سرعت به تیتر اول بسیاری از رسانهها تبدیل شد: «تعلیق بخشی از محدودیتهای تجاری»، «وقفه در جنگ تجاری»، «کاهش برخی تعرفهها». اما پرسش کلیدی این است:
این توافق چه معنایی دارد؟ آیا وارد یک دوره همزیستی و همکاری واقعی میان دو قدرت بزرگ جهانی شدهایم، یا این فقط یک «وقفه تاکتیکی» در نبردی است که ریشههای آن در بحران ساختاری قدرت جهانی قرار دارد؟
واقعیت این است که رقابت چین و آمریکا یک جنگ گمرکی ساده نیست ، این یک مبارزه راهبردی برای تعریف قواعد اقتصاد جهانی آینده است. آمریکا دیگر نمیتواند به وضعیت دهههای ۹۰ و آغاز ۲۰۰۰ بازگردد که جهان را با دلار و سازمان تجارت جهانی اداره میکرد و چین هم نمیتواند به صرف «کارخانه تولیدی جهان بودن» راضی بماند.
در این چارچوب، بوسان نه نقطه پایان بلکه یکی از لحظات کلیدی چرخش در مسیر تحول جهانسیاسی و اقتصادی محسوب میشود، نقطهای که هم نمایانگر محدودیتهای آمریکا در اعمال فشار و هم قدرت چین در بازتعریف قواعد بازی است.
برای درک اهمیت بوسان، باید رقابت چین و آمریکا را در سطحی فراتر از تعرفهها و جنگ تجاری تحلیل کرد. سیاست ترامپ از ۲۰۱۷ به بعد، هدفمند بر کاهش سهم چین در زنجیره ارزش جهانی و محدودسازی رشد فناوری پیشرفته پکن تمرکز داشت. این سیاست شامل تعرفههای سنگین، محدودیت صادرات فناوری، تحریم شرکتهایی همچون هواوی و تهدید به قطع دسترسی چین به سیستم دلاری جهانی بود.
اما نتایج واقعی این اقدامات چه بود؟
• چین زنجیرههای تأمین خود را مقاوم و متنوع کرد و وابستگی مستقیم به آمریکا را کاهش داد.
• صادرات چین به آمریکا کاهش یافت، اما صادرات کلی کشور رشد خود را حفظ کرد.
• شاخص PPP نشان داد که چین اکنون بزرگترین اقتصاد جهان است و در ظرفیت واقعی تولید و مصرف داخلی از آمریکا جلو زده است.
بر اساس دادههای صندوق بینالمللی پول برای سال ۲۰۲۵:
• سهم چین از اقتصاد جهانی بر مبنای قدرت خرید داخلی (PPP) حدود ۱۹٫۷٪ است.
• سهم آمریکا در همین شاخص حدود ۱۴٫۷٪ است.
این آمارها نشان میدهد که در زمین واقعی تولید و مصرف، چین در جایگاه اول قرار دارد. بنابراین، امتیازدهی آمریکا در بوسان نه به دلیل «روابط دوستانه»، بلکه نتیجه توازن قدرت و محدودیتهای ساختاری آمریکا بود. واشنگتن فهمید که نمیتواند چین را به عقب هل دهد بدون اینکه خود آسیب جدی ببیند، این تناقض بستر اجتنابناپذیری توافق بوسان را فراهم آورد.
در پنج سال گذشته، رقابت اقتصادی چین و ایالات متحده بیسابقهترین سطح تقابل ساختاری را تجربه کرده است. هدف اولیه ترامپ، فشار بر چین برای اصلاح سرمایهداری دولتی و مهار فناوریهای پیشرفته بود. اما چین با واکنشهای متقابل، محدودیت صادرات عناصر خاکی کمیاب و بازآرایی تجارت به بازارهای نوظهور، نشان داد که توانایی تلافی و بازتعریف قواعد بازی را دارد.
نتیجه، ایجاد یک فرسایش متقابل بود . آمریکا با فشار تورمی، کسری تجاری و ناپایداری در زنجیره تأمین مواجه شد و چین با کاهش نسبی صادرات به آمریکا و نیاز به بازسازی بازارهای جایگزین روبهرو گردید. توافق بوسان در این بستر به عنوان یک «آتشبس اقتصادی» عمل میکند، فرصتی برای هر دو کشور تا سیاستهای داخلی و خارجی خود را بازآرایی کنند بدون آنکه مجبور به عقبنشینی آشکار شوند.
براساس دادههای صندوق بینالمللی پول، تولید ناخالص داخلی آمریکا در سال ۲۰۲۵ حدود ۳۰٫۵۱ تریلیون دلار و چین ۱۹٫۲۳ تریلیون دلار برآورد شده است. در شاخص اسمی، آمریکا همچنان در جایگاه نخست است، اما در شاخص PPP، چین با سهم ۱۹٫۶۸٪ در برابر ۱۴٫۷۵٪ آمریکا، قدرت واقعی اقتصادی را در اختیار دارد.
این دادهها نشان میدهد که قدرت اقتصادی دیگر صرفاً با دلار و تولید اسمی ( ظرفیت تولیدی حداکثر )
سنجیده نمیشود، بلکه ظرفیت واقعی تولید، مصرف داخلی و کنترل بر زنجیرههای تأمین جهانی تعیینکننده است. چین در هر سه حوزه پیشروی داشته و توانسته وابستگی تاریخی به بازار آمریکا را کاهش دهد و شبکه تجارت خود را به بیش از ۷۰ کشور گسترش دهد. این تحول نشانه بازتعریف جهانی قدرت است . واشنگتن دیگر تنها مرکز جذب تولیدات جهانی نیست و چین، به بازیگری مستقل و تعیینکننده تبدیل شده است.
