رفتن به محتوای اصلی

جمهوری اسلامی پس از ولایت فقیه

جمهوری اسلامی پس از ولایت فقیه

مقدمه

نبرد در عرصه تسخیر افکار و روان های اجتماعی، گسترده ترین و مؤثرترین شیوه نبرد سیاسی روز است که در پهنه های سیاسی جهانی و بطور مشخص ایران، در جریان است. فورمولبندی روایت ها و سناریو پردازی وقایع جاری به صورت‌هایی که منافع هر نوع قدرتمداری مشخص را در مقابل رقیبان خویش تأمین کرده باشد، به صورت فعالی در جریان است. هر واقعه ای را از کدام زاویه ببینی، چه قسمت‌هایی را حذف بکنی، چه مقدار دروغ قاطی آن بکنی، در چه زمینه‌هایی اغراق کرده باشی و به چه میزان گسترده تر قبل از همگان سناریو پردازی های خود را در افکار عمومی کوبیدن، از ویژگیهای خبرسازی های روزمره و جاری است.

در این زمینه انحصارات رسانه ای با نقش هدایتگر سازمان های امنیتی قدرتمدارهای کلان انحصارات بزرگ، این پردازش های سناریو سازی و روایت پردازی را بر محور استراتژی های سیاسی امنیتی و ژئوپولیتیک خویش در نقاط مختلف جهان به پیش می‌برند. در این زمینه بایکوت کامل نظرات طرف مقابل توسط رسانه های امنیتی و دیکته کردن یکجانبه روایط و سناریو پرئازی های خویش، توسط رسانه های دولتی و غیر دولتی، یکی از ویژگی‌های این استراتژی است. باید بصورت کلان و جهانی این روندها را مشاهده کرده، موردهای مشخص منطقه ای آن را در ایران تشخیص داد.

نبرد با دیکتاتوری

استراتژی سیاسی جهانی اعلام شده از طرف آقای جو بایدن این است که مبارزه با دیکتاتورهای جهانی راستای محوری سیاست خارجی آمریکا را تشکیل خواهد داد. گویا آمریکا، به عنوان کشوری که در آن حد اقل هر چند روز یک بار یک "جورج فلوید" در خیابان توسط پلیس فاشیستی کشته می‌شود، هر چند هفته یا ماه، یک کشتار جمعی مردم عادی توسط اسلحه گرم در خیابان ها به وقوع می پیوندد، حمل سلاح گرم، یک حق مقدس تلقی می‌گردد. در کشوری که تبعیض نژادی نسبت به سیاهان و لاتینوها ها و دیگر گروه‌های اتنیکی به شدت و وسعت ویروس کرونا در جامعه رواج دارد. در کشوری که بریدن زبان های کسانی مانند جولیان اسانژ، چلسی منینگ، و ادوارد سنودن و زندانی و آواره کردن چنین افشاگرانی به سیاست ریشه دار استراتژیک همه آنها تبدیل گردیده است، آنها کشور خود را مهد آزادی و دموکراسی جهانی می‌نامند.

کشوری که با پنج درصد جمعیت جهان، بیست و پنج درصد زندانی‌ها را با افتخار به خود اختصاص داده است. کشوری که بازگشته گان آن از جبهه های جنگ ( وتران ها)، اکثرا تحت تاثیر فجایع خود خلق کرده کشورشان، یا به مواد مخدر روی می آورند، یا روانی میشوند، یا در خیابان ها زندگی میکنند، یا خود کشی می‌کنند، الگوی دموکراسی و آزادی است، که می‌خواهد از طریق تغییر و تعویض رژیم ها در کشورهای دیگر، معیارهای ارزشی خویش را به آنها صادر کند.

نبرد با دیکتاتورها، که محور استراتژیک دولت اقای جو بایدن را تشکیل میدهد، بطور مشخص، در نبرد با روسیه و چین خلاصه میگردد. گفتن و بیان کردن این واقعیت، به مفهوم تایید و حمایت صد در صد از حکومت های چین و روسیه نیست، بلکه بیان این یک واقعیت خارج از اذهان و باورهای ما است، که بازتاب های تدارکات تجاوزکارانه، حمله و نبرد آمریکا علیه چین و روسیه ، نمودهای خویش را در ایران خودمان به چه صورتی میتواند نشان بدهد. این وقایع ما را به یاد سالهای بعد از بحران کلان اقتصادی جهان سرمایه داری بین سالهای ۱۹۲٨ تا ۱۹۳۳ می‌اندازد، که در ادامه خویش به جنگ جهانی دوم منجر گردید.

