صبح روز جمعە گذشتە رفیق مشترکی خبر تلخ وداع عباس با زندگی را بە من داد. از شنیدن خبرابتدا شوکە شدم لحظاتی بعد غم جانکاهی همە ی وجودم را در خود گرفت و لحظاتی نگذشت کە خاطرات گذشتە ام با عباس یکی پس از دیگری مقابلم ظاهر شد.
عباس را از نزدیک یکی دوماە پیش از سقوط رژیم شاە در انقلاب ٥٧ در خانەای در یکی از کوچە های بلند و باریک میدان گمرک بە اتفاق چند رفیق دیگر ملاقات کردم. یعنی زمانی کە اعتصاب ها شروع شدە بود و هر روز کە می گذشت عدە ی بیشتری بە اعتصابات می پیوستند. در آن جمع بە غیر از یک رفیق کە دانشجوی اخراجی بود بقیە کارگر با تجربیات کم و زیاد سندیکایی بودیم. در آن فضای پرشور و انقلابی برای اینکە بتوانیم فعالیتی داشتە باشیم سر از پا نمی شناختیم.
آشنایی من با عباس از آنجا شروع شد، گرم شد و بە رغم کنار کشیدن عباس از فعالیت تشکیلاتی رفاقت ما با هم کماکان تا وداع عباس با زندگی در حدی کە شرایط و امکانات اجازە می داد ادامە پیدا کرد.
عباس در کارگاهی در حول و حوش بازار مولوی کە لوازم آلومینیومی و روی تولید می کرد و در میان تعدادی از کارگاە های کە بە این شغل اشتغال داشتند بە عنوان استاد کار مشغول بود. چند صدمتر دورتر از این کارگاە ها نرسیدە بە میدان اعدام سندیکای قدیمی کارگران خمکار نورد کار کە عباس رئیس هیئت مدیرە آن بود قرار داشت.
معمولا هفتەای یک شب بعد از پایان کار کارگران در سالن سندیکا حاضر می شدند تا هم مشکلات شان را بگویند و هم سندیکا آنها را راهنمایی کند.
یک تعاونی مصرف هم داشتند کە بانی آن سندیکا بود و جنس ارزانتر در اختیار کارگران قرار می داد. کمیتەای هم درست کردە بودند کە امور بیمەای کارگران را انجام می داد و بسیار نزد کارگران بواسطە اینکە توانستە بود عدە زیادی از اعضای سندیکا را بیمە کند بسیار محبوب بود. آخە قبل از انقلاب با اینکە بیمە کردن کارگران یکی از اصول (انقلاب سفید) بود، اما پیدا کردن کارگری از میان کارگران صنوف کە بیمە شدە باشد حکم کیما را داشت.
سندیکا و رهبری آن هر چقدر نزد کارگران محبوب بود بە همان نسبت نزد صاحبان کارگاە ها ناخوشایند بود و آنها بە آن عادت نداشتند. سندیکا یک کمیتە حل اختلاف داشت کە وظیفەاش میانجیگری برای رفع اختلافات میان کارگران با کارفرماها بود. یکی از اقدامات این کمیتە قانع کردن صاحبان کارگاە ها در اینکە بیمە کردن کارگر بە نفع هر دو طرف است بود. ولی فارغ از اینکە کارفرما ها بیمە کردن را داوطلبانە قبول میکردند یا نە، سندیکا این کار را با جدیت دنبال می کرد و ادارە کار و تامین اجتماعی نیز بواسطە شرایطی کە انقلاب ایجاد کردە بود در سالهای اول در مورد بیمە زیاد سختگیری نمی کردند، بخصوص اینکە تعدادی از کارشناسان آن وقت تامین اجتماعی کە عدالت خواە بودند تا زمانی کە تصفیە نشدە بودند بە بیمە کردن هم کمک می کردند و توصیە های خوبی بە کسانی کە پیگیر بیمە و حقوق کارگر بودندمی کردند. بعضی از آنها کە زن بودند و کارشناسان مطلعی هم بودند بعد از ساعت کار بدون اطلاع روسا و همکاران خود می آمدند برای مسئولین کمیتە های بیمە جلسە آموزشی خصوصی برگزار می کردند.