توافق بوسان را میتوان به عنوان توافق تاکتیکی برای مدیریت رقابت تحلیل کرد. هر دو کشور درک میکنند که ادامه جنگ تجاری هزینههای بالا دارد. آمریکا با تورم وارداتی و کسری تجاری روبهروست و چین نیازمند ثبات برای ادامه پروژههای صنعتی و فناورانه خود است. بنابراین، توقف موقت درگیری، نتیجه اجتنابناپذیر منطق قدرت و محدودیتهای عملیاتی است.
در پشت این آتشبس، واقعیت مهمتر، پذیرش دوگانگی قدرت جهانی است. هیچیک از دو قطب قادر به تحمیل کامل اراده خود بر دیگری نیست. بوسان از این منظر، اولین «توافق همزیستی» میان دو ابرقدرت اقتصادی در قرن بیستویکم است ، توافقی که بر پایه ضرورت و نه اعتماد شکل گرفته است.
با وجود آتشبس، رقابت فناورانه ادامه دارد. آمریکا تلاش میکند با حفظ کنترل بر حوزههایی مانند نیمهرساناها و هوش مصنوعی، برتری کیفی خود را حفظ کند ،در حالی که چین با سرمایهگذاری گسترده در تولید تراشه، انرژیهای نو و زیرساختهای دیجیتال، به دنبال خودکفایی فناورانه و استقلال استراتژیک است.
پیامد دیگر جنگ تجاری، بازتعریف نظم تجاری جهانی است. چین اکنون به جای پیروی صرف از قواعد غربی، در حال شکل دادن به نسخهای موازی از این نظم است. پروژههایی مانند «یک جاده کمربندی»، قراردادهای دوجانبه مبتنی بر یوآن، ایجاد بانک سرمایهگذاری زیرساخت آسیا (AIIB) و گسترش استفاده از ارزهای غیر دلاری، نشاندهنده تلاش پکن برای ایجاد زیرساختهای مالی و نهادی مستقل از غرب هستند.
توافق بوسان فرصتی است تا چین در شرایط آرامش نسبی، شبکه نفوذ اقتصادی خود را در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین گسترش دهد. آمریکا، درگیر مسائل داخلی و انتخابات، قادر به مقابله مستقیم نیست و پکن به آرامی در حال تثبیت نظم چندقطبی جدید است.
رقابت چین و آمریکا دیگر دوجانبه نیست ، بلکه ساختار کل اقتصاد جهانی را تغییر داده است. کشورها به دنبال تنوعبخشی به منابع و کاهش وابستگی به یک قطب خاص هستند. الگوهای جهانیسازی به سمت «جهانیسازی منطقهایشده» تغییر میکنند.
کشورهایی مانند هند، ویتنام و مکزیک از انتقال سرمایهگذاریهای صنعتی بهره میبرند و اروپا تلاش میکند میان دو قطب توازن برقرار کند. افزایش تعاملات بر پایه ارزهای ملی و کاهش وابستگی به دلار، نشانه گذار به نظم پولی جدید است و میتواند سلطه مالی آمریکا را کاهش دهد و نقش چین، هند و روسیه را پررنگتر کند.
چه چشماندازی برای آینده و رقابت در قالب همزیستی مسالمت امیز ممکن است؟
توافق بوسان ممکن است آغازگر دورهای از آرامش باشد، اما رقابت راهبردی چین و آمریکا ادامه خواهد داشت. اختلاف در ارزشها، نظام اقتصادی و رویکرد به فناوری عمیق است و با یک توافق تجاری برطرف نمیشود. اما تفاوت امروز با گذشته در این است که هر دو کشور آموختهاند چگونه در دل رقابت، همزیستی کنند.
چین به دنبال جایگزینی کامل نظم جهانی نیست ، بلکه میخواهد سهم متناسب با قدرت واقعی خود را تثبیت کند. آمریکا نیز در حال تطبیق با نظم چندقطبی جدید است ، نظمی که اجازه تحمیل یکجانبه اراده هیچ کشوری را نمیدهد. بوسان، آغاز «مدیریت رقابت» میان دو قطب است؛ رقابتی که در فناوری، مالی جهانی، منابع حیاتی و نفوذ منطقهای جریان دارد و سرنوشت قرن بیستویکم را رقم خواهد زد.
توافق بوسان بیش از پایان جنگ تجاری، اعتراف به واقعیت جدید قدرت جهانی است. چین دیگر نه تهدید بیرونی، بلکه بازیگری درون نظم جهانی است که قواعد را تغییر میدهد. آمریکا هم نمیتواند با فشار و تحریم مسیر رشد پکن را متوقف کند.
جهان به جای تکقطبی سابق، در مسیر شکلگیری نظم متکثر و رقابتی قرار گرفته است ،نظم جدیدی که قدرت اقتصادی و فناورانه تعیینکننده است و کشورهایی که بر فناوریهای کلیدی و زنجیرههای تأمین جهانی کنترل داشته باشند، نقش کلیدی در سیاست جهانی ایفا خواهند کرد.
بوسان شاید پایان یک مرحله از جنگ باشد، اما در واقع آغاز دورهای از رقابت ساختاری پایدار و مدیریت هوشمند قدرت جهانی است؛ رقابتی که نه بر محور تقابل مستقیم، بلکه بر محور توازن منافع، وابستگی متقابل و بازتعریف قدرت در قرن بیستویکم است.
علی جنوبی
۱۲ آبان ۱۴۰۴ ( 03,11,2025 میلادی)
منبع کمکی:
افزودن دیدگاه جدید