رفتن به محتوای اصلی

نولیبرالیسم، شارلاتانیسم سیاسی و مصادره جنبش.

نولیبرالیسم، شارلاتانیسم سیاسی و مصادره جنبش.
ایران  پس از چهاردهه، اجرا و تجربه

سیاست‌های نئولیبرالی که تاثیر مخرب و ویرانگری بر اقتصاد کشور و شرایط اجتماعی و معیشتی مردم بر جا گذاشته است، هر دو جناح حکومتی، چه اصولگرای نولیبرال و چه اصلاح طلب غربگرا، نقش مستقیم وبلاواسطه در اجرا آن داشتند و کشور رادر بحران فزاینده  و بن‌بست قرار دادند که راه خروج از آن بسیار دشوار است.

نولیبرالیسم و نگاه کالایی به انسان و آموزش و بهداشت و درمان و تمام مناسبات اقتصادی، جامعه را بشدت طبقاتی و به ورطه هولناکی کشانده است. در حوزه آموزش( از بدو ورود کودکان به مهد کودک تا ادامه تحصیل در دانشگاه) حوزه‌ای که می‌تواند سرمایه‌های انسانی را در زیرساخت‌های اقتصادی و اجتماعی بکار گیرد، سال‌هاست کالایی شده و سرمایه نیز در آن فربه شده است. از همان آغاز به کودکان می‌آموزند، نگاه کالایی و پولی در تمام حوزه‌ها و فعالیت‌های آموزشی، درمانی، اجتماعی... باید داشته باشند و گویا از این طریق کشور در مسیر توسعه(پایدار) قرارخواهد گرفت !!؟ و این یک ترفند بزرگ و شارلاتان بازی سیاسی است که در واقعیت زندگی اسفبار مردم، خود را در تمام عرصه ها نشان داده است. در واقع سیاست‌های نولیبرالی در اقتصاد، در روبنا و فرهنگ عمومی مردم  هم تاثیر گذار بوده‌است. در رسانه های حکومتی با صراحت از نظریه نظام سرمایه‌داری حمایت می‌شود اما ناکارآمدی حکومت که منجر به بحران فزاینده در کشور شده را، نتیجه رفتار وسیاست‌های افراد و دولت‌هایی قلمداد می‌کنند که خود ارکان حکومت و مجری دستورات هرم قدرت بودند و هستند و ربطی به ساختار سیاسی ندارند!!. در واقع حکومت که با پیاده کردن نظام اقتصادی نولیبرالیسم خود مسبب تمام مشگلات است با فرافکنی رسانه‌ها و نظریه پردازان وابسته در صدد خارج کردن خود از انتقادهایی است که سازمان‌های مردمی مرتب به نقد آن می‌پردازند.

از سوی دیگر، حیرت انگیز است مردمی که مخالف نظام اقتصادی کنونی هستند و روزی نیست که مخالفت خود را با گرانی و تورم، بیکاری و...ابراز نکنند اما وقتی از آن‌ها سوال می‌شود برای بهتر شدن شرایط اقتصادی چه باید کرد؟ خیلی صریح تمایل و گرایش خود را به نفی و طرد حاکمیت مطرح و کشورهای غربی و اروپایی را مدل و نمونه حکومتی می‌دانند و گمان دارند اگر عوامل و دست نشانده‌های آن‌ها در ایران بر سر کار بیایند، مشکلات شان برطرف خواهد شد. این توهم مزمن و فراگیر، تمایزی بین سرمایه‌داری غرب و آمریکا با نظام اقتصادی سرمایه‌داری کشور ما قائل هستند که خود حاصل تبلیغات وسیع و زهراگین سرمایه داری جهانی از یکسو و ناکار آمدی حکومت در تمام حوزه های سیاسی، اجتماعی، به‌خصوص اقتصادی است.

در عرصه بهداشت و درمان هم شرایط بر همین منوال است، سلطه فراگیر سرمایه به بیمارستان‌ها و درمانگاه‌ها نیز تسری پیدا کرده‌است، بیمارستان‌های خصوصی منشاء ثروت و انباشت سرمایه برای پزشکانِ تاجرمسلکی شده که با دریافت مبالغ نجومی از بیماران آن‌ها را مداوا و یا تحت عمل جراحی قرار می‌دهند. بسیاری از بیماران که به این بیمارستان‌ها مراجعه می‌کنند قادر به پرداخت هزینه سنگین بیمارستان نمی‌شوند و با مراجعه به بیمارستان‌های دولتی که ظرفیت پذیرش آنان را ندارد و اگر هم پذیرش شوند، بیماران باید در نوبت‌های طولانی منتظر بمانند. تازه بعد از پذیرش بازهم برخی از دکترها برای عمل جراحی و یا مداوای بیمار مبالغی را جدا از تعرفه بیمارستانی به‌صورت توافقی از بیمار دریافت می‌کنند. درواقع می‌توان گفت علاوه بر خصوصی‌سازی افسار گسیخته، فساد فراگیر ساختاری نیز وارد بخش‌ها و مراکز دولتی و خصوصی و... شده که مردم برای انجام کارهای خود ناگزیر هستند به این مراکز مراجعه کنند.

خصوصی‌سازی درایران، به‌صورت افسار گسیخته‌ای موجب بحران و شکاف عمیق طبقاتی گردیده‌است. یکی از مهم‌ترین پیامدهای این روند کالایی و طبقاتی شدن در تمام حوزه ها اقتصادی، اجتماعی و... است.

