رفتن به محتوای اصلی

سه نگرش سیاسی در سیمای سه نوع برآمد سیاسی

سه نگرش سیاسی در سیمای سه نوع برآمد سیاسی
لزوم گفتگو در راستای تاسیس «مرکز هماهنگی»

نقطه چرخش‌های‌ چشمگیر در دنیای سیاست و حدت‌یابی فعل و انفعالات در چنین برش‌هایی، از این نظر خصلت‌نما هستند که تماشاگهی برای رودررویی‌ نگرش‌های سیاسی‌ می‌شوند. این بزنگاه‌ها، آزمونگه‌ای هستند برای بینش‌ها و روش‌هایی که ژرفایی فراتر از موضع‌گیری سیاسی دارند. برآمد اگر ‌‌گذراست، منابع تولید موضع اما پابرجا و جان سخت‌اند‌؛ خاذن‌های هستند‌ که با بازتولید مداوم خود در وجود این یا آن سیاست واکنشی، نگرش و سوگیری سیاسی نهفته‌ در سیاست به رخ می‌کشند. از اینرو، گاه لازم است سخن روز را از بررسی سیاست به تبیین بینش مولد آن فرابُرد.

احتمال جنگ میان این اسرائیلِ زیرِ رهبری راستگرایان افراطی و ایرانِ اسیر جمهوری اسلامی در بازه‌ی کنونی نیز، از این دست برش‌های تاریخی است. نگاه به بیانیه‌ها، نوشتارها و گفتارهای منتشره نشان می‌دهد که صحنه‌ی سیاسی کشور بار دیگر با مواجهۀ بینش‌ها در ظرف سیاست روز مواجه است. هم از این رو داوری را نیز باید متوجه نگرش‌ها کرد که جنبه‌ی ثبات دارند و نه محدود به شخص امضاء کننده بماند که چه بسا سیال است. کما اینکه برخی‌ها در زیر دو اعلام موضع با نگرش‌های متفاوت امضاء می‌نهند که لزوماً نه نشانه‌ی وسعت دید بلکه مبین تعلیق بینشی است.

برساخته‌های سیاسی اخیر در این رابطه، بروز بینش‌های معین‌ و نماد سه گرایشی در اپوزیسیون جمهوری اسلامی هستند که هر یک نگرش متفاوتی را نمایندگی می‌کند. با این تذکر که اطلاق اپوزیسیون به همه‌ی افراد آن یکی گرایشی که طرف حساب خود را فقط یا عمدتاً «صهیونیسم» قرار داده و از کنار حکومت ولایی ‌می‌گذرد، خود جای حرف دارد.  آن گرایشی که، هم به لحاظ موضع‌گیری هم‌سوی مشی «محور مقاومت» حکومت‌ است و هم دربرگیرنده‌ی امضای پایورانی از نظام که دغدغه‌‌شان حفظ نظام ولو با ادعای توهم نسبت به اصلاح و تعدیل رفتارهای راس آن است.

با این تذکر، بپردازیم به تفاوت و اشتراکات‌‌ سه گرایش مورد اشاره و اینکه آبشخور اختلافات بینشی‌ آنها به چیست؟ نخست اینکه نهایت ساده‌نگری خواهد بود هرگاه که تمایزات آنها با شناسه‌ی جنگ یا صلح به سنجش درآید. زیرا هر سه آنان، با نفس جنگ مخالفند و البته در بیشترینه‌‌شان هم صادقانه، و دستکم اینکه جملگی‌ داعیه مخالفت با جنگ دارند. تمییز این سه گرایش از همدیگر را باید در نوع نگاه‌ها نسبت به طرفین جنگ افروز و در چیستی‌ نسبتی هر کدام‌ از آنان با دو طرف رودررویی، یعنی دولت دست راستی اسرائیل و ولایت فقیه محور مقاومت، جُست.

گرایش اول با یکی گرفتن ایران و جمهوری اسلامی، آوای ناسیونالیسمی همآوا با «محور مقاومت» سر ‌می‌دهد. دومی، ایران‌خواهی است صرفاً در پی تسویه حساب و تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی که رسماً یا عملاً بر اَعمال ضدبشری اسرائیل و حامیان آن چشم می‌بندد. گرایش سوم اما آن ایران‌دوستی است که جنگ افروزی را دو آدرس می‌دهد: در وجه حقوق بشری معترض دولت متجاوز و آدمکش‌ اسرائیل و در وجه ملی، طرف حساب را جمهوری اسلامی هستی بر باد ده ایران دانستن؛ بینشی که با رعایت عمده و غیر عمده با هر دو در می‌افتد. این سه سوگیری، متکی بر سه بینش‌اند.

1) ناسیونالیسم مقهور در خدمت یک طرف از منازعه

شفاف‌ترین سیمای گرایش اول در «فراخوان»ی‌ نمود دارد که اخیراً با سرنام «علیه نظم "نوین" تحمیلی بر خاورمیانه» منتشر شد. بیانیه‌ای که کلمه‌‌ای از جمهوری اسلامی نمی‌گوید و در پانویس خود با این شگرد سیاسی که «اینجا به مسائل داخلی نپرداختیم»، عملاً آب تطهیر بر سر رژیمی می‌ریزد که شریک مستقیم ماجراست. این متن جمعی به شرح واقعیت اشغالگری‌ها و جنایات طی 75 سال گذشته برخاسته تا در آخر به این نتیجه‌ی‌ دلخواه برسد که « صهیونیسم» و حامیان آن، قصد «تحمیل نظم نوین» بر منطقه دارند و این «خطر جدی»، صف واحده‌ی مقاومت می‌طلبد.  

این تصویر آمیخته به غلو عامدانه‌ در جاهایی و تقلیل‌گرایی‌ تعمدی در مواردی تا تبیین ارایه شده‌ جفت و جور شود، سیاست پیشنهادی‌اش را میهن دوستی جلوه می‌دهد. جوهر حرفش هم اینکه، مسئله‌ی بود و نبود ایران در میان است و لذا فراخواندن به بیداری حس ملی برای «جنگ میهنی» احتمالی ضرورت دارد. این تبیین، در زمینه‌ی انگیزه‌ی اسرائیل از «حمله»ی مفروض به ایران حرفی جز شعار و گمانه ندارد و هیچ هم روشن نمی‌کند که ربط سیاست توسعه‌طلبانه‌ی فرات تا نیل اسرائیل با تجاوز آن به خاک ایران چیست تا فراخوان به آمادگی برای دفاع میهنی توجیه بپذیرد؟

این گرایش در دفاع از تز خود به خاطره‌ی تلخ جنگ ایران و عراق اشاره می‌کند و می‌پرسد مگر می‌شد در برابر تجاوز ارتش عراق به ایران دست روی دست گذاشت؟ نیز اینکه چرا مردم شوروی نمی‌بایستی در برابر لشکرکشی آلمان نازی به سرزمین‌‌شان ساکت نمی‌ماندند و یا کجایش غلط بود که سرخ‌های چین در مقابل یورش ژاپن امپریالیست به کشورشان با دشمن درون سرزمینی‌شان همسو شدند؟ پاسخ آنست که اینها دفاع‌های میهنی بودند و برحق و در رابطه با جنگ عراق علیه ایران نیز تا آزادی خرمشهر کاملاً بجا ولی بعد تبدیل جنگ دفاعی ایران به «فتح بصره» از سوی خمینی، خیر.

هر سه مورد مزبور مشخصاً خصلت اشغال خاک کشوری از سوی کشور دیگر را داشت و در هیچ یک هم تحریک از درون برای وقوع تجاوز بیرونی در کار نبود. حتی در حمله‌ی صدام به ایران هم، عامل تعیین کننده شروع جنگ نه پاره تحریکات ماجراجویانه‌ی جمهوری اسلامی - علیرغم هر واقعیتی در این زمینه - بلکه اساساً این فرصت جویی جنگی رژیم عراق برای بهم زدن قرارداد 1975 الجزایر بود که جنگ راه انداخت. دفاع از میهنِ مورد تجاوز با بازی در میدان جنگ‌افروزانه‌ی حکومتی که «نابودی اسرائیل» از دکترین‌های همه عمری آنست، دو چیز متفاوتی هستند.

کسی که با جمله‌ی مشهور «جنگ ادامه‌ی سیاست است با ابزاری دیگر» آشنا باشد، دیگر حق ندارد فراموش کند که جمهوری اسلامی از همان بدو تاسیس، تز «نابودی اسرائیل» را پیش کشید و تا به امروز هم از هیچ اقدام‌ برای تحقق آن بازنمانده است. آخر تز و شعارِ «من می‌خواهم ترا نابود کنم» جز دعوت به جنگ و تدارک جنگ چیست؟ این گرایش که از بینش ناسیونالیستی بی‌مایه ریشه می‌گیرد، چرا در متن چند صفحه‌ای همه کوبیدن بر دهل مقابله با خطر جنگ، فقط هم طی تک جمله‌ از جمهوری اسلامی نمی‌خواهد که مشی جنگ‌پرور خود را کنار نهد تا زمینه‌ی جنگ کور شود؟

2) چه بسا که جنگ، اصلاً ناجی از آب درآید!

