عباس عراقچی معاون سیاسی وزیر امور خارجه در شبکه دو سیمای جمهوری اسلامی طی گفتگویی اعلام داشت که اگر تحریمها اثر کند و فروش نفت به صفر رسد، تاوان این بیپولی اولازهمه بر دوش افغانستانیهای مقیم ایران است! او در این اعلام نظر دولتی، هم اعتراف به عجز جمهوری اسلامی نمود و همدست به زمینهسازی برای سیاست مبتنی بر قربانی کردن این هممیهنان ما زد.
آمارهایی که او همراه این تهدیدها کرد بیانگر عمق فاجعهای است که در صورت اجرایی شدن میتواند دامنگیر سه میلیون افغانستانی مستقر در کشور ما شود. مطابق این آمارها هماکنون ۴۶۸ هزار دانشآموز افغانستانی تبار با هزینه سرانه 600 یورو در سال مشغول تحصیل در ایراناند و نیز ۲۳ هزار دانشجوی افغانستانی در حال آموزش در دانشگاههای آنکه هر نفرشان سالانه 15 هزار یورو برای دولت هزینه دارد. معاون وزارت خارجه ایران این را نیز گفت که هماکنون بیش از سه میلیون افغانستانی در ایران هستند که با اشغال دو میلیون فرصت شغلی هرسال سه تا پنج میلیارد یورو از ایران خارج میکنند.
هم قصد از این ابراز موضع روشن است و هم مخاطب اصلی آن. ارائه آمار هزینهها به یورو نشان میدهد که مخاطب سخنان جناب نماینده دولت، طرف اروپایی در "برجام" است و منظور از پیام تهدیدآمیز او نیز اینکه اگر آنها نجنبند باید منتظر هجوم توده کثیر اخراجی از ایران بهسوی اروپا باشند. به دیگر سخن، یک نوع بازی با برگ رو آوردن خطر موج مهاجرتی تازه و انداختن دلهره به جان اروپاییها. وگرنه برای جمهوری اسلامی کاری ندارد که بخواهد با توسل بهزور، دگنگ بلند کند و جان افغانستانیهای مقیم ایران بیفتند تا امکانات برحق این انسانها برای حق تحصیل و تأمین معاش را از آنان بگیرد. مگر در گذشته موارد همانند آن گرچه در ابعادی محدودتر را کم داشتهایم؟ این، یک جنگ روانی – سیاسی به بهای بازی با سرنوشت سه میلیون افغان زحمتکش در ایران است و اصلاً هم تصادفی نیست که بلافاصله در شبکههای مجازی ندای مرزهای ترکیه به روی افغانستانیهای مقیم ایران را بازکنید طنینانداز میشود!
همه شواهد نشان میدهد که جمهوری اسلامی بهشدت نگران تداوم و گسترش جنگ اقتصادی ترامپ علیه خودش است و با توسل به انواع تهدیدها میکوشد از این مهلکه بیگریز بیرون زند. اما همه تاکتیکهای اینچنینی بر ضد مردم ایران تمام شده است و میشود و حالا هم میرود که گریبانگیر چند میلیون از مردم افغانستان شود که فقط به خاطر جنگ و ناامنی و فقر به ناگزیر میهن خود را ترک گفتهاند. جمهوری اسلامی به اروپا 60 روز مهلت میدهد تا بداند که اگر به داد او در این تنگناها نرسد آن نیز تولید اورانیوم غلیظ شده را ادامه خواهد داد، دست به انبار کردن آن خواهد زد و عملاً "برجام" را نقض خواهد نمود.
این رویکرد، تهدید بهنوعی برونرفت از "برجام" است و در عمل، راندن اروپاییها سوی سیاست ترامپ. دودش هم البته تماماً به چشم مردم ایران، زیرا که معنی چنین تهدیدی چیزی جز تشدید تنش و تشنج بیشتر نیست. جمهوری اسلامی اکنون خیز برداشته تا در رابطه با تشدید سیاستهای ترامپ علیه خودش، افغانستانیهای مقیم ایران را به گونه شرمآور و ضد انسانی مصداق: "گنه کرد در بلخ آهنگری - به شوشتر زدند گردن مسگری" قرار دهد بلکه اروپاییها را با شبح مهاجرت تهدید کند و اینجا نیز به بهای بازی کردن بازندگی میلیونها انسان و ویرانگری کاخ آرزوهای کودکان، نوجوانان و جوانان در حال تحصیل افغانستانی در ایران.
آیا جمهوری اسلامی برای بقای خود چاره دیگری ندارد؟ یعنی دیواری کوتاهتر از دیوار افغانستانیها نیست؟ چرا این حکومت بهجای افتادن به جان اینان از هزینههای سرسامآور خود در رابطه با سیاست "هلال شیعی"، و حفظ "عمق استراتژیک" و ماجراجوییهای برونمرزی نمیکاهد؟ چرا از حیفومیل کردنهایی بازنمیایستد که صرف ترویج خرافات بیاندازه در کشور میشود و بخش قابلتوجهی از بودجه ملی را میبلعد؟ زیرا نمیخواهد از استراتژی ماجراجویانه خود دست بردارد. متوسل شدن او به چنین تمهیداتی، صرفاً برای آن است که همچنان بر راهبردی بماند که پیشاپیش مهر باخت خورده و فاجعهبار بودن آن برای مردم ایران و مهمانان افغانستانی آن جای کمترین بحث ندارد.
تا زمانی که جمهوری اسلامی از مواضع و سیاستهای تاکنونی خود در منطقه دست برندارد و تن به عقبنشینی ندهد، بازار اعلام تهدیدهایی ازایندست، اعم از اجرا پذیر و یا توخالی همچنان داغ خواهد بود. جمهوری اسلامی را تنها و تنها میباید که عقب نشاند اگر که آرزوی فروکاهی از شدت تنش در سرداریم. عقب نشستن جمهوری اسلامی، حلقه مهمی از مبارزه جاری مردم ایران برای تعیین تکلیف با حکومتی است که جز فلاکت چیزی برای کشور ما ندارد. پس نشستن نیازمند مبارزه برای عقب نشاندن است.
بیستم اردیبهشت 1398 برابر با دهم ماه مه 2019
افزودن دیدگاه جدید