«عجز بشر است این،
یا آنکه حقیقت جهان است؟»
ـــ نیما یوشیج
چه ارتباطی بین سفره ی خالی ما و ارومیه ی خشکیده وجود دارد؟ معضلات محیط زیستی ما و سرکوب تشکل ها و نهادهای مستقل چگونه همبسته ی یکدیگر هستند؟ پیروزی جنبش مردمی ما چرا الزاماً در گروی تغییر رویکرد ما نسبت به محیط زیست قرار دارد؟ ما بر آنیم که میان معیشت ما و مشکلات محیط زیستی، میان تشکل زدایی از جامعه و فجایع محیط زیستی پیوندهای ضروری و دوسویه برقرار است، به گونه ای که رفع یکی بدون حل دیگری امکان پذیر نیست. اما پیش از پرداختن به این تلاقی گاه، ببینیم امتداد وضعیت کنونی به چه شکل خواهد بود؟ سرزمینی را تصور کنید که در آن فرونشست زمین بسیاری از محلات را متروکه کرده؛ مرگ بر اثر گرمازدگی در هر خانواده ای اتفاق می افتد؛ بچه هایمان را با ماسک هایی به اندازه ی سرشان به مدرسه می فرستیم و بیماری های تنفسی پای ثابت هر خانه و خانواده ای است درحالیکه اکثراً از پس هزینه های درمانی بر نمی آییم؛ مهاجرت های اجباری و آوارگی به بخش ثابت زندگی جمعیت های گوناگون بدل شده؛ زمین ها بایر شده و منابع آب زیرزمینی اش ته کشیده، و سیاست گذاری های آبی با تبعیض و فساد غیرقابل تصوری همراه است تا جایی که آب آشامیدنی و