خبر، تکاندهنده و هولناک بود. کشوری با تمدنی چند هزارساله، با منابع طبیعی و انسانی غنی، امروز در عطش و درماندگی فرو رفته است. بحران بیآبی که پایتخت را تهدید میکند، چهرهی آشکار حکومتی است که در طول چهار دههی گذشته، شایستگان و متخصصان را حذف و ادارهی کشور را به دست «متعهدان» نالایق و فرمانبر سپرده است.
سد کرج، یکی از قدیمیترین و اصلیترین منابع تأمین آب تهران، پس از قریب به هفتاد سال از آغاز بهرهبرداری، امروز در آستانهی خشکیدن کامل قرار گرفته است. کارشناسان هشدار دادهاند که ذخیرهی آبی این سد تنها برای چند روز دیگر کفایت میکند؛ فاجعهای که نه نتیجهی تغییرات اقلیمی، بلکه پیامد مستقیم سیاستهای ویرانگر، مدیریت غیرعلمی و فساد سازمانیافتهی حاکمیت است
حکومت جمهوری اسلامی که میلیاردها دلار از ثروت ملت ایران را صرف صدور «انقلاب اسلامی» و ماجراجوییهای منطقهای کرده است، اکنون با بیشرمی، علت بیآبی و فلاکت مردم را «بیحجابی زنان» معرفی میکند و از مردم میخواهد با دعا و نذر، برای رفع تشنگی پایتخت دست به دامان آسمان شوند! چنین وقاحتی، بیان آشکار سقوط اخلاقی و فکری نظامی است که از علم و عقلانیت گریزان و در خرافه و دروغ غوطهور است.
بحران بیآبی در ایران، پدیدهای طبیعی نیست؛ بلکه برآیند مستقیم سیاستهای فاسد، ضدعلمی و ضدمردمی نظام حاکم است. حاکمیتی که منابع آبی کشور را به دست پیمانکاران رانتی سپرده، با سدسازیهای بیرویه و بدون ارزیابی زیستمحیطی، مسیر رودخانهها را تغییر داده، و با تخریب جنگلها و سفرههای زیرزمینی، زیستبوم ایران را به مرز نابودی کشانده است.
در همین روزها، گزارشهایی از استان البرز منتشر شد که از کشف دهها جسد در گلولای حوضچهی اصلی سد کرج خبر میداد. هرچند این خبر بهسرعت از رسانههای محلی حذف و از سوی مقامات حکومتی تکذیب شد، اما همانگونه که تجربهی سقوط هواپیمای اوکراینی و صدها دروغ دیگر نشان داده است، سکوت و سانسور خود گویاترین نشانهی وجود حقیقتی پنهان است.
ارتجاع حاکم بر ایران در برابر هر فاجعهای، بهجای پاسخگویی و شفافسازی، نخست به دروغ و انکار پناه میبرد و سپس با تهدید و سرکوب، صدای حقیقت را خاموش میکند. حذف این خبر، نه نشانهی «کذب بودن» آن، بلکه ادامهی همان سیاست دیرینهی پنهانکاری و جنایت است؛ سیاستی که دهههاست بر پیکر جامعهی ایران زخم میزند.
اما جنایت کرج تنها یکی از حلقههای زنجیرهی طولانی جنایتهای این حکومت است؛ زنجیرهای که از نخستین روزهای استقرار نظام ولایت فقیه، از کشتار مخالفان در زندانها و خیابانها آغاز شد و امروز در قالبی تازه، در شکلهای متنوعی از سرکوب، دروغ و بیرحمی ادامه دارد.
در این میان، دردناکترین تصویر، چهرهی مادران چشمانتظاری است که دهههاست در جستوجوی نشانی از فرزندان خود هستند. برای آنان، هر خبر از کشف اجساد، زخمی تازه است بر زخم کهنهی بیخبری. چشمهای آنان، چون چشمههای خشکیدهی این سرزمین، هنوز در جستوجوی حقیقت میدرخشد؛ حقیقتی که نظام دروغ و جنایت از آن میگریزد.
تشنگی مردم تهران، تنها تشنگیِ آب نیست؛ تشنگیِ آزادی، عدالت و کرامت انسانی است. در جامعهای که حتی آب و جان مردم در سایهی سانسور، فساد و بیمسئولیتی دفن میشود، سخن گفتن از «اصلاح» مفهومی پوچ و فریبنده است.
اکنون، پس از سالها تجربهی دروغ، تباهی و بیعدالتی، روشن است که بقای این حکومت، مساوی با مرگ سرزمین و انسان ایرانی است. سرنگونی این رژیم نه صرفاً خواست یک ملت تشنه و رنجکشیده، بلکه ضرورتی حیاتی برای حفظ کرامت، عدالت و زیستپذیری در ایران است.
زمان آن فرارسیده است که نیروهای آگاه و مسئول، صفوف خود را فشردهتر کنند، از توهم اصلاح عبور کنند و با ارادهای روشن و استوار، به سوی آیندهای گام بردارند که در آن انسان، زندگی و آزادی بر جهل، جنایت و جنون چیره شود.
مسعود شب افروز
نوامبر ۲۰۲۵
افزودن دیدگاه جدید