رفتن به محتوای اصلی

سایه، آخرین مانده ی آن جمع پریشان هم رفت

سایه، آخرین مانده ی آن جمع پریشان هم رفت
چهارشنبه, 10. اوت 2022 - 21:44

در فاصله دور...

در افقِ دورِ غُربت

تا غروبِ آن سپیدار سربلند

تا غروب یک ستاره

غباری سیاه

بر چهره خورشید نشست

 

مردی رُخ بر خاک کشید

غزل، با تنپوشی سیاه

ماتم گرفت

و شعر...سوگوارِ شاعر شد

آسمان، در انبوهه ابرهای متراکم

قطره اشگی بر گونهِ زمین نشاند

 

و باز این بُغض لعنتی-

صبحگاه از راه رسید

راهِ گلویم را بست

و باور این فراغ-

سخت و سنگین بر من نشست

سایهِِ "سایه" از سرمان کوتاه شد 

(وقتی هنوز باغ آرزوهامان 

در عطش باغش می سوزد)

 

رحمان- ا ۸ صبح ۴شنبه ۱۹مرداد ۱۴۰۱

 

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.