رفتن به محتوای اصلی

ولی فقیه سوم یا نفی هرگونه ولایت؟

ولی فقیه سوم یا نفی هرگونه ولایت؟

در موضوع جاانداختن مجتبی خامنه‌ای به عنوان جانشین پدر، هر دم نشانه‌‌های تازه‌تری رو می‌آیند. در آخرین نمونه، شومن جنجالی نظام - عباس پالیزدار، طی نمایش جهت‌داری که داشت با سنگ تمام گذاشتن در حق «آقا مجتبی»، او را به عنوان مدیر و مدبری آگاه به امور تا عرش بالا برد. پالیزدار که به یارغار دیرین «مجتبی حسینی» در «گردان حبیب» شهرت دارد طی یک گفتگوی مفصل با پرداختن به ابعاد فساد نهادینه‌در جمهوری اسلامی، نظام را از سر تا پا شُست تا مجتبی را ناجی بنماید. هدف از شکسته شدن سکوت سالیان توسط این شخص، فقط انجام ماموریت برای رساندن پیامی بود که بنا به آن، ولی فقیه بعدی کسی غیر این ولی فقیه نجات بخش نخواهد بود. کسی که، می‌آید تا با روی‌کردی متفاوت از علی خامنه‌ای و با اقداماتی گویا از نوع بن سلمانی، نظام ولایی را از بن‌بست بیرون بکشد. مصاحبه‌ی پالیزدار اجرای جزیی از نقشه‌ی طراحی شده در پشت پرده است که قدم بقدم پیش می‌رود‌.
نشانه‌ی قبلی در این زمینه، اجلاس اخیر فوق العاده‌ی مجلس خبرگان بود که خارج از نوبت نشست‌های معمول و با سخنان غیرمتعارف خامنه‌ای مبنی بر لزوم کسب آمادگی این مجلس در امر گزینش رهبر بعدی نظام برگزار شد. نشانه‌ی مشهود قبل‌تر نیز، اعلام تعطیلی «درس خارج» حوزوی از سوی خود مجتبی خامنه‌ای بود تا با اینکار و بر اساس رسم و رسوم حوزه، اقتدار نوع اجتهادی آیت‌الله واری از خود نشان دهد. نشانه‌ها در وجه اندرونی «بیت» و نیز مختص درون نظام طبعاً بسی بیشترند که غالباً هم از چشم اغیار پنهان‌‌اند. اما مخفی‌کاری‌ها در این رابطه فقط برای تدارک موفق‌تر این پروژه در جهات عملی آنست نه که پوشاننده‌ی اصل موضوع باشد. در اصل، بنا به مجموعه‌شواهد، نقشه‌ای که ولی فقیه دوم از اواسط دهه‌ی 80 برای ولی فقیه سوم کردن پسرش در سر می‌پروراند، اکنون شتابی معنی‌دار در جهت اجرایی شدن به خود گرفته است.
در این رابطه سه پرسش‌مطرح می‌شود که مرتبط همدیگرند. اول، این سرعتی که راس نظام برای به اجراگذاشتن نقشه‌ی جانشینی نشان می‌دهد بخاطر چیست؟ دوم اینکه آیا او خواهد توانست ولی فقیه سوم را بر کشور تحمیل کند؟ سومی هم اینکه، وظیفه‌ی اپوزیسیون در مورد این برنامه کدامست؟
شتاب خامنه‌ای در تثبیت جانشین مدنظر او را هم باید ناشی از کهولت رو به پایان شخص خود او دانست و هم بیانگر دلواپسی‌هایش از کابوس تهدیدات چند سویه‌‌ی درون و برون کشوری که خواب از چشمش ربوده است. خامنه‌ای فقط پیر نشده است بلکه دارد با بیماری جانکاه دست و پنجه نرم می‌کند. مواجهه با این ناگزیری، در شرایطی است که وی برای میراث سیاسی دلخواسته‌ی خویش به کسی جز پسر دست‌پرورده‌خود اعتماد ندارد. سیستم به حدی دچار شکنندگی از درون است و هر پاره از آن چنان فاقد شخصیت نافذ و گردآورنده، که راس نظام به اتکای بیت سازمان‌یافته‌ی اختاپوسی‌، شانس حفظ بنای از درون پوسیده را فقط در بکارگیری عقبه‌ی خاص خود می‌بیند. خامنه‌ای، نظام را به بهای تامین و تضمین اقتدار فردی خود، از درون به گسیختگی رسانده و با کنار گذاشتن‌ها و رفتارهای مانوور گونه‌‌اش در 35 سال گذشته، نظام را از انسجام تهی کرده و به نقطه‌ی احتضار رسانده است.    
با اینهمه در شرایط غیاب آلترناتیو موثر و هنوز ناآماده در سطح ملی، و فقدان چنان نیرویی در درون و حاشیه‌ی نظام ولایی که به تنهایی بار سنگین این لاشه به دوش کشد، نشستن مجتبی برای چند صباحی بر کرسی ولایت منتفی نیست و بیشترین احتمال، تحویل ردای ولایت به اوست. این نیز که سپاه متکی بر قدرت نظامی و امنیتی و اقتصادی طی کودتایی جای ولی فقیه را پر خواهد کرد، به دلیل نبود رهبر ستادی مقتدر در آن که لازمه‌ی کسب قدرت از این دست جابجایی‌ها در قدرت است، خوانایی چندانی با واقعیت جمهوری اسلامی ندارد. سپاه البته مقتدر است اما فقط به عنوان بازویی مهم در خدمت ولایت و نه کانونی مستقل تا نماد اعمال قدرت شود. هیچ جناح جمهوری اسلامی از چنان موقعیتی برخوردار نیست که بتواند خلاء قدرت بعد خامنه‌ای را پر کند. 
مسئله‌ی اصلی اما اصلاً این نیست که مجتبی با نشستن جای پدرش، ولی فقیه سوم شود. موضوع اینست که ولایت از دیروقت در ذهن مردم ایران مرده  است و دیگر جایی برای بقا ندارد. نصب ولایت فقیه بعدی، با گسترش و تعمیق بحران سیاسی موجود در کشور همراه خواهد بود و دوره‌ای از کشاکش‌های نفس‌گیر به دنبال خواهد آورد. مضمون آن نیز صرفاً در به زیر کشیدن ولی فقیه فاقد کمترین پایگاه محدود نخواهد ماند، بلکه روبیدن اصل ولایت در راستای پایان دادن به حکومت دینی را در پی خواهد داشت. مجتبی خامنه‌ای از همان روز نخست زیر ضربه‌ی ملت قرار خواهد گرفت و نصیبی از ریشه دواندن در ساختار سست پایه‌ی جمهوری اسلامی نخواهد برد. وقتی هم اکنون بنا به نظر خواهی رسمی و از آن بیشتر در نجوای هر کوی و برزن‌کشور، پدرش چنین منزوی، مطرود و مورد بیزاری است، پسر بدنام و سست پایه‌ی او چه انتظاری می‌تواند از جامعه‌ی هشیار نسبت به شر ولایت داشته باشد؟
اپوزیسیون سکولار دمکرات به این نمی‌ا‌ندیشد که با ولی فقیه بعدی و گویا هم دارای رفتار بن سلمان گونه (!) نیاز به برقراری چه نسبتی با آنست. بلکه لازم است چون گذشته‌ی خویش مخالفت با هر نوع از ولایت را تبلیغ و ترویج ‌کند و به آن در لحظه‌ی کنونی وسعتی باز بیشتر ببخشد. بن سلمان اگر، با همه‌ی دیکتاتور بودن و بی‌رحمی برای عربستانِ سلطان محور و قبیله‌ای و محروم از یک جامعه‌ی سیاسی و مدنی ترقیخواه، شانسی است برای تجدد آمرانه‌ی خاصِ آنجا، امر توسعه در ایران برخوردار از جامعه‌ای پیشرفته اما، فقط و فقط با سکولار دمکراتیسم ممکن می‌شود. کوته نظری‌در این زمینه، باز هم از آنِ جریانات و کسانی است که دچار بیماری سیاسی چسبندگی به قدرت در جمهوری اسلامی هستند و به این یا آن توهم درون سیستمی می‌آویزند.
برای ما اپوزیسیون سکولار دمکرات، حتی ولایت به اصطلاح از نوع «خوب» آن که این خود البته از محالات است، چیزی جز شر مطلق نیست. مبارزه‌ی ما با اصل ولایت فقیه همچون ستون پایه‌ی جمهوری اسلامی است و آزادی‌خواه واقعی، هرگز دورنگری در مبارزه‌برای سکولار دمکراسی را قربانی بازی‌های درون ولایت نمی‎‌کند. ولایت فقیه بعدی نه یک شانس سیاسی برای کشور، بلکه تعمیق بحرانی است سیاسی با سرنوشت در نهایت برافتادن ولایت. مبارزه سیاسی اصیل‌در ریل تعیین تکلیف با هر نوع ولایت سنجیده می‌شود و در مبارزه برای گذار از جمهوری اسلامی به سکولار دمکراسی به هدف می‌رسد.
بهزاد کریمی 23 آبان 1403 برابر با 13 نوامبر 2024 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید