سوفیسم؛ جریانی فکری جدلی در فلسفه یونان باستان در میانه قرن 5 پیش از میلاد بود. در آغاز عصر روشنگری فلسفه یونان، سوفیسم با شک به وچود خدایان و توجه به انسان و موضوعات اخلاقی و با شعار "انسان میزان همه چیز است" شروع شد. سوفیست ها معلمان مسافری بودند که برای نخستین بار در مقابل دستمزد: آئین سخنوری، بحث و جدل دیالکتیکی، اشاعه دانش زمان خود، و فلسفه سیاسی را به فرزندان اشراف و قشر متوسط تازه مرفه شده برای کسب پست و مقام سیاسی، حقوقی،و شهروندی، آموزش میدادند. سبک بحث سوفیست ها در اغاز با ظرافت به اصطلاح "مته به خشخاش گذاشتن، و مو را از ماست بیرون کشیدن" بود تا دقت شنونده را در بحث و جدل افزایش دهند. مهمترین نمایندگان جریان سوفیسم در پیش از میلاد متفکرانی مانند: پروتاگوراس، گورگیاس، هیپیاس، کریتیاس، و پرودیکوس بودند.
اهمیت اموزش و تبلیغ اندیشه و متد سوفیسم در آنجاست که برای نخستین بار انسان در مرکز توجه مجادله روشنفکران عهد باستان قرار گرفت و نه طبیعت و محیط اطراف و خدایان اسطوره ای. از جمله دیگر موضوعات مورد بحث جلسات سوفیستی و شاگردانشان موضوعاتی مانند: منطق، اخلاق، دولت، سیاست، حقوق، زیبا شناسی، زبان، و انعکاسشان در جامعه بود. سوفیست ها دارای مکتب واحد و سیستم فلسفی منسجمی نبودند و بیشتر تمایلات شکاکی و نسبی گرایی داشتند. پرسش هایشان پیرامون موضوعات انسانی موجب شد که: مکاتب و سیستم های فلسفی، تئوری های شناخت، منطق، اخلاق، و زیباشناسی بوجود آیند. آنها شغل معلمی برای: فلسفه، هنر سخنوری، هنر بحث و جدل، و هنر اثبات ادعا را با هدف رونق روش علمی و فلسفی زمان خود را به عهده داشتند. جنبش سوفیسم " نوع کهن و باستانی کوشش روشنگری در غرب بود". آن در دورههایی جریانی ماتریالیستی یا سکولار بود چون باور داشت که مستقل از ذهن انسان یک واقعیت عینی وجود دارد.
گروهی از مورخین فرهنگی مدعی هستند که دلیل تولد و رشد سوفیسم رفاه ناشی از دوران صلح و پیروزی یونان باستان بر ایران کهن در جنگهای 449-500 پیش از میلاد و شروع تجارت دریایی بین جزایر یونان و همسایگان بود چون طبقه و قشر اشراف و فرزندانشان وقت و انگیزه بیشتری یافتند تا دنبال دانش و فلسفه و هنر بروند. و بدلیل شروع دمکراسی نسبی و امکان دخالت بیشتر اقشار مرفه در سیاست و امور شهروندی، دانش آموختگان فرصت یافته به سازمانهای سیاسی قدرت به پیوندند و وارد سیایت و دولت و قوه مقننه شوند. برای این موقعیت آنها نیاز به هنر و آئین سخنوری یعنی آموزشهای آموزگاران سوفیست داشتند. دیگر وابستگی خانوادگی به اشراف و دربار و ارثیه طبقاتی کافی نبود. جایی که دانشجو و طلبه و دانش آموز باشد نیاز به معلم و آموزگار یعنی نیاز به متفکران سوفیست بود. این معلمان مسافر اغلب خود فیلسوف نیودند بلکه آموزشهای فیلسوفان دیگر را به نوجوانان یاد میدادند گرچه اکثر سوفیست ها آنزمان مانند امروزه قادر نبودند حقیقت عینی مطلق را به شنوندگان اثبات کنند. بحث سوفیستی آموزش دانش وسیله ای بود برای کسب اهداف دیالکتیکی.
هدف شاگردان سوفیسم از کسب دانش جدید و هنر سخنوری این بود که در آینده بتوانند شنوندگان خود در تجمعات سیاسی انتخاباتی و در دادگاههای شکایتی را قانع کنند و پیروز شوند گرچه این اهداف گاهی از نظر اخلاقی قابل سرزنش بود چون شنونده نمی بایست قانع شود بلکه باید سرش را گوینده" شیره مالی" میکرد و فریب میداد یعنی هدف، حرافی و سفسطه و توجیه بود نه قانع کردن بر اساس حقیقت و واقعیت و فاکت. سوفیست ها پیش از داروین میگفتند انسان قوی حق بقا دارد گرچه داروین احتمالا مخالف سوء استفاده از سخن و دریافت مزد برای مشاوره میبود. مخالفین سوفیسم میگفتند یک انسان سخنور دیالکتیکی نباید قاضی و شهردار و پزشک و داور بازی و صراف و بانکدار را با دریافت مزد فریب دهد چون همه این کوششها از نظر اخلاقی زشت و قابل سرزنش هستند. ادعا میشود که چون یونانی ها همیشه خود اهل کار نبودند و از نیروی کار بردهها استفاده میکردند به این دلیل نیاز به سوفیست ها یعنی معلمان فلسفه مزدبگیر داشتند.پدیده و جنبش سوفیسم را نمیتوان از تاریخ فلسفه غرب جدا کرد. آنها چون پیشینیان خود با مقوله شناخت مانند چکنویس برخورد نکردند بلکه کنجکاو بودند که تفکر چگونه عمل میکند؟ برای آنها نه تئوری شناخت بلکه استفاده از آن و مرزهای توانایی شناخت مهم بود چون ارزشهای اخلاقی را با سلاح اندیشه عوض کردند و از این طریق راه را برای فیلسوفان مهم دیگر باز کردند تا اخلاق مقوله ای مستقل شود. آموزش سوفیسم غیر از رشته فلسفه برای شاخه های دیگر دانش مانند زبان، گرامر، و سخنوری، دست آوردهای مهمی به همراه آورد.
واژه سوفیسم یونانی در طول 2500 سال گذشته و در فرهنگهای مختلف دارای دو معنی متضاد بوده. نخست به معنی معلم دانش و کوشنده کسب علم، سپس با بار منفی و به معنی آدم سفسطه گر، حراف، کسیکه با کلمات بازی میکند و معنی واژه را به نفع خود تغییر میدهد، یا به معنی" مو را از ماست کشیدن و مته به خشخاش گذاشتن"، و بازی با مفاهیم بی ریشه و خودساخته. در زبان فارسی هم گاهی بشکل تحقیرآمیز و تمسخر از آن استفاده میشود. سوفیست ها در آغاز منتقد دین بودند و به وجود خدایان بیشمار نخستین شک داشتند. آنها نرم های اخلاقی و اصول حقوقی را نسبی میدانستند. در میان نسل چوانتر سوفیست چون کریتیاس تمایلات ذهنی و فردگرایی وجود داشت. نمایندگان سوفیسم قدیم و جدید دچار جدایی سیاسی-اجتماعی، و ارزشهای خوب و بد، نسبی و موقتی شدند. سوفیستها میگفتند امکانات شناخت محدود است و دانش قابل فروش است. حقیقت عینی و اخلاقی و یا قانونی و دولتی وجود ندارد و هیچ شرط اخلاقی و قانونی نباید برای اخلاق وجود داشته باشد. شاید به این دلیل سوفیست ها را افرادی آنارشیست بشمار می آوردند. به ادعای سوفیسم حقیقت را نه خدا و نه طبیعت بلکه انسان تعیین میکند. در آتن شهر مرفه و شکوفای آنزمان زمینه مناسبی برای ایده آلهای آنارشیستی در سوفیسم بوجود آمد. سوفیست ها خواهان لغو برده داری شدند و میگفتند انسان مستقل است و امکان آنرا دارد که آزاد باشد. اعدام و مرگ سقراط نشان داد که برای آزاد اندیشانی مانند وی زندگی فقط یک پرسش است. از طرف دیگر فلسفه سوفیسم بی نظم است. افلاتون منتقد آن بود چون سوفیست ها خود خالق و صاحب اندیشه نبودند بلکه آنرا فقط می فروختند. افلاتون و ارسطو از نخستین منتقدین جریان سوفیسم بودند. سقراط در جوانی از جمله سوفیست های شهر آتن بود.
مورخین جنبش روشنگری اروپا جریان سوفیسم را حرکتی آوانگارد و مفید برای پیشرفت بشریت میدانستند. اصطلاح سوفیسم در گذشته گاهی نسبی و خودسرانه بود گرچه به معنی دیالکتیک نیز بکار برده میشد و گاهی نشان نشانه انتقادات مخرب و منفی بود. سوفیست ها هیچگاه صاحب مکتب واحدی نشدند بلکه هرکدام راه و روش خاص خود را دنبال میکرد. در کنار گورکیاس و پروتاگوراس؛ که مهمترین بودند ،از اسامی دیگری مانند پردیکوس و تراسیماخ نیز نام برده شده است. در نقد این گروه در عصر جدید گفته میشد که اینها از اعمالشان یک شغل و دکان ساختند و از آموزش سبک سخنوری یک هنر قانع کردن صوری و شیره سر شنونده مالیدن را. بدلیل تمسخر ارسطو از آنها و مبارزه سقراط و افلاتون با آنها، کوشش سوفیست ها بی ارزش و خود آنها را روشنفکرانی زبان باز و ظاهرگرا معرفی نمودند. در آثار افلاتون بعضی از دیالوگهای وی دارای اسامی سوفیست های نخستین هستند. ارسطو میگفت سوفیسم دانشی است سطحی و نه عمیق، سوفیست کسی است که با دانش آبستراکت و صوری دنبال سود و درآمد است. واژه سوفیسم در یونان باستان نخست ارزشی خنثی بود ولی سپس تحقیرآمیز بشمار می آمد. سوفیست ها با تغییر ساختارهای اجتماعی . عبور به مرحله دمکراسی و قانون اساسی امکان فعالیت یافتند. سوفیست ها همچون در مسابقه کشتی میگفتند حریف را باید فتیله پیچ! نمود.
افزودن دیدگاه جدید