مهرورزی و محبت، عشق ورزیدن به همنوع واژهایی هستند که زمانی در روزگاری نه چندان دور جایگاه مهمی در زندگی مردم داشتند، ارزش مهرورزی ورای ارزش مادی و دنیایی بود، برخلاف نظر فروید که نگاه بد بینانه و نهلیستی به رفتار انسان دارد و مجموعه مختصات روحی و رفتاری انسان را در نیروی جنسی(لیپیدو) و ضمیر ناخودآگاه می داند، روانشناسی امروز مدعی ست، انسان متاثر از عوامل تربیتی و آموزشی و نیز از شرایط اجتماعی است. در واقع انسان مفهوم واقعی خود را در کنار همزیستی همنوعان خود بدست می آورد. این نکته را بخاطر آن مطرح کردم که انسانها در گذشته خیلی بهم نزدیک بودند و روابطشان عموما صمیمانه و صادقانه بود، فارق از دروغ و ریا، فارق از دودوزه بازی و پشت هم اندازی، فارق از زیاده خواهی و مال پرستی بود، و به دور از خود خواهی و بلندمرتبه طلبی شخصی بود. البته پر واضح است که این گفته ها را نباید به معنای مطلق در نظر گرفت، چون در گذشته هم در کشور ما حکومت سرمایه سالاری حاکم بود و طبیعتا در نظامهای طبقاتی، رقابتهای کاذب و افزون طلبی و فردگرایی محض مسلط است،و خصلتهایی مانند فردگرایی و اشاعه فرهنگ تقدم منافع شخصی بر منافع جمعی در ماهیت سرمایه داری نهفته است، اما شدت و حدت آن در مقام مقایسه با امروز کاملا متفاوت بود.
درگذشته ما شاهدِ ابراز مهروزی، خیلی از کمبودهای مادی را پر می کرد و احساس همگرایی و نوع دوستی را تدوام می بخشید. اما سالهاست دیگر خبری از مهرورزی و معاضدت به انسان و همنوع نیست و اگر هم هست بسیار رقیق وکمرنگ شده.دریک برسی اجمالی از وضعیت خانواده ها که نیاز به پژوهش جامعه شناسی جامع دارد، در بین بستگان بسیاری از خانواده ها، کدورت و چشم هم چشمی، حتی کینه و نفرت موج می زند، امروزه خصومت و به قول برخی کینه شتری،جایگاه فراخی در روابط انسانها و خویشان و نزدیکان پیدا کرده که گاهی، از این همه نفرت و کینه انباشته شده در وجود برخی آدمها، انسان متحیر و سرگیجه می گیرد..که چرا..؟ چه اتفاقی افتاده.؟چه بر سرما آمده.؟ چه کس یا کسانی ما را به لبه پرتگاه و فروپاشی کشانده است و این حرص و ولع سیری ناپذیر مادیگرایی و افزون طلبیِ مفرط چگونه روان بسیاری از انسانها را تسخیر کرده است.؟
واضح است که خانواده سلول کوچک جامعه را تشکیل می دهد وشرایط اجتماعی،سیاسی ،فرهنگی و...حاکم برجامعه در تمام سلولها و اندامهای جامعه تاثیر گذار است. جامعه ما سالهاست مبتلا به بحرانهای عمیق و مزمن است که در واقع بصورت مستقیم متاثر از سیاستهایی است که از بالا بدون توجه به نیازهای روحی و روانی جوانان، مشگلات مادی، فرهنگی و... مردم، اعمال می شود.اگر بگوییم ریشه همه بحرانها در جامعه ما و طبعا جوامع دیگر کمابیش، ناشی ازسلطه نظام سیاسی و طبقاتیِ آغشته به معجونی از فرهنگ نولیبرالی و نظام سنتیِ واپسگرا است که در همه سطوح زندگی مردم تاثیر گذار است حرف بیجا و ناروایی نگفتیم. در کشور ما ساختار سیاسی و نوع عملکرد آن به گونه ای بوده که اقتصاد نولیبرالی سوداگرانه در پوشش دین و به عبارتی با روبنای دین سیاسی را بر جامعه مسلط کرده اند. تداوم این اقتصاد ویرانگر، در همه سطوح و زوایا حتی بهداشت و درمان، مدارس، دانشگاهها را طبقاتی و پولی کرده و روابط دهشتناک نابرابری و فقر طبقاتی بصورت فزاینده ای را در بین اقشار و طبقات فرودست در طیف گسترده ان از یکسو و انباشت سرمایه های نجومی و زندگی به قول امروزیها لاکچری در طبقات بالادست، متشکل از سرمایه داران بزرگ مالی، تجاری، رانتی و حکومتی را از سوی دیگر فراهم کرده است. امروز همه بحرانهای اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و... عموما نتیجه همین سیاستهایی است که حکومت با توسل به ابزار زور و سرکوب ایجاد کرده و طبعا در چنین بستری، مشگلات و نابهنجاریهای بسیاری در زندگی مردم به وجود آمده که بحران اخلاقی یکی از مظاهر مهم آن است.
با توجه به چنین شرایط نامتعادل و شکننده ای، یکی از پدیده های بسیار تاثرانگیز در سالهای اخیر، شیوع خودکشی جوانان زیر ۲۵ سال و زنان ازطریق خودسوزی است. خودسوزی زنان عمدتا در مناطق محروم کشور اتفاق می افتد، اخبار و اطلاعات این پدیده شوم بارها دررسانه ها و مطبوعات داخلی بازتاب داشته و واکنش جامعه مدنی و شبکه های اجتماعی و بسیاری از گروههای مردمی کشورمان را برانگیخته است. متاسفانه از سوی نهادهای مرتبط با حکومت مانند پزشگی قانونی و بیمارستانها و...تعمدا تا کنون آمار دقیقی از خودکشیها در سالهای اخیر در اختیار رسانه قرار نگرفته است، بر اساس تحقیق و مطالعاتی که درباره خودسوزی زنان انجام شده، علت وقوع آن را مسائل متعددی از جمله، درگیریهای خانوادگی و طایف ای، اعمال فرهنگ مردسالار، فقرمادی و مهمتر از همه مشگلات و تنگناهای اقتصادی در مناطق یاد شده بوده است.
واضح است خودکشی، به لحاظ روانشناسی زمانی فرا می رسد که فرد قصد آن را دارد خود را حذف کند، آنهم بصورت فجیع، مانند خودسوزی، در واقع فاعل دیگر به آخر خط رسیده و امیدش را از ادامه زندگی که برایش غیر قابل تحمل است از دست داده است. او برای رهایی خود فقط می خواهد خود را خلاص کند. مسئله اساسی آن است که باید دید چه اتفاقی برای شخص که قصدخودکشی دارد در زندگیش رخ داده است که تنها راه را حذف خود میداند. تا کنون از سوی هیچ نهاد و سازمان حکومتی درباره علت وقوع پدیده خودسوزی، کارشناسی نشده و هیچگونه اقدام راهبردی انجام نگرفته است.
در کنار خودکشی انواع بیماریهای روحی و روانی دربین جوانان رایج شده است، مسئله اعتیاد بخصوص درسن پایین(۱۲ تا ۲۵سال)، دربین دختران و پسران، حتی در ملاء عام و بصورت آشکاری در پارکها و دیگر مراکز و اماکن عمومی بصورت بیسابقه و گسترده ای رایج شده است. همه این مسائل و مشگلات در شرایطی اتفاق افتاده است که حکومت که خود مسبب اصلی آن است، نه تنها کوچکترین توجهی به آنها ندارد بلکه تمام تمرکزش بر استفاده از ابزارهای نظامی و اطلاعاتی است تا موجودیت خود را حفظ و تداوم بخشد. بنابراین انحطاط و فروپاشی اخلاقی،اجتماعی در کنار گسترش بیسابقه فقر و مشگلات عدیده ای که به برخی از آنها اشاره شد یکی از پیامدهای ویرانگر سلطه سیاسی واقتدار گرایی حکومت دینی در سالهای گذشته بوده است. حکومت جمهوری اسلامی به رغم تبلیغات گسترده دروغین در رسانه های حکومتی برای رعایت اخلاقمداری از طریق رعایت حجاب اجباری در کنار راه انداختن گشت ارشاد وجولان نیروهای نظامی در خیابانها ومیادین شهری، خود عامل بلا واسطه نابهنجاریهای اخلاقی، بزهکاری، تن فروشی، فساد فراگیر، رقابتهای کور و منفعت طلبی شخصی و...بوده است. با توجه به مشگلات و و نابهنجاریهایی که در اینجا گذارا به آنها اشاره شد، نیاز به گذار از ساختار سیاسی حاکم به ساختار سیاسی مردمی و ملی با راهکارهای علمی و منطقی می تواند مشگلات عدیده تلنبار شده اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، قومی و ملی را برطرف کند و به حقوق و خواستهای مردمی پاسخ دهد.
عوارض حکومت دینی بر زندگی مردم
افزودن دیدگاه جدید