تحویل افغانستان به طالبان

خوب یادمان می آید زمانی‌ که آقایان سایروس ونس و برژینسکی روز به روز به پاکستان سفر کرده، مجاهدین و طالبان را تا دندان مسلح کرده و توسط آنها حکومت مردمی نجیب الله را به پایین کشید و جمهوری اسلامی را، به موازات ایران در افغانستان مستقرکردند. به دنبال حمله نظامی مستقیم جرج بوش پسر حدود حداقل بیست سال گذشته را تحت لوای صدور آزادی و دموکراسی به افغانستان، از دولت دست نشانده این کشور در نبرد با طالبان حمایت کردند. لازم نیست اینجا به کارنامه فجایع طالبانیسم در افغانستان پرداخته شود.آنها حضور بیش از بیست ساله خویش در افغانستان را برچیدن طالبانیسم و صدور دموکراسی و ازادی به آن کشور بیان می کردند. اکنون در شرایطی افغانستان را ترک کرده و قدرت سیاسی را به طالبان تحویل میدهند، که نصف جمعیت این کشور، یعنی زنان افغانستان، سنگسارها و کشتارهای زنان در میدان ها را از حافظه خویش فراموش نکرده اند. این است صدور حقوق بشر و دموکراسی آمریکایی به افغانستان؟

استراتژی صدور دموکراسی آمریکایی به ایران

تحویل دو دستی افغانستان به طالبان، به وضوح نشان می‌دهد که استراتژی سیاست خارجی جهانی آمریکا صدور دموکراسی و حقوق بشر نیست. اینجا قصد ما این نیست که سیاست آمریکا در متلاشی کردن کشورها به واحدهای کوچکتر، و تسخیر و کنترل تک تک این واحدهای کوچکتر پرداخته و یا سیاست ژئوپولیتیک مربوط به حرکت ناتو به سمت شرق، یا نقش آنها در تایوان، هنگ کنگ و دریای چین بپردازیم. قصد ما تمرکز و پرداختن روی احتمالات چگونگی تصویر و تحقق این سناریو ها در ایران است.

شاخص ها نشان میدهند که استراتژی آقای بایدن، در زمینه اسلامیزه کردن خاورمیانه، توسط قدرتمداری هایی مشابه اخوان المسلمین، برقرای طالبان در افغانستان، چندان تفاوتی با سیاستهای آقای باراک اوباما نخواهد داشت. ایشان همچنان از نیروهای اسلامی در سوریه، افغانستان و ایران، با تعریف اینکه آنها اپوزیسیون های مردمی " بخوان دموکرات و آزاده با تعریف آمریکایی" هستند، حمایت کرده و استراتژی تعویض آمریکایی حکومت در آن کشورها را، حتی از طریق حفظ و یا روی کار آوردن اسلام سیاسی تعقیب می نمایند.

با این تعریف، به چند دلیل، استحکام و تداوم نوع دیگری از جمهوری اسلامی در ایران، با استراتژی آمریکایی کاملا همخوانی خواهد داشت. ویژگیهای این صورت قضیه را میشود با توجه به فاکتورهای زیرین به خوبی مشاهده نمود.

امثال ظریف ها، ولایتی ها، یزدی ها، حمید کرزای ها، اشرف غنی ها، نه تنها همه تحصیل کرده آمریکا و غرب هستند، بلکه در زمان اقامت در غرب، توی محفل های اطاق های دوستی آمریکایی – ایرانی ها، که محمل و مراکز شکار مهره ها از طرف قدرتمداری های غربی هستند، حضور و شرکت فعال داشته اند.

تمام آقازاده و شخصیت های به اصطلاح اپوزیسیون درون حکومتی که به خارج میروند، در درجه اول از آمریکا، کانادا، انگلستان و غیره سر در می آورند. این خود نمایانگر آن است که شبکه های نسل های اینده سیاسی جمهوری اسلامی ایران در این محمل ها و در این کشورها شکل میگیرند. این خود نمایانگر آن است که نه فقط تعداد زیادی از مهره های فعلی، بلکه بخش عظیمی از مهره های آینده تداوم این حکومت در این کشورهاحضور داشته و در این شبکه ها درگیر هستند.