برخی از فعالین سیاسی کم اطلاع از امور سندیکایی البتە با فکر آنروز شان کلا نظر خوشی نسبت بە فعالیت سندیکایی نداشتند. آنرا سازشکارانە و بی حاصل می دانستند و معتقد بە فعالیت شورایی بودند و توجە نداشتند کە شورا ظرف مناسبی برای سازماندهی کارگران صنوف نیست. شوراهای اسلامی کار نیز کە نقش بازوان رژیم را داشتند سندیکاها را طاغوتی و غربی می دانستند و علیە آنها نە تنها تبلیغ می کردند بلکە بە جلسات آنها حملە ورمی شدند و اثاثیە آنها را بە غارت می بردند و اعضای حاضر در جلسات آنها را دستە جمعی با کمک کمیتە ها بازداشت و پس از گرفتن تعهد و آدرس آنها را آزاد می کردند.
با این وجود تا سال ٦١ دەها سندیکا و مراکز سندیکایی با بە رغم همە ی فشارهای حکومتی فعالیت خود را ادامە دادند و با تشکیل دەها تعاونی مصرف، مسکن، کمیتە های ورزشی، گروە های هنری و تاتری، تشکیل جلسات آموزشی و تهیە پیشنویس قانون کار کوشش کردند بەآگاهی، رفاە و بهبود حقوق اعضای خود مساعدت نمایند. عباس در اینکلاسها از سبک خاصی پیروی می کرد و آموزش خود را کە نتیجە تجربیات اش بود با طرح سوال هایی از حاضرین شروع می کرد. مثلا می پرسید همبستگی چیست و چرا کارگر باید همبستگی داشتە باشد و یا می پرسید از جنبش ٨ ساعت کار کی می تواند آنرا توضیح دهد و یا کی می تواند در مورد اهمیت تشکل توضیح دهد. سپس بر اساس جوابهایی کە می گرفت شروع بە آموزش می کرد.
اعضای رهبری سندیکاها جلسات هماهنگی منظم با هم داشتند و تلاش می کردند برای موثرتر شدن فعالیتهایشان بە هم کمک کنند، مراسم مشترک برگزار کنند، پیشنویس قانون کار مشترک تهیە و ارائە دهند و از تجربیات همدیگر برای گسترش فعالیتهایشان بهرە بگیرند. پس از تشکیل انجمن همبستگی شوراها و سندیکاها عملا بر بحث کاذب شورا یا سندیکا نقطە پایانی گذاشتە شد و شعار هم شورا هم سندیکا هر کدام در جای خود عملا جای آنرا گرفت. عباس در همەی این امور نقش فعالی داشت. پس از غارت و بستن سندیکاها عباس تا زمانی کە مرکز سندیکای خم کار نورد کار هنوز مورد هجوم واقع نشدە بود، محل و امکانات آن را در اختیار سندیکاهای مورد هجوم قرار داد. همچنین سندیکای نانوایی ها مراکز خود را در اختیار بقیە قرار می داد.عباس در ایجاد کمیتە همکاری سندیکاهای جنوب مرکب از سندیکاهای فلزکار مکانیک، خمکار نورد کار، چرم ساز، دباغ، سنگ بری و خبازان نقش موثری داشت در لالە زار نیز کمیتە هماهنگی مشابەای توسط سندیکاهای خیاط، بافندە سوزنی، کفاش، قناد تشکیل شد کە این هماهنگی و شبکە بندی ها در مرکز انجمن همبستگی شوراها واقع در دروازە شمیران انجام می گرفت. در محل انجمن نیز کمیتە دیگری تشکیل شدە بود کە سندیکاهای صنعت ساختمان، برق تهران، سندیکای خطوط لولە نفت ری در آن عضویت داشتند و سندیکای چاپ و کتاب فروش نیز کە عضو هیچ کدام از کمیتە های سە گانە نبود در محل انجمن دفتر جداگانەای داشت. ارتباطات سندیکایی عباس البتە محدود بە سندیکاهای نامبردە نبود. عباس ارتباطات گستردە و موثری هم با فعالین کارگری و شورایی در تعدادی از کارخانە ها از آن جملە در ساکا داشت.