امروز آشکار شده محافل قدرت و ثروت منافع مشترکی در ایجاد شرایط فاجعه بار کنونی در کشور دارند.در واقع منافع آن‌ها با یکدیگر گره خورده و به یگانگی در ساختار سیاسی و اقتصادی و حتی امنیتی رسیدند که منافع خود را در حفظ نظم موجود می دانند. 

بازتاب این رویکرد در بدنه جامعه و محافل علمی، دانشگاهی و فرهنگی باعث یاس و کاهش امید به آینده شده‌است. در میان مردم، بخصوص اقشار و طبقات فرودست و جوانان پدیده یاس و ناامیدی سایه افکنده‌است.در واقع تداوم سیکل سرمایه‌داری نولیبرالی- مافیایی و رانتی و فساد گسترده، ذهن و روان مردم و جامعه را در مسیری سوق داده که امید به آینده و تحقق مطالبات سیاسی و اقتصادی شان را در افق دیدشان محو و تا حدود زیادی متاثر از خود کرده است.

شرایط یاس و ناامیدی که محصول  سیاست ۴۷ سال حکومت است، انگیزه مطالعه و جستجو جهت راهیابی به راهکارهای منطبق با برنامه دقیق و مبتنی بر خواسته های مردم برای برون رفت از وضعیت کنونی را عموما در نزد مردم و حتی محافل روشنفکری دشوار کرده است.

ماکسیم کورگی در کتاب مادر می گوید: 

(ما سوسیالیست هستیم. یعنی دشمن مالکیت خصوصی که مایه نفاق بین مردم است، آن‌ها را بر علیه یکدیگر مسلح می‌کند و تضاد منافع آشتی‌ناپذیری را به‌وجود می‌آورد و با کوشش در پنهان کردن یا توجیه کردن این خصومت دروغ می‌گویند و همه مردم را با دروغ و ریا و کینه تباه می‌سازد. ما معتقدیم جامعه‌ای که انسان را فقط وسیله ثروتمند شدن می‌داند غیر بشری‌ست و چنین جامعه‌ای دشمن ماست.

او در جای دیگری گفته‌است:( برای فریفتن ما حتی از خدا نیز استفاده کرده‌اند.)

در تاریخ پرفراز و نشیب جنبش چپ در کشور ما هیچ‌گاه شرایط مساعد و فضای باز به استثناء دوره کوتاهی بعد از انقلاب و سال‌های بعد از شهریور بیست آن‌هم همراه با فشار و یورش گزمه‌های ارتجاع و اراذل و اوباش وابسته به روحانیت مرتجع به گروه‌های سیاسی و دفاتر مهمترین تشکیلات جنبش کارگری، حزب توده ایران، امکان تبلیغ و ترویج اندیشه تئوریک و سیاست‌های مردمی وجود نداشته‌است. از این رو حکومت‌های استبدادی با ایجاد شکاف عامدانه و آگاهانه در بین مردم و مبارزین و فعالین سیاسی در دهه‌های قبل و بعد از انقلاب و نیز فرایند گسست نسلی، مردم و به‌خصوص جوانان دهه ۷۰  به بعد فاقد فهم تئوریک و سیاسی از تغییرات اجتماعی و سیاسی هستند. در همین راستا مردم به‌دلیل عدم دسترسی به برنامه‌های سیاسی نیروهای پیشرو، درک و آگاهی از مفاهیم، انقلاب،  انقلاب ملی و دمکراتیک و سوسیابیسم ندارند. 

بنابراین، جنبش مردمی فاقد رهبری از سوی سازمان‌ها و احزاب چپ واقعی  و ملی است و رویکرد مردم در مبارزه با رژیم یا خود به خودی است و چشم اندازی در پیش رو ندارد و یا متاثر از شبکه‌های وابسته و مزدور  سرمایه‌‌داری جهانی است که از پیامد فاجعه بار آن بی‌اطلاع هستند.

هم اکنون تمرکز مردم بیش از هر چیزی متوجه وضعیت به‌شدت نابسامان اقتصادی و معیشی است. از سوی دیگر در نبود آلترناتیو واقعی و خلاء بیش از چهل سالِ گروه‌ها و سازمان‌های ملی و مردمی که در مدت کوتاهی بعد از انقلاب ۲۲بهمن، به‌دست ارتجاع حکومتی به‌صورت سیستماتیک سرکوب شدند، در کنار یاس و ناامیدی به آینده، رویکرد بخشی  از مردم به کشورهای سرمایه داری غارتگر غرب و نوفاشیست‌های اآمریکا و اروپاست و به دنبال منجی هستند که درصدد تکه تکه کردن ایران است. در چنین شرایط سخت و بغرنجی وظیفه مهم و سنگینی بر دوش گروه‌ها و سازمانهای مردمی به خصوص احزاب و سازمان‌های چپ است که با سازماندهی متناسب با شرایط کشورمان بتوانند برنامه‌ها و سیاست‌های خود را در میان توده‌ها به‌خصوص کارگران و زحمکتشان اشاعه داده و اجازه مصادره جنبش مردمی را به جریان‌های راست وابسته در خارج و داخل ندهند.

بهروز شوقی    ۳ / ۷ / ۱۴۰۴