سابقه طولانی مناسبات اقتصادی ایران با غرب، پیوندهای تکنولوژیک صنایع و پیوند با سیستم مالی بانکی غرب، مناسبات فرهنگی زبانی اکثر تحصیل کردگان ایرانی با غرب، زیست امروزین میلیون ها ایرانی در کشورهای غربی و موارد مشابه دیگر، بستر مناسبی را فراهم می نمایند، تا تمامی راهکارهای غیر سوسیالیستی و لیبرالیستی بتوانند آلترناتیوهای جایگزین خویش را بر بسترها، پهنه ها و زمینه های آنها پایه گذاری نمایند. آلترناتیو های درون حکومتی هم از این قاعده مستثنی نیستند.

مذاکرات برجام ۲، انتخابات ریاست جمهوری، سخنان ظریف و کاندیداتوری تاجزاده

باید انسان از نظر آگاهی و دانش سیاسی کور بوده باشد که قبول نکند پیوند قدرتمندی مابین آغاز مذاکرات دور دوم برجام ، انتخابات نه چندان دور ریاست جمهوری در ایران، سخنان اخیر آقای جواد ظریف در کوبیدن روسیه و نسبت دادن قدرتمداری امنیتی در ایران به آنها، و بالاخره کاندیداتوری آقای تاجزاده در انتخابات ریاست جمهوری موجود ناست. اگر بخواهیم درس های این ارتباطات را در چند مورد خلاصه بکنیم، شاید بتوان آنها را به موارد زیرین تقسیم نمود.

یک – بخش اعظم قدرتمداری حاکم در ایران، از ولایت فقیه گرفته، تا نظامیان، از اصلاح طلبان گرفته تاجناح های غیر نظامی اصول گرایان، در انتخاب میان عادی سازی مناسبات ما بین شرق ( روسیه و چین)، و یا غرب ( آمریکا، انگلیس و اقمارش)، ترجیح میدهند تا در درجه اول مناسبات خویش را به هزار دلیل، با آمریکا وغرب عادی و نورمال کنند.

دو – مذاکرات برجام دو، این امکان را فراهم نموده است، تا جمهوری اسلامی ایران به غرب ثابت بکند، که در این زمینه و این مشی کاملا جدی است و آمریکا و غرب میتوانند به آنها اعتماد نمایند. گرچه ما نمود های یک چنین موضع گیری هایی را در گذشته ها از طرق آقایان هاشمی رفسنجانی، خاتمی و این روزها به وفور از طرف دختر آقای رفسنجانی شاهد بوده ایم، بخش عظیمی سرمایه داری قدرتمدار در ایران، خواهان گشایش در عرصه های مناسبات نئولیبرالیستی و مناسبات با غرب هستند. قدرتمداری سیاسی در ایران از این قضیه مستثنی ناست.

سه – چراغ سبزهای آقای ظریف به آمریکا و غرب، باید به صورتی جدی نشان داده باشد، که "روسیه و شرق، هیچ موقع دوستان واقعی ایران نبوده اند"، و "این غرب و اقمار آمریکا هستند که می‌توانند دوستان واقعی ایران باشند" ( نقل به معنی). ایشان از این طریق، نه تنها باید همگامی شفاف و قدرتمند خویش با سیاست "روسیه و چین ستیزی" آمریکایی را به نمایش بگذارند، بلکه باید توانسته باشند ثابت نمایند که "این روسیه بوده است که در عادی سازی مناسبات ایران با غرب کارشکنی میکرده است".

این در حالی است، که نه تنها مناسبات نزدیک حکومت های ایران و روسیه طی چندین دهه اخیر اظهر من الشمس است، بلکه در سازمان ملل، شوای امنیت و دیگر مجامع بین المللی، این روسیه و چین بوده اند که پشت حکومت ایران را داشته و از آن حمایت میکردند. هدف از بیان این مساله این است، که دولت هایی مانند روسیه و چین با این آموزه متوجه میشوند، که هیچ موقع به وعده ها و قول و قرار های قدرتمداران حاکمه در تهران، نمیتوان اعتماد کرد.

چهار – کاندیداتوری آقای تاجزاده همزمان با نزدیکی انتخابات ریاست جمهوری در ایران، نه تنها به حاکمیت نظام جمهوری اسلامی ایران هویت حقوقی و قانونی می بخشد، بلکه تلاش میکند تا طیف های اصلاح طلبان اسلامی و سکولار را دوباره به صحنه کشیده و به غرب ثابت کرده و نشان بدهد، که میتوان روی جناح های دیگر حکومتی بعنوان آلترناتیو جایگزین حساب کرده و سرمایه گذاری نمایند. واقعا هم، اگر طالبان ها و طالبانیسم در افغانستان، با حمایت آمریکا میتواند بر سر قدرت بیاید، چرا جناح های دیگر حکومتی نتوانسته باشند شایسته چنین مرحمتی بوده باشند.

پنج – جنگ زرگری میان حکومت های تروریستی نتنیاهو در اسرائیل و تروریسم ولایت فقیه در ایران، یکی از عرصه هایی است، که انتظام یک چنین استراتژی را بر هم میزند. عملیات نظامی ضد اسرائیلی جمهوری اسلامی ایران در منطقه و ضد حمله های حکومت اسرائیل به پایگاه های ایران در سوریه و لبنان، ترور های اخیر حکومت نتنیاهو در داخل ایران، از این نمونه ها هستند. امنیتی کردن منطقه و تداوم این عملیات تروریستی موجب تقویت موقعیت قدرتمداری هر دو جناح نتنیاهو در اسرائیل و ولایت فقیه و نظامیان حامی آن در ایران میگردد.

نظری بر عکس العمل اپوزیسیون ایرانی به وقایع اخیر

همنوائی اکثریت اپوزیسیون غیر سوسیالیستی ایرانی با طبل جنگی امپریالیستی بر کسی پوشیده نیست. وقتی که امپریالیسم جهانی بر طبل  جنگ با روسیه و چین میکوبند، بخش قابل توجهی از اپوزیسیون خارج نشین ایرانی که در کشورهای غربی ساکن هستند، به موازات آنها ترّهات تبلیغاتی تولید شده بوسیله قدرتمداری حاکمه بر این کشورها را بازتولید می نمایند.

جالب است وقتی مشاهده میکنیم که اکثر نقد کنندگان سخنان اخیر جواد ظریف، با وجود زدن لقب هایی مانند، شیاد، دروغگو، حامی جنایت های جمهوری اسلامی ایران، گفته های ایشان را به دو قسمت میکنند. بخشی را که مخالف آن هستند، دروغ، شیادی و حقه بازی قلمداد میکنند، اما بخشی را که با نظرات آنها هماهنگی دارد، سند و مدرک تاریخی می نامند. آنها وقتی که به نظرات ضد روسی، یا ضد چینی ایشان میرسند، بخاطر همنوایی آن با استراتژی جنگ طلبانه امپریالیستی، این ادعا های ایشان را به صورت مدرک و سند تاریخی قلمداد میکنند.

جمهوری اسلامی پس از ولایت فقیه

وقتی که استراتژی لیبرالیسم و نئولیبرالیسم ایرانی، چه در لباس اسلامی و چه غیر اسلامی آن، در عبور از جمهوری اسلامی ایران، آن را فقط به عبور از ولایت فقیه و جدائی روحانیت از حکومت خلاصه میکنند، آن موقع میتوان جمهوری اسلامی ایران را با روی کار آوردن افرادی مشابه اردوغان، اشرف غنی، و یا مهره های مشابه اسلامی تحصیل کرده غربی پر نمود. در یک چنین شرایطی، استراتژی عبور از جمهوری اسلامی این حضرات، به حفظ و نگهداری جمهوری اسلامی ایران، با چهره ای دیگر، که با استراتژی اوباما – بایدن همخوانی دارد تبدیل میگردد. در یک چنین شرایطی است که اهمیت به میدان آمدن امروزین آقایان جواد ظریف و تاجزاده با برجستگی تمام واضح و روشن میگردد.

دیدگاه‌ها

سیروس

با تایید تمام مطالب شما، فقط اضافه کنم که رفیق بهزادکریمی خوب میبیند که میگوید هرکس که از رژیم  نا امیدمیشود را بایدبه طرف خود بخوانیمش .  و اگر مبارزه خالص پیش رود جبهه مردمی بسیار تقویت میشود و گفتگو برسر فقر وغنامیشود. این خط فکری رفیق کریمی را باید گسترش داده و به جامعه ببریم برای آنهایی که باسرخوردگی ازج.ا. دلیل وجودی میخواهند.

چ., 28.04.2021 - 18:22 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید