رفتن به محتوای اصلی

تندبادها

تندبادها

این همه حرف وُ... حرف،

دروغ بود

تا کجا گوشِ شنوا

کسی به کسی نیست

خالی ست

ما را به جایی نمی رساند

همیشه از آسمان کمک خواستیم

همیشه گفتند...

خدا بزرگ است

شاید اتفاقی بیافتد!

گاهی هم دعا بخوانید

وضع بهتر خواهد شد!

با این حرفهایِ بادِ هوا

افسون شدیم در بیراهه ها

ما را به پیچ و تابِ تندبادها بستند

و پشتِ دیوارها

که پشتِ دیوار ها

صداها بلند است

در جهانِ بیگانه

همه فراموش شدیم

صفِِ طویلِ فقر

از استخوانها زده بیرون

شکمِ گرسنهِ

تحملِ لَب وُ دهان را ندارد

با ستاره ها چرا...

با آسمان کاری ندارد

برافروخته شدی!

من آیینه گردان همین قبیله ام

با من بیا‌ کنارِ همین خیابان

شبها،

لولهِ شدن در کهنهِ پتوها

کنارِ پیاده روها

- تحملِ ما از صبر ایوب گذشته

برخی با نگاهشان فریاد می زنن

برخی لقمهِ از بناگوش می گیرن

کهربا شدیم در ریشه ها

دلواپسِ من مباش

از ساقط شدنم

خلاص نمیشوی

من آیینه گردانِ عشقم

تازه فردا میلاد من است.

 

حسن جلالی    خرداد   ۱۴۰۴

١٩ خرداد ١٤٠٤

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید