گوناگون
شمی صلواتی
ما که می خواهیم
همه زندگی کنند
عشق زلال؛ چون آب روشن باشد
انسان بودن و انسانیت مرامی همگیر شود.
[به این امید !
روزی دردها پایانی داشته باشد
همه زندگی کنند
عشق زلال؛ چون آب روشن باشد
انسان بودن و انسانیت مرامی همگیر شود.
[به این امید !
روزی دردها پایانی داشته باشد
ابوالفضل محققی
در این میان دخترکی ریز نقش تحصیل کرده که به حقوق فردی و اجتماعی خود آگاه است، تنها به خاطر دوست داشتن یک تیم فوتبالی و رفتن به استادیوم که حق ساده هر انسانی است دستگیر و زندانی میگردد. او نسرین ستوده نیست! او نرگس محمدی یا آنتا دائمی نیست. جوانی است به شدت حساس با هزار زخم اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و خانوادگی برتن.
م. پناهی
اغلب مردان و زنان و گروه های از این گونه در تاریخ معاصر ما از درون آشفته بازار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پدیدار شده اند، قدعلم كرده اند؛ ایده به میان آورده اند، خلاقیت بخرج داده اند، ملت را بسیج کرده اند، ایمان به آینده عادلانه و آزاد را در فضاى سياسى پاشیده اند، امید به آینده را با تدبیر مدیریت کرده اند و شاخص شده اند.
ابوالفضل محققی
آفتاب کاملا بالا آمده و زمان به صلات ظهر نزدیک می شود. فروشندگان روستایی بساط خود را پهن کرده اند.بساطهای رنگارنگ از روسریهای پشمی دست باف تا سوزنیهایی با رنگهای شاد و درخشان، همراه با متاع بنجل چینی.
آرام بختیاری
فلسفه زندگی دیلتای از نوع علوم انسانی است. او را متفکر این شاخه علوم اجتماعی نیز بشمار می آورند. اگر برای هگل یک نیرو و ارزش مطلق وجود داشت، برای دیلتای همه چیز نسبی است. او از جمله تاریخ گرایانی است که نسبی فکر میکرد. روش و متد های علوم انسانی ساختاری او به ادعای غربیها، امروزه اثبات شده و قابل استفاده است.
ابوالفضل محققی
خدای آسمانی در سیمای انسان سازنده و تولیدگر ظاهر شده بود. انسان نوین بافت و عنصر درونی نقاشیهای بزرگ دیوارهای ساختمانها ی دولتی دانشگاهها تئاترها، ورزشگاهها را تشکیل میداد. ساختمانهای سنگی عظیم که عمدتاً در زمان استالین ساخته شدند تا نمایانگر عظمت سوسیالیسم باشند.
یداله بلدی
یادها و خاطرات دو عزیز برایم فراموش ناشدنی هستند؛ زین العابدین کاظمی همکلاس و دوست ورزشیام و پسرعمویم رئوف بلدی. در این سالگرد فاجعه ملی یادی میکنم از این دو عزیزم با تصاویری که در کنار آنها دارم.
از اتاقی کوچک که اتاق بازرسی بدنی است بگذرم - تا دقیقه ای بعد با باز شدن در آخر - دختر بچه ای که با تمام توانش میدود تا خود را به خط پایان برساند و تو - پدرم در آن سوی خط زانو زده ای روی زمین تا هم قد من باشی و دستهایت را از دو طرف باز کرده ای - و دقیقه ای بعد پرنده ای هستم که پرتاب میشود در آغوش تو - محکم بغلش میکنی – محکم بغلت میکنم - روی دستهایت بلندم میکنی - میخندم - در هوا میچرخانی ام
ابوالفضل محققی
ابله کسانی که فکر میکنند باخذف نامی، پیکره یادبودی،نام خیابانی، میتوان تاریخ را از خاظره مردم زدود. با هر حذف کردنی بخشی از هویت تاریخی و ذهنیت تاریخی مردم در سایه قرار میگیرد درخت زندگی اجتماعی و تاریخی مردم بی برگ و بار میشود شادابی خود از دست میدهد.
ابوالفضل محققی
هنگام عبور از کوچهها، صدای گاو و گوسفندها که با بوی پشگل در هم آمیخته، تو را به قلب یک روستا میبرد و چند کوچه آن سوتر وارد خیابان، وارد شهری زیبا و تاریخی میگردی که اسکندر مقدونی همراه سپاهیان خود در گذر از آن، برای به توبره کشیدن خاک ایران و هند، با سرداران و مردمان این شهر به جنگ شد.
ابوالفضل محققی
یکی از عجیب ترین رودهائی که تا کنون دیده ام زلال چون اشگ چشم، سپس خاکستری، سیاه و باز در پیمایشی طولانی خاکستری ، گل آلوده و سپس در مسیری آبی و آنگاه باز عبور کرده از صافی زمان و مکان شفاف وزلال.
درست بسان مسیری که گاه زندگی در پیش پا مینهد .زلالیت و پاکیزگی از دست میدهی ، گل آلود میگردی و سنگین . اگر جاری نشوی و تن بر صخره و سنگلاخ زندگی نکوبی از دل سنگها روزنی نگشائی و عبور نکنی به مردابی متعفن بدل میگردی ، افسرده میشوی و میمیری.
درست بسان مسیری که گاه زندگی در پیش پا مینهد .زلالیت و پاکیزگی از دست میدهی ، گل آلود میگردی و سنگین . اگر جاری نشوی و تن بر صخره و سنگلاخ زندگی نکوبی از دل سنگها روزنی نگشائی و عبور نکنی به مردابی متعفن بدل میگردی ، افسرده میشوی و میمیری.
ابوالفضل محققی
در زمان سابق که برای تحقیقات عملی میرفتیم، او پلو خوب جور میکرد. حال سرمایه علم را رها کرده و به کار پلوفروشی پرداخته است. هرچه هست خرج زن و بچه اش را در میآورد. اما حیف چه عالمی بود! تمام کلکسیون حشرات او را نابود کردند. او چهل سال روی آنها زحمت کشیده بود. این تراژدی ملت عقب مانده ای است که عالمان آن امروز پراکنده در چهار گوشه جهان یکی پلو فروشی میکند.
ابوالفضل محققی
و برعکس اجداد خود عقل و منطق سلیم را بر منطق فولاد آبدیده ترجیح میدهد و امامت را بسان دیگر امامان دستاویزی برای تحمیق پیروان خود نمی داند. از این رو ساختن یک مرگز بزرگ فرهنگی در خاروغ را در دستور نخستین کارهای خود قرار میدهد.
امید
آذر، بعد از تسلیمِ نامۀ دادخواهیِ خود به آیت الله منتظری در مهرماه 1362 حتی تا 5 سال بعد هم فقط با چشم بند! موفق به دیدارهایی محدود با "پرویز" (نام مستعارِ احسان طبری) می شود؛ درحالی که خودش با چندین بیماری مثل دیابت و سرطان ریه دست و پنجه نرم می کرد و روزگار را با بافندگی و رنج و تعب فراوان سپری می کرد.
هماهنگی ایرانیان - پاریس
اگر تا اینجا تلاشهاى دیپلماتیك دولت فرانسه قابل فهم مى باشد، اما سكوت مطلق مقامات فرانسه در زمینه نقض حقوق بشر در ایران براى همه آزادیخواهان ایرانى غیر قابل قبول مى باشد و انتظار داریم چه در دیدار با نمایندگان جمهورى اسلامى و چه به طور علنى، رعایت حقوق مدنى و آزادیهاى سیاسى و صنفى مردم در ایران مورد تأكید قرار گیرد.
ابوالفضل محققی
میگوید "مهندس الکترونیک هستم اما حال بیکارم اگر شود سنگ گران بها میفروشم، لاجورد، زمرد. زمان روسها کندن کوهها ممنوع بود. اما حالا هرکسی کلنگی برداشته و به کندن گوهها و معدنهای قدیمی مشغول است. بعضی وقتها چیزی نصیبمان میشود. پیش ترها کار داشتم زندگیمان بسیار نغز بود تنها مشگل ما همین آزاد نبودن دینمان بود! اجازه نمیدادند امامان را ببینیم!"
مهرداد درویش پور
از زمان ریاست جمهوری روحانی در ژوئن ۲۰۱٣ اوضاع حقوق بشر در ایران علی رغم وعده های انتخاباتی، بحرانی تر شده است. اعدام ها نه تنها متوقف نشده اند، بلکه به صورت چشمگیری افزایش یافته اند. زندانیان سیاسی همچنان در زندان بسر می برند و امید چندانی به آزادی آنها وجود ندارد. خبرنگاران و دگر اندیشان مرتبا دستگیر می شوند و حقوق شهروندی و حقوق بشر دائماً نقض می گردد.
ابوالفضل محققی
من به شهری می اندیشم که چندی قبل در معیب کاروان آقا خان به آن جا رفتم . شهری با خیابان های مشجر پوشیده از درختان چنار و سپیدار با جویبار هائی که آب به شفافی اشگ چشم در آن جاری است. شهری واقع بر بلندای کوه های پامیر در منطقه بدخشان ، احاطه شده در میان کوه های سر به فلک کشیده با دره های عمیق که ترا تا عمق تاریخ می برند.تا عمق گذر گاه هائی که روزی سربازان اسکندر از آن عبور کرده اند.
ابوالفضل محققی
گفت: " می دانید اگر خانم گوگوش تاجیکستان بود روی چشممان مینهادیم. هیچ تاجیکی نیست که خانم گوگوش را دوست نداشه باشد. اگر روزی به تاجیکستان بیایند ما از میدان هوائی تا محل اقامتشان قالین پهن می کنیم . افسوس که شما قدرش نمی دانید ."
آرام بختیاری
دالایی لاما میگوید: بنام ادیان در طول هزاران سال گذشته نه تنها جنگها بلکه جنگهای "مقدس" انجام شده. تعصب، بنیادگرایی، و دگماتیسم، همیشه برای انسانها مضر و خطرناک بوده. او میگوید بعضی روزها فکر میکنم بهتر میبود اگر ادیان وجود نداشتند چون تمام ادیان و کتب مقدس در خود ظرفیت تبلیغ و اعمال استفاده از خشونت را دارند.
ابوالفضل محققی
جامعه تاجیک زمان شوروی شاید از پاکیزه ترین ،ساده ترین و ابتدائی ترین جمهوریهای شوروی بود که مردم شاد و خوشحال کار می کردند و طامات افسانه ائی خود می بافتند. راضی از زندگی سوسیالیستی و دلخوش از همدمی ساده و صلح آمیز که در آن جواب هر چیز ساده بود و کاری با معادلات پیچیده سیاسی نداشتند .امری که دیدم بسیار مورد تمسخر برخی از هقت خطهای ساکن قفقاز علی الخصوص هم زبانهای آذری خودم قرار می گرفت.
ابوالفضل محققی
به همه جا رفتم به تمامی گورستان ها سرکشیدم ،دره های اطراف شهر را یک به یک کاویدم وتمامی انبار های متروکه راکه شبانه ربوده شدگان را در آن جا ها تیر باران می کردنددیدم. آنقدر جنازه دیدم که تا آخر عمر وحشت واندوه دیدن آن ها را فراموش نخواهم کرد.
خانواده رضایی و خدامرادی
ندیدیم و نشنیدیم کسی جز نیکی از او یاد کند.
با قلبی آکنده از غم و اندوه درگذشت شادروان فرهنگ رضایی را به اطلاع اقوام و آشنایان می رسانیم
با قلبی آکنده از غم و اندوه درگذشت شادروان فرهنگ رضایی را به اطلاع اقوام و آشنایان می رسانیم
ابوالفضل محققی
جنگ غرض دار و بی غرض نمیشناسد! جنگ چشم آدمها را کور میکند! تعصب، خشم، کینه توسط رهبرانی که معلوم نیست از کجا میآیند چنان پردهای در مقابل چشم جنگ کنندگان میکشدکه برادر - برادر نمیشناسد! جنگ نخست انسانها دیوانه و بر افروخته میکند و بعد به جان هم میاندازد. جنگ آفرینان چنان هیجان کوری را میآفرینندکه دوست خنجر در قلب دوست مینشاند.
ابوالفضل محققی
حال قصه ساختمان سوسیالیسم ما نیز چنین است. بدون وجود چنین تسلسل فرهنگی ما نمیتوانستیم مدینه فاضله بنیاد کنیم. برای چنین بنیادی تنها دانش لنین و لونا چارسکی کفایت نمی کرد باید جامعه به درجه معینی ازرشد فرهنگی میرسید که منافع خود را تشخیص میداد و حداقل دانش و اتکا به نفس برای نقد عمل کرد رهبران و جلوگیری از بلا منازع شدن آن را می داشت که جامعه آن روز روسیه فاقد چنین توانی بود.
ابوالفضل محققی
به نوه ام میگویم "زندگی زیباتر از همه چیز است، واین زیبائی در سایه صلح امکان پذیر است. من نمیخواهم بار دیگر آنچه در جنگ دیدم تکرار شود. من هنوز بعد از چهل سال خواب برادرم، خواهرم را میبینم. خواب جوانهایی که روی دستان من جان دادند با اندوه و آهی عمیق."
ابوالفضل محققی
اما من هنوز باور ندارم . من سرمایه داری را بهشت نمیدانم و راستش ته دلم میگویم عدالتی که در سوسیالیسم است در هیچ سیستم دیگری نیست! ما گرسنه، بی خانمان، بی کار نداشتیم! همه چیز داشتیم! فقط کافی بود رهبران بنشینند و راهی برای تحول و نوآوری بیابند.
ابوالفضل محققی
زن وشوهری جوان در لباس عروسی همراه تعدادی از دوستان با شاخه گلی بر دست در پای مجسمه، عکس میگیرند نمادی از دو فرهنگ. نمیدانم این سنت زیبای گل نهادن عروس و دامادهای جوان در پای مجسمه پوشکین و سرباز گمنام تا کی دوام خواهد آورد؟
ابوالفضل محققی
حال سالها از آن روز میگذرد. هنوز افغانستان در آتش جنگ میسوزد. هنوز مردم در میانه آتش وخون قربانی سیاستهای احزابی میشوند که میخواهند حاکمیت خود تثبیت کنند. فرقی نمیکند حزب کمونیست اتحادجماهیر شوروی باشند، یاحزب جمهوری خواه و یا دمکرات امریکا و یا جمهوری اسلامیایران. آن چه که برای قدرتمندان مهم نیست نظر مردم است و سر نوشت آنها!
یداله بلدی
، پس از انقلاب او به سازمان راه کارگر پیوست در ابتدا در تبریزفعالیت میکرد اما بعد به مسئولیت استان فازس برگزیده شد وبه شیراز رفت و در پوشش یک دکان خوار بار فروشی به فعالیت پرداخت. درشیراز با زنده یاد خدیجه ارفع ازدواج کرد اما دیری نپائید که باتفاق همسرش دستگیر شد و بار دیگر شلاق بود و اراده پولادین چنگیز .
ابوالفضل محققی
داستان نخستین کشور سوسیالیستی، داستان نخستین کعبه آمالی است که نه از اورشلیم، نه ازصحرای سینا، و نه بادیه عرب بل ازدل استپ های وسیع روسیه از سیبری تا قفقاز سر بر آورد و زائران جدیدی را در طلب آزادی و عدالت به خود جلب کرد. زائرانی ستم دیده که خود را صاحبان وسازندگان این خانه جدید می دانستند.
ابوالفضل محققی
ما از ساختمان های بتونی یک دست خسته شدیم از هر چه رنگ خاکستری است، از این مسکوی سرد وخشن، دلمان ساختمان های شیشه ای می خواهد! یکبار هم شده ما را، نیازهای ما را ببیند! درکمان کنید!
روسیه را به موزه تبدیل کردید! ما را به اشیای این موزه بدل نکنید!
روسیه را به موزه تبدیل کردید! ما را به اشیای این موزه بدل نکنید!
ابوالفضل محققی
حزب اعتماد به نفس وفردیت ما را از ما گرفته است. از روز اول تولد به جای ما فکر کرده ، برنامه ریخته ودر همان محدوده بسته برزگمان کرده! اجازه هیچ نو آوری ، انتقاد و گزیدن شیوه دیگری از زندگی باب میلمان را به ما نداده است. ما در برابرجوانان غربی اعتماد به نفس خود را از دست می دهیم! مانند یک دهاتی که به شهر بیاید. همه چیز ما فرق می کند لباس های بد قواره ،کفش های زمخت.
ابوالفضل محققی
او در جواب سئوال دانشجوئی که پرسید: "انتقاد و انتقاد از خود در کجای این چارت می گنجد؟" جواب داد: "هیچ کجا! انتقاد از خود را یکبار خروشچف بعداز استالین کرد و تمام شد. چه نیازی به انتقاد است زمانی که حزب مانند ساعت کار می کند."
ابوالفضل محققی
حال من با هفتاد سال، زمانی که باید بنشینم و با خیال راحت زندگی کنم، باید بار دیگر لباس موژیکی بپوشم و مانند"موژیک"ها درمیان فقر و گرسنگی زندگی کنم. برای یک تکه نان له له کنم. کجای دنیا چنین است که یک شبه یک ملت فقیر شوند وتعدادی میلیونر؟ من ده دلار حقوقم میشود. به دلار میگویم چون ما دیگر پول ملی نداریم!