رفتن به محتوای اصلی

برای غزه بترسید

برای غزه بترسید
  به نام من نیست'
سند آن کوه بلند در آن دور دستها.
 از ذوب برفهایش می نوشم اما'
می نشیند خنکای نفس اش بر گونه هایم.
صلابت اش می دهدم نیرو .
پس  مال من است آن کوه.
 
ندارم چشم به ماهی آن دریا'
تن می زنم به آبش'
بچه گی می کنند بجه هایم باموج اش '
می نگرم به طلوعش به غروبش'
می خروشد طوفانش در قلب من.
 
 ندارم من سهمی ازآن کوچه'
اما سایه  می اندازد بر سرم'
 به خانه می رساند مرا '
بوی مادر می دهد'
جای گامهای خسته پدر انجا است'
کوچه  مال من است .
 
ملک کسی نیست اسمان'
بارانش اما می شوید هوای شهرم'
باز است آغوشش به روی خورشید'
ستاره ها وماه'
وپرنده هایی که می شناسم شان  به نام.
پس این اسمان مال من است به تمامی.
 
 مزرعه وجنگل وبیشه ای نیست مرا'
تنیده است اما ریشه ام در جنگل ریشه ها.
من صاحب کوه وکوچه وجنگل '
دریا واسمان.
 نمی دهم تن به حقارت بلندا 'تسلیم کوچه'
'عربده تبر' اشغال ستاره' مرگ دریا.
می جنگم در این اوردگاه'
 به پهنای یک خاک خونین'
به عمق یک تاریخ ستم.
بترسید از مرگ بچه'از خشم من.
بترسید از جنگل ریشه ها.
۱۴۰۲/۷/۳۰
س_خرم

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید