پیر'جوان'زن' کودک'
باکوله هایی از تمامی داشته ها'
وبقچه هایی لبریز از تمامی گذشته'
می گریزند آرام'سر به زیر'
از جاده ای بی مقصد'
که زمانی خیابانی بود برای' گردش'خرید'
'گپ زدن 'خندیدن'
و می رسید انتهایش'
به امواج دریا و بوی ماهی.
می گریزند از کنار خرابه ها'
که زمانی سقفی بود بر سرشان'
برای آرمیدن'عشق ورزیدن'
'لالایی .'چای نوشیدن'
سخت است رهگذران را'
دیدن گور های بی نشان.در مسیر'
همه آشنا همه همنام'
ریشه در ریشه نخلهای سوخته'
یادگاران شخم امسال "زندان شهر"
و نشا جنگل نو کاشته.
کودکان سوار بر گرده پدران'
می گذرند از گذرهای خونین کوچ'
تاشود فراموش گرسنگی'
در میانه بهت.
ترس شان ریخته است مادران.
گرفته اند نگاهشان از اسمان .
می طلبند تفنگها را به نوشیدن شیر
از میانه انفجار بمب 'آتش ودود'
ومرگ خانه به خانه'
و کوچه به کوچه شهر'
می بارد خاطرات بر رهگذران
صدای اذان.
مادرانی تیز پا'
با دو دست کوچک در هر دست'
سلام ولبخند' قل قل قلیان.
رقص چفیه ها در باد.
. همهمه دستفروشان' بوق ماشینها'
هیاهوی بچه هآ ی درشکه سوار'
بوی غذاهای خیابانی'
انتظار های عاشقانه
صدای آسمانی ام کلثوم.
می رود صف به جلو'
در ان مسیرمبهم.
کسی را یارای نگاه '
به پشت سرنیست.
سخت است دل کندن'
از عزیزان مدفون.
سخت است بریدن از شور زندگی' خستگی کار' بوی خانه'
'آغوش های باز'سفره های شلوغ' 'شادی ورنج'عشق.
سخت است ترک زیبایی'
پرنده'درخت'اسمان'
وسخت تراز همه' سخت است'
باز هم آوارگی.
می دانند امارهگذران'
عمقی دارد شهرشان به بلندای'
ایستادن تا آخرین نفس.
می دانند دل بسته است '
به آتش آسمان 'دشمن بز دل.
اما حرف آخر را نه آسمان'
زمین خواهد زد.
ویقین دارند'
باز می گردند روزی از همین مسیر'
جان می گیرند دو باره خاطرات'
وباعبور دیگر بار از دیوار های' "زندان شهر"
خواهند کاشت بذر شور'بذر عشق'
در زمین هایی که بوی تبار می دهند.
روزی که آدمخواران'
رسوا تر از همیشه'
خواهند نشست'
به محاسبه اتش وایمان.
۱۴۰۲/۸/۲۵
س_خرم
افزودن دیدگاه جدید