هممیهنان گرامی!
رویداد تلخ و دردناک کشتار جمع بزرگی از مردم بلوچ در روز هشتم مهر ماه ۱۴۰۱، داغ ننگی نازدودنی بر دامان چرکین استبداد دینی حکومت ولایی نشانده است. رگبار هیچ باران و توفانی را یارای شستن آثار این جنایت نیست و خاطرهی شوم آن در ذهن و جان تاریخی مردم بلوچ و هر ایرانی شرافتمند و دنیای انساندوست باقی خواهد ماند.
جمعی از مردم بلوچ - این مردم ستمدیدهی هر دو روزگارِ دیکتاتوری پهلوی و استبداد دینی جمهوری اسلامی - در اعتراضی دادخواهانه بخاطر تجاوز ناموسی یکی از نظامیان قلدر به دختری معصوم در شهرستان چاه بهار، پس از نماز جمعه با حرکت از درون مسجد مکّی در زاهدان و اجتماعی مردم معترض به تجاوز، روبروی کلانتری ۱۶ شهر، دست به تظاهراتی آرام زدند. این تظلمخواهی مدنی اما، ارتکاب یکی از شنیعترین عملیات از سوی آدمکشان جمهوری اسلامی را پاسخ گرفت.
پلیس و سپاه پاسداران استبداد دینی، در کمتر از یک ساعت از زمین و هوا و از پشت بامها، جابجا ۱۲۰ تن از دادخواهان زن و مرد و کودک را زیر رگبار گلوله کشتند و بیش از ۴۰۰ تن زخمی و معلول بر جای گذاشتند. جنایت چنان مهیب بود که تا چند روز نخست، حتی تصورش هم برای بسیاری از مردم کشور دشوار مینمود. این کشتار دهشتناک اما برای بلوچها که جمهوری اسلامی را به سرکوبگری، اعدام، زندان و ایجاد جو امنیتی در استان شناختهاند، چندان هم تازگی نداشت. چرا که رابطهی این حکومت با مردم بلوچستان آن چنان مبتنی بر سوء ظن و دشمن پنداری است که ماموران آزمودهی منطقهایاش، چون آب خوردن خود را مجاز به کشتار بی حد و مرز مردمان و از جمله سوختبران میدانند. این رابطه، رابطهای است سراسر آغشته به خون، ستمگری و زور و جور.
اعتراضات برحق مردم بلوچ بعد این واقعهی تکاندهنده آنجایی دوچندان و نهادینه شد که نظام مسئول جنایت ارتکابی، درست یک هفته پس از آن و بی هیچگونه واکنش و پاسخگویی ضرور به هر دو مسئلهی ناموسی و کشتار تکاندهنده، به تجمع مردم نمازگزار در خاش هجوم برده ۱۶ تن دیگر ازهممیهنان بلوچ را به قتل رساند و چند تن را نیز زخمی کرد.
با اوج گیری اعتراضات، حکومت از خوف واکنشهای وسیعتر پس از گذشت چند هفته دست به محکوم کردن برخی کارگزاران و فرستادن هیئتی برای حل اختلاف کرد. هیئتی که ظاهرا برای دلجویی اما در واقع مهار حیله گرانهی جنبش اعتراضی به استان روانه کرده بود تا مسئلهای در این ابعاد را از طریق پرداخت پولی اندک به خانوادههای جانباختگان بیگناه، سرهم بندی نموده و به اصطلاح خودش «جمع» کند. این هیئت اما با برخورد قاطع خانوادههای دادخواه به رهبری مولوی عبدالحمید مواجه گشته، ناکام و رسوا بسوی رهبر خونخوار خویش که «بیآبرو کردن مولوی عبدالحمید» را رهنمود داده بود، به مرکز بازگشت. برای مردم دادخواه سیستان و بلوچستان، نه برکناری چند مامور میانردهی نیروی انتظامی و نه نمایش حل اختلاف، معادل دادخواهی جانهای از دست رفته در جمعهی خونین نبود و نیست.
زمینه اعتراضات مردم زاهدان، هرچند واکنش در مقابل تجاوز جنسی یکی از سران نیروی انتظامی در استان سیستان و بلوچستان بود، اما در ادامه خود جوانب کیفی دیگری بخود گرفت. ویژگی بارز آن از یکسو ابعاد جنایتی بود که در زمانی بسیار کوتاه در دو شهر زاهدان و خاش بوقوع پیوست و از سوی دیگر همزمانی آن با اعتراضات سراسری بر بستر جنبش انقلابی «زن – زندگی – آزادی» بود. لذا طبیعی بود که بلوچستان به ناگهان ولی مستمر، از خشم گر گیرد، به اعتراضات در سراسر کشور گره خورده و بدل به یکی از شعلههای فروزان جنبش مهسا در کشور شود. پس از «جمعهی خونین زاهدان»، سیستان و بلوچستان ِ این زخمی دهها سال تبعیض اتنیکی، مذهبی و اقتصادی به یکی از مراکز اصلی جنبش، و از محورهای تداوم آن تبدیل شد.
در پی واکنش معترضین در سراسر کشور نسبت به کشتار مردم بلوچ و رسوایی حکومتیان، کارگزاران رژیم مجدداً به سیاق رویهی همیشگیاشان در بلوچستان، با بستن شمشیر از رو و بمنظور زهرچشمگرفتن بیشتر از مردم ستمدیدهی بلوچ دست به اعدامهای گستردهی زندانیان در این استان زدند تا شاید راه جمعههای دادخواهی و تظاهراتهای هفتگی را سد نمایند. یک سال پس از آن فاجعه، جمهوری اسلامی هنوز و همچنان برای شستن رد خون و کنترل اعتراضات، ارعاب معترضین بلوچ را از طریق زندان و اعدام در دستور کار خود دارد. در این مدت تعداد قابل ملاحظهای از معترضین بلوچ با احکام اعدام مواجه شدهاند و برخی از این احکام نیز در این مدت اجرا شدهاند.امّا مردم دلیر بلوچ اعم از زن و مرد و با اتکاء به ایستادگی رهبری مسجد مکّی تا امروز که روز سالگرد آن جمعهی خونین و تاریخی است از شعلهور نگهداشتن مشعل جنبش انقلابی ژینایی دست برنداشته، ملت ایران را مرهون شجاعت و دلیری خود کرده و به تحسین واداشته است.
کشتار بیش از ۱۳۰ بلوچ در دو شهر زاهدان و خاش و مجروح و معلول شدن چند صد تن و نیز دهها اعدامی طی یکسال گذشته، در عین فاجعهآمیز و دلخراش بودن، دو پدیدهی ارزشمند را هم در سپهر سیاسی کشور تثبیت کرد. از یکسو بلوچستان را به عنوان منطقهای شدیداً تحت تبعیضات ملی و دینی و نیز از نظر اقتصادی فقرزده و رنجور از بیکاری و مشکلات اقلیمی، باز بیشتر به افکار عمومی در سراسر کشور شناساند و از سوی دیگر همبستگی مبارزاتی متقابل بلوچها و هم میهنانشان را جهشوار تعمیق برد. این دو دستاورد ولو به بهای خون جوانان و کودکان و میانسالان مردم بلوچستان، دفتر مبارزاتی این منطقه از کشور و کل ایران برای گذر از جمهوری اسلامی به یک ایران سکولار دمکرات و رها از تبعیضات را آرایشی دیگر داده که اهمیت بسیار دارد و آثارش میماند.
نقش و جایگاه بلوچستان در جنبش«زن، زندگی، آزادی»، ویژه و ممتاز مانده و جمعههای زاهدان، به کابوس استبداد و امید آزادیخواهان تبدیل شدهاند. هنوز و همچنان صدای حقطلبی و آزادیخواهی از خیابانهای این شهر به گوش میرسد. نقش پررنگ زنان بلوچ در این اعتراضات، توانست کلیشههای ذهنی و برساختهی مردسالارانه را تا میزان قابل توجهی به چالش بکشد، و تصویری دیگرگون از بلوچستان مخابره کند.
بلوچستان، جلوهای درخشان از مقاومت و مبارزه علیه دیکتاتوری در این دوره را از خود نمایش داد و به اعتبار شعارهای به گوش رسیده از چهار سوی کشور، «چشم و چراغ ایران» و چشم و چراغ آزادیخواهان است.
نه خاطرهی عزیزان جانباخته از یاد خواهد رفت، نه داغ ننگی چنین عظیم از پیشانی جمهوری اسلامی خونریز زدوده خواهد شد و نه هیچگاه درخشندگی دستاوردهای نقش آفرین مردم بلوچستان در جنبش انقلابی «زن – زندگی – آزادی» از تلالو خواهد افتاد.
حزب چپ ایران، بار دیگر با گرامیداشت یاد قربانیان آن کشتار فجیع، دادخواهی برای قربانیان را، وظیفهی تمام نیروهای آزادیخواه در ایران میداند.
گروه کار ملی و قومی حزب چپ ایران
جمعه ۷ مهرماه ۱۴۰۲ ( ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۳)
افزودن دیدگاه جدید