نە فقط بخاطر اینکە عباس یک مبارز قدیمی و عمیقا معتقد و پیگیر جنبش کارگری و سندیکایی بود کە همە ی عمراش را از نوجوانی تا هنگام وداع با زندگی برای برقراری عدالت اجتماعی و آزادی و در راە حقوق، آگاهگری و رفاە کارگران گذرانید و هیچ چیز او را از این راە منصرف و منحرف نکرد، بلکە همچنین بخاطر شخصیت و منش والای انسانی وبردباری، ادب، انسان دوستی و صراحت و رک و روان گفتن نظر و اعتقادات اش کە او را از خیلی ها متمایز می کرد انسانی شایستە احترام بود. گمان نمی کنم کە او در طول زندگی اش بخاطر اختلاف نظر حتی یک نفر را رنجاندە باشد.
عباس در میان کارگران صنف خمکار نورد کار بخاطر تغییراتی کە توانستە بود در بهبود وضعیت آنها بوجود آورد بسیار محبوب بود. سندیکای خمکار تحت مدیریت عباس توانست بە رغم مخالفت کارفرمایان بسیاری از کارگران زحمتکش صنف را بیمە کند، نظمی بە ساعات کار بدهد، خسارات اخراج برای کسانی کە اخراج می شدند بگیرد، بە مرخصی سالیانە سروسامان بدهد. هیچ کدام از این حقوق را کارگران قبل از آن نداشتند. عباس در رشتە شغلی خودش استاد بود و همە جا منت اش را می کشیدند، بهمین خاطر نگران از دست دادن شغل خود نبود. یعنی حاضر هم نبود بخاطر نگرانی از اخراج از فعالیت سندیکای کە دشمنان زیادی بین کارفرمایان و دولتمردان داشت و دارد دست بکشد. در میان رهبران سندیکایی کم نبودند کسانی کە بخاطر اخراج پیاپی در هنگام بازنشستگی با وجود اینکە خیلی ها را بیمە کردە بودند اما سابقە کافی برای برخورداری از حقوق بازنشستگی نداشتند.
او انسانی بسیار منظم و با دیسپلین در کار، زندگی و فعالیت بود. در خانە کوچک و تمیز او در شهباز جنوبی همیشە بە روی دوستان و رفقای اش باز بود.
عباس مدت کوتاهی بە غیر از فعالیت سندیکایی فعالیت سیاسی تشکیلاتی هم می کرد ولی عمر فعالیت تشکیلاتی او با فدائیان بە علت اختلافات سیاسی کە با آنها پیدا کردە بود بسیار کوتاە بود و دو سە سال بیشتر دوام نیاورد. با این حال بە رغم ترک فعالیت تشکیلاتی،او در تمام دوران حیات خود کە صرف فعالیتهای سندیکایی و کارگری شد بە عنوان مبارزی آزادیخواە و معتقد بە عدالت اجتماعی و چپ باقی ماند و در این راە کوشش های زیادی بە خرج داد.
او در رفاقت هم کم نظیر بود، حتی روابط انسانی خودش با کسانی را کە می شناخت و با نظرات سیاسی آنها زاویە داشت حفظ می کرد تا در توان داشت بە هنگام سختی بە آنها همە جورە کمک می کرد. یقین دارم کارگران زحمتکش خمکار نوردکار خدماتی را کە سندیکا و عباس بە آنها نمود و همچنین رفقا و دوستان عباس،زحمات ارزشمند و محبتهای این مبارز و فعال جنبش سندیکای و کارگری را فراموش نخواهند کرد. یادش گرامی و پر رهرو باد
افزودن دیدگاه جدید