با درود بر رفقا!
امیدوارم که همهی رفقا مقالهی مختصر رفیقِ با سابقهی مان، جناب بهروزِ خلیق را به ژرفایی خوانده و از نظر گذرانده باشند. اینکه جهان در "روندی تکاملی قرار دارد"و جوهرهی آموزشهای مارکسِ بزرگ و انگلس نامدار است، شکّی نمی توان کرد.
بگفتهی انگلس: "هیچ چیز مقدس نیست". پس شاید این گفتهی مارکس هم که روزی گفته است: "کارگرانِ جهان متحد شوید،" تغییر کرده باشد، زیرا ایشان درک نکرده است که:
تهیدستانِ کار،" رنج و دردِ فقر و نیستی و نداری" را به درستی درک نمی کنند و از رنجِ آن آگاهی ندارند.زیرا این روشنفکرانند که به نمایندگی از آنها، به سوزش و "دردِ لیسانس کوله برِ کرد و آتشِ دل کباب شدهی دیپلمهی سوخته برِ بلوچ پی می برند. ازینرو رفیق خلیق حق دارد که بنویسد:
"از جمله برخی جريان های ملی و قومی که شعار اصلی شان حقوق ملی و فدراليسم است نه عدالت اجتماعی."درست است، ایشان از کجا باید می دانستند که بیش از ۶۰ تن از مجموعهی یکصد تن روشنفکران سیاسی بلوچ که در سال ۶۰ به جوخهی اعدام سپرده شدند حتّا یک نفرشان از مسلمانان و ملی گرایان" نبوده بلکه همگی از دوستداران طبقهی کارگرو از هوادارن فداییان، راه کارگر و حزب توده بودند و تا امروزغرقِ در رنجِ فقرند و مصرّانه خواهان "عدالت اجتماعی".
رفیق بهروز شاید فراموش کرده باشند که که رییسِ حزب دمکرات کردستان ایران،عضو بین الملل سوسیالیستهای جهان بود و قریبِ باتفاق نیروهای روشنفکری کردِ در حزب دموکرات و کومله " سوسیال دموکرات اند. همچنین همین اکنون نیز نیروهای حزب مردم بلوچستان و جبههی متحدِ بلوچستانِ ایران همگی، از سوسیال دموکرات های برآمده از جنشِ چپِ ایرانند.
رفیق خلیق گرامی.شاید هنوز خواستارِطرحِ شعار "جبههی گستردهی روزگار "همه باهمِ" ملّا خمینی است. پس حق دارد که مدافع عدمِ رنجشِ نیروهای راستِ جمهوریخواهانی باشد که در پذیرشِ فدرالیسم، حتّا از نیروی منگُلی چون پزشکیانِ دست بسر شده و ملّا خاتمی لچکِ عمامه به سرِ عقب مانده ترند.ایشان در این مقاله می نویسند که سند دهندگان فرمول، با طرحِ ضرورتِ فدرالیسم کدام نیروها را به همبستگی ملّی و یا کنگرهی فردا همبسته و متحد خواهند کرد؟. آیا سندیکاها و انجمن ها نیز فدرالیسم را خواهند پذیرفت؟
شگفتا! به راستی من نمی توانم باور کنم که رفیقِ ما، بندِ ۷ منشورِ تشکلهای مستقل صنفی را به دقّت نخوانده باشند. امّا آیا می خواهد بگوید که حلّ مسئلهی ستم ملّی و رسمی بخشیدنِ زبانِ ملّیتها چیزی بجز پذیرش فدرالیسم از نظر آنان بوده است؟ آیا رفیق خلیق، نویسندگانِ منشور تشکلها را به لحاظ ذهنی و سیاسی، عقب مانده تراز پزشکیان و ملّا خاتمی می پندارد؟!
اگر چنین نیست ، پس چگونه می نویسد "آیا سندیکها و انجمنها فدرالیسم را می پذیرند؟
رفیق گرامی! دست مریزاد! سخنِ آخر اینکه بگفتهی کسرایی:
هرکسی به راهِ خویش می رود ، ما به راه "انقلاب توده" می رویم.
ازیز دادیار۱۲/۵/مای
افزودن دیدگاه جدید