خاطره ای از پخش یک اعلامیه و نیز یک مسابقه شطرنج!
اسماعیل صفرزاده
ناگهان گفت: من مدرک دارم و رفت روزنامه های کار را که من موقع فرار زیر ماشین پرت کرده بودم، آورد. وقتی سعید شعار زیر روزنامه را که در مورد «پیش به سوی اتحاد» سازمان را دید بلافاصله گفت: حزب توده! حدود دویست نفر دور ما حلقه زده بودند و هر لحظه به تعداد آنها افزوده میشد؛ چاره ای نداشتم، همان خط ناموسی را دنبال کردم، ولی سعی کردم از وسط جمعیت خارج شوم و به حاشیه ان بروم. در حینی که به ان جوان پرخاش میکردم ناگهان اقدام به فرار کردم این دفعه برخلاف مسیری که خانمم رفته بود دویدم.