گرایشی هم بر اینست که این بحران از پیش موجود و حالا تشدید شده را می‌باید همانند هر معضل دیگر مرتبط با سرنوشت ایران، از منشور موجودیت جمهوری اسلامی و سیاست‌های تبهکارانه‌ی آن نگریست و بس. این گرایش البته در بیشترینه‌اش جنگ را چونان نعمت رد می‌کند، با اینهمه اما بخشی از آن، جنگ احتمالی را فرصتی استثنایی برای تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی می‌داند و نمی‌خواهد این شانس از بین رود. با این بخش که اکثراً‌ هم به افراطیون طیف سلطنت طلب تعلق دارد و توسط آن نمایندگی می‌شود، سخنی نیست چون تصمیم به همدستی با ناتان یاهوها دارند.

نقد این بینش باید متوجه ناسیونالیسمی باشد که به نوعی دیگر عمل می‌کند. نقدی که لازم است متفاوت از افشاگری ضرور علیه رفتارهای مشتاقان جنگ باشد که برای رسیدن به دستمال قدرت در آرزوی سوختن قصر قیصر‌اند. سخن با بخش سالم ایران دوست و دارای دغدغه‌ی مردم در این بینش است، اما با این تکرار که مسئله‌ی اسرائیل و فلسطین  ربطی به ما ایرانیان ندارد عملاً و ولو ناخواسته در همسویی با زورگویی‌های اسرائیل قرار می‌گیرند. بیزاری برحق اینان از شر اسلام سیاسی در قالب جمهوری اسلامی قسماً به برخورد منفی در آنها نسبت به فلسطینی‌ها میدان می‌دهد.

استدلال محوری در این بینش چه به صراحت و چه پوشیده اینست که حتی اگر جنگ درگیرد، نتیجه‌‌اش چه بسا رهایی مردم ایران از بختکی شود که کشور را چونان موریانه می‌خورد. به پشتوانه‌ی این استدلال، مثال‌های تاریخی هم می‌آورد و نمونه‌ی برجسته‌اش را هم‌‌ در جنگ جهانی دوم آدرس می‌دهد که متفقین با زمین زدن هیتلر بشریت را از فاشیسم نجات دادند. از این طرز استنتاج باید پرسید که این به اصطلاح «نجات» اهدایی راست گرایان اسرائیل و حامیان جنگ طلب آنان - با فرض بعید سقوط جمهوری اسلامی- به چه قیمتی و با کدامین چشم انداز سیاسی برای کشور؟

قیاس وضعیت کنونی ایران در بزنگاه خطر جنگ محتمل با شرایط جنگ جهانی دوم، بکلی بی مبناست. نخست اینکه دولت متجاوز و جنایتکار اسرائیل نه کمترین صلاحیت برای نجات ملتی دیگر دارد و نه دارای چنان اهرم و پایگاهی میهن دوست در ایران که دغدغه‌‌شان آزادی و دمکراسی برای مردم ایران است. دولت‌های درگیر با آلمان هیتلری، در فرانسه روی مقاومت جبهه‌ میهنی متشکل از ملیون دوگل و چپ‌های میهن دوست حساب می‌کردند و ایضاً در هلند و بلژیک و ... و نیز در کشورهای اروپای شرقی روی مقاومت‌های پارتیزانی همانند تیتو در یوگسلاوی. اینجا اما چه؟!

نوع مواجهه‌ی بخش سالم این بینش با بحران جنگ محتمل، عملاً فروکاهی توجه و حس مسئولیت در مردم ایران نسبت به زورگویی‌ها، تجاوزات و تولید ناامنی‌ها در منطقه و جهان است. این بینش نه یاری دهنده‌ی ارتقای آگاهی سیاسی و وسعت دید جامعه، و البته نه خواسته بلکه ناخواسته صحنه‌ی سیاسی را در تقابل اکثریت مردم ایران با جمهوری اسلامی خلاصه می‌کند. این بینش که بر روانشناسی خشم برحق مردم علیه نظام خانمانسوز انگشت می‌نهد، متاسفانه سیاست را به دور از رسالت روشنفکر جهان نگر، صرفاً بر روانشناسی استیصال بنا می‌کند که نتیجه‌ای جز دنباله‌روی کور ندارد.

تمرکز بر جمهوری اسلامی بی چشم بستن به جنایت دیگران

گرایش سوم مبتنی بر بینشی است که چه پیش از این بحران و چه اکنون در متن بحران، جمهوری اسلامی را عامل مستقیم همه‌ی فلاکت‌ها در کشور و منبع انواع مخاطرات علیه ایران می‌شناسد و قاطع و استوار بر مبارزه با این نظام پای فشرده و می‌فشرد. در بحران جنگی اخیر هم مسئول اصلی و درجه نخست را جمهوری اسلامی می‌داند. این بینش کارنامه‌ی مخالفت پیگیر علیه سیاست‌های « مرگ بر اسرائیل»، «تولید عمق استراتژیک» مبتنی بر موشک و عملیات انتحاری، سودای «هلال شیعی» و راه اندازی جنگ‌های نیابتی جمهوری اسلامی را دارد.

این بینش، اکنون هم بیش از هر وقت دیگر در مرزبندی با نیات پشت پرده‌ی «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست» و ماجراجویی‌های ضد ملی همانند شلیک موشک با نوشته‌ به عبری «نابود باد اسرائیل» بر روی آنست. بینشی که چون همیشه تصریح ‌دارد که جمهوری اسلامی نه در پی نجات مردم فلسطین بلکه بناسازی کاخ اسلام سیاسی در منطقه است. بینشی که حس ملی مردم در شعار «نه غزه نه لبنان» را فقط در مخالفت با سیاست‌های هستی‌سوز این نظام به بهای فقرافزایی در ایران و هدر دادن ثروت ملی کشور برای مشی جنگ افروزی تعبیر می‌کند و نه در تفسیر به سود اسرائیل. 

این بینش که برای جهان و به ویژه منطقه‌ی زیستی ما، صلح و امنیت جمعی می‌خواهد، هرگز از وظیفه‌ی انسانی خود در مخالفت با زورگویی‌ها و سیاست اشغالگری دولت اسرائیل علیه مردم فلسطین باز نایستاده است. بینشی که همواره از حق مردم فلسطین برای برخورداری از حق حاکمیت ملی و برقراری موقعیت زیست مسالمت آمیز دو ملت اسرائیل و فلسطین در کنار یکدیگر دفاع کرده است. دفاعش نیز مبتنی بر مصوبات سازمان ملل متحد و این تاکید که معضل تاریخی فلسطین راه حل نظامی ندارد و چشم امید را بر نیروهای صلح طلب غیربنیادگرا در هر دو طرف دوخته است.

این بینش، نماد میهن دوستی و احساس مسئولیت عمیق در قبال مردم است. نگاهی که ندای «جنگ نه و صلح آری» را در مبارزه با جنگ افروزان و جنگ پروران می‌داند. این آرزوی نیک را هم فقط و فقط در این زمینی می‌داند که بجای دمیدن‌‌ها بر شیپور انواع ناسیونالیسم‌های مخدوش که چه بسا ابزاری برای سیاست معین‌اند، می‌باید جامعه را به اعتراض ملی علیه سیاست‌های ضد ملی جمهوری اسلامی در کل منطقه فراخواند و در همانحال مردم ایران را نیز به هم‌دردی با مبارزه‌‌ی سیاسی مردم فلسطین برای احقاق حقوق آن تشویق کرد. صلح همانا از مبارزه با جنگ افروزان می‌گذرد.

این نگرش سر کمترین آشتی با دو افراط ایران‌سوز و ایران‌فروش ندارد؛ یکی محور مقاومت حکومت ولایی هستی سوز کشور‌ و دیگری سقوط‌ کرده‌ها‌ به منجلاب گرای جنگی دادن به تل آویو برای به اصطلاح «نجات» ایران. صلح خواهی راستین این نگرش در مبارزه‌‌اش با جمهوری اسلامی و مدافعان آن از یکسو و ایزوله کردن راست گرایان افراطی وطنی از سوی دیگر بازتاب دارد. این نگرش، صدای رسای باور به قدرت جامعه‌ی جنبشی برای تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی است و به لنگرانداختن کشتی جنگی در سواحل خود و جنگنده‌های حامل به اصطلاح «آزادی» نه می‌گوید.

ضرورت گفتگو در راستای تاسیس «مرکز هماهنگی»

این نگرش اگر در مرزبندی روشن با دو بینش‌ دیگر است، در تقابل با هر فرد و شخص از آنها نیست؛ چرا که آنها را محکوم به همراهی دایمی با آن بینش‌ها نمی‌داند. آغوش این نگرش صلح‌خواهانه بر هر گفتگوی انتقادی بمنظور تفاهم بر سر نوع مواجهه با بحران جنگی کنونی گشوده است. این بینشی است که در دعوت به گفتگو برای آزادی، دمکراسی، سکولاریسم و اکنون بگونه‌ی مبرم در مبارزه با جنگ افروزان انعکاس دارد. این بینش در پیشنهادهایی همانند پیشنهاد حزب چپ ایران برای تاسیس «مرکز هماهنگی» در اپوزیسیون نیروهای سکولار دمکرات است که قد می‌افرازد.

بهزاد کریمی 1 آبان ماه 1403 برابر با 22 اکتبر 2024

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید