رفتن به محتوای اصلی

از "الاحواز" تا "اهواز گراد"!

از "الاحواز" تا "اهواز گراد"!
رهیافتی از مبارزات اخیر خوزستان برای مساله‌ی ملی

در روزها و ماه‌های اخیر فضای سیاسی و اجتماعی خوزستان و به ویژه اعتصابات و تجمعات کارگران نیشکر هفت‌تپه و گروه ملی فولاد اهواز، در مرکز توجهات سیاسی قرار گرفته است. به جرات می‌توان گفت خوزستان امروز شاهد یکی از جدی‌ترین اعتراضات کارگری تاریخ چهل ساله‌ی جمهوری اسلامی است. هر رخداد سیاسی بزرگی، به دنبال خود آگاهی بزرگ می‌آفریند و مسائل سیاسی جاری همزمانش را تحت تاثیر قرار می‌دهد. اعتصاب و تجمع حق‌خواهانه‌ی مداوم کارگران در خوزستان نیز که با حمایت کارگران و دانشجویان در شهرهای مختلف جریان دارد، به مثابه‌ی یک رخداد سیاسی با اهمیت توانسته است تاثیرات سیاسی مشخصی بر سپهر سیاسی ایران داشته باشد.

بخشی از این تاثیرات عبارت است از آنچه که هفت‌تپه و فولاد به اپوزیسیون آموختند و به تحلیل‌های جریانات مختلف سیاسی دقت و جهت دادند. در جامعه‌ی مرد سالاری که حاکمیت با سیاست‌زدایی هدفمند، اینچنین وانمود می‌کند که سقف مطالبات زنان در ایران حقوقی بدیهی همچون آزادی پوشش و ورود به استادیوم فوتبال است، چند هزار کارگر هفت‌تپه به شیوه‌ای دموکراتیک رهبری زنان در اعتراضات خود را پذیرفتند و از این رهبران کارگری پشتیبانی کردند. در شرایط خفقان آمیزی که حتی اعتصاب مشترک در بخش‌های مختلف یک کارخانه با مشکلات و مشقات روبرو می‌شود، کارگران هفت‌تپه و فولاد، به عنوان دو مجموعه‌ی صنعتی بزرگ وارد اعتصاب مشترک شدند و حتی کارگران شهرهای دیگر، مِن جمله هپکوی اراک به حمایت از آنها برخاستند. حمایت از اعتصابات هفت‌تپه و فولاد به کارخانه‌ها محدود نشد. دانشجویان سراسر کشور در بیانیه‌ها و تجمعاتشان، گفتند «فرزند کارگرانیم، کنارشان می‌مانیم» تا به این شکل نشان دهند که مساله‌ی مطالبات معیشتی به چند کارخانه‌ی مشخص محدود نمی‌شود و مساله‌ی مشترک تمام کارگران و زحمت‌کشان ایران است. رسانه‌های جریان اصلی که همیشه تلاش کرده‌اند در قبال اعتراضات کارگری راه کری و کوری در پیش بگیرند، در مبارزات کارگری خوزستان «مجبور» به اطلاع رسانی شدند و خبر ایستادگی و مقاومت کارگران و شعارها و مطالبات معیشتی و طبقاتی آن‌ها را مخابره کردند.

این لیست را می‌توان بیشتر هم ادامه داد. در خوزستان ِ امروز ما با یک جنبش وسیع کارگری طرف هستیم. کارگران خوزستان در شعارها، سخنرانی‌ها و مطالباتشان، موضع و موقعیت خود را نسبت به مسائل اجتماعی مختلف روشن کرده‌اند. در نتیجه می‌توان نسبت این جنبش با مسائل و مطالبات اجتماعی مختلف را بازخوانی کرد.

نگاه دقیق‌تر به این تاثیرات مستلزم شناخت بستر سیاسی و اجتماعی وقوع اعتراضات است. خوزستان حداقل در چهل سال گذشته، سیبل انواع مختلف ستم و سرکوب بوده است. ستم قومی علیه اعراب و لرهای ساکن خوزستان، فشار بر اقلیت‌های مذهبی در مورد اهل سنت خوزستان، مساله‌ی نابودی محیط زیست در مورد کارون و انتشار ریز گردها در بیشتر شهرهای خوزستان و شکاف مرکز-حاشیه در عموم شهرهای خوزستان که بیکاری و فقر اقتصادی در آنها بسیار شدید است.

در خود اهواز، شهروندان عرب عموماً در منطقه‌ی شلنگ آباد و کوت عبدالله زندگی می‌کنند و همزمان متحمل تمام رنج‌های بیان شده می‌شوند. کوت عبدالله و شلنگ آباد مناطق حاشیه‌نشین (و نه حاشیه‌ی جغرافیایی. شلنگ آباد تقریبا در قلب اهواز قرار دارد.) اهواز هستند و فقر اقتصادی حتی در ظاهر این مناطق مشخص است. در نتیجه می‌توان گفت عرب ساکن اهواز همزمان تحت تاثیر ستم قومی، فشار علیه اقلیت‌های مذهبی، ستم طبقاتی و وضعیت نامطلوب محیط زیست قرار دارد.

تمام اینها زمینه‌ساز ایجاد یک ناسیونالیسم واکنشی در میان شهروندان عرب شد. ناسیونالیسمی که به سبب نزدیکی به کشورهای عزب منطقه، به ویژه عربستان، عملاً نه در استراتژی و نه در تاکتیک هیچ سویه‌ی مترقی مشخصی ندارد و بر خلاف جریانات ناسیونالیسم فرهنگی که عموماً مطالبات فرهنگی همچون به رسمیت شناخته شدن حق آموزش زبان مادری (یا آموزش به زبان مادری) را دارند، نژادی است و با تاکید بر نژاد عربی دل در گروی تجزیه دارد. برای شناخت سویه‌های مختلف ناسیونالیسم عربی ناچاریم نگاهی به بافت فرهنگی-سیاسی جامعه‌ی اعراب ایران بیندازیم. ساخت فرهنگی متکی به عشیره‌ی عربی از یک‌سو و عرب‌ستزی باقی مانده از دوران پهلوی از سوی دیگر موجب شده است اعراب اختلاط چندانی با سایر قومیت‌های ساکن خوزستان نداشته باشند. اگر به اهواز سفری داشته باشید خواهید دید که قسمت‌های عرب نشین کاملاً جدا از قسمت‌های غیر عربی هستند. حتی در خرید و فروش‌ها مغازه‌هایی که اعراب از آنها خرید می‌کنند جدا از سایر مغازه هاست. قول ریش سفید عشیره برای اعراب، بسا معتبرتر از نهادهای قضایی و دولتی است. از این جهت ما با یک ناسیونالیسم راست‌گرا، مذهبی و با گارد سیاسی کاملا بسته طرف هستیم. از نظر تاکتیکی این شکل ناسیونالیسم به مدل‌های خشونت آمیز مبارزه معتقد است. جنبشی که با نام الاحوازیه شناخته می‌شود در تمام این سال‌ها از جذب حمایت سایر گروه‌های اتنیکی و همچنین سایر جریانات سیاسی ناتوان بوده است و خود تمایلی هم برای جلب چنین حمایتی نشان نداده است. اما باید قبول کرد که هژمونی سیاسی در آن دیار در دست این جریانات است.

در چنین شرایطی، عامل مقوم هویتی نه طبقه و موضع سیاسی، که قومیت و عشیره می‌شود. در نتیجه یک شهروند تحت تاثیر چنین فضایی احتمالاً حتی در موقعیت مشترکی همچون کار کردن با کارگرانی با زبان‌های غیر عرب، به سوی مبارزه‌ی متحد نخواهد رفت.

اما بستر مبارزاتی هفت‌تپه و فولاد اهواز تنها تحت تاثیر اتمسفر خوزستان نیست. بحران اقتصادی دائمی جمهوری اسلامی که در سال‌های اخیر تشدید شده است هم سوی درگیر ماجراست. اعتراضات سراسری دی ماه نود و شش، مانند باد دمیده شده در خاکستر، آتش اعتراض مردم به وضعیتی رفاهی و معیشتی‌شان را شعله‌ور کرد. بیش از صد شهر درگیر این قیام فراگیر شدند. هنوز یک ماه تا سالگرد آن اعتراضات باقی است. در نتیجه عواقب این اعترضات سراسری هنوز از سپهر سیاسی ایران پاک نشده است. دقت کنید که در سال هشتاد و هشت اعتراضات عموماً در تهران متمرکز بود. اما ده سال است حاکمیت با پس‌لرزه‌های سیاسی آن دست و پنجه نرم می‌کند. در نتیجه، حتی اگر در مقاطعی از این یک سال، آتش اعتراضات فروکش کرد، اما پتانسیل‌های سیاسی آن، و التهاب سیاسی منتج از آن همچنان تداوم دارد. وجه غالب جنبش دی ماه این بود که تمام مردم ایران را در مساله‌ی واحد اعتراض به وضعیت معیشتی و مسببان وضعیت معیشتی متحد کرد.

خوزستان هم از این جهت جدای از ایران نیست. به ویژه خوزستان به رغم دارا بودن منابع عظیم نفت و گاز، به عنوان یکی از استان‌های محروم شناخته می‌شود و فشار معیشتی خود را در این منطقه بیشتر نشان می‌دهد.

در نتیجه، در خوزستان با دو گرایش عمده طرف هستیم. گرایش ناسیونالیست، که با گاردی بسته، خود را از همه جدا می‌داند و در مقاطعی با عملیات مسلحانه‌ی کور موجب تشدید فضای امنیتی می‌شود. و گرایش طبقاتی و معیشتی که در سرتاسر ایران نفوذ دارد.

اعترضات هفت‌تپه و فولاد نشانه‌ی تفوق سیاسی گرایش دوم است. چند هزار کارگر عرب و لر و فارس متحدانه اعتصاب می‌کنند، در روندی دموکراتیک رهبران خود را برمی‌گزینند، متحدانه به خیابان می‌آیند و وقتی رهبرشان بازداشت می‌شود عقب‌نشینی نمی‌کنند و مطالبه‌ی آزادی بی‌قید و شرط رهبرشان را به مطالبات خود می‌افزایند. جالب است که جریانات ناسیونالیست عرب یا در مورد هفت‌تپه و فولاد سکوت کردند و یا حداکثر به بیانیه‌های محافظه‌کارانه اکتفا کردند. آنها هم فهمیده‌اند که اعترضات اخیر هژمونی سیاسی در خوزستان را به نفع مطالبات کارگری جابه‌جا کرده است.

اما سوال اصلی این است که آیا اعتراضات کارگری خوزستان، در رفع ستم ملی نیز موثر خواهد بود؟ پاسخ به این سوال شاید بتواند رهیافتی برای تمام حرکت‌های ملی و قومی در ایران باشد.

وقتی کارگران به صورت مسئولانه و فعال در اعتراضات دخالت‌گری می‌کنند، پیش از هر چیز تجربه و آگاهی سیاسی آنها در روند شرکت در اعتراضات ارتقا پیدا می‌کند. کارگری با تجربه‌ی اعتصاب و تجمع، از نظر سیاسی بسیار ورزیده‌تر و آگاه‌تر از یک فعال سیاسی منزوی است. کارگران خوزستان دیدند بر خلاف حرکات الاحوازیه، که از سوی جریانات مختلف سیاسی حمایت نمی‌شد، این اعتراضات آنها مورد حمایت تمام اقشار جامعه در ایران قرار گرفت. در نتیجه کارگر عرب هفت‌تپه و فولاد اکنون مسلح به شکلی از آگاهی سیاسی است که بتواند حمایت وسیعی به مطالبات ملی و قومی خود جذب کند.

از سوی دیگر جلب شدن نظرها به خوزستان در خلال مسائل کارگری آنها، سایر اشکال ستم در خوزستان را نیز برای همگان نشان می‌دهد و وجدان سیاسی عمومی را به سوی خوزستان جلب می‌کند.

تمام این‌ها اگر بتواند موجب ایجاد یا تقویت گرایشات مترقی در میان ناسیونالیسم عربی بشود، قطعاً خواهد توانست مسیر نیل به مطالبات قومی و ملی را هموار کند.

گفتمان «اهواز گراد» در یک روند تکاملی اعتراضی توانسته است گفتمان «الاحواز» را به حاشیه براند. همین امر نوید بخش عصری جدید در سیاست‌ورزی در مورد خوزستان است. امروز کارگران، دانشجویان، معلمان و سایر اقشار معترض به جای تبری جستن از اعمال الاحوازیه، فریاد می‌زنند «خوزستان تنها نیست ...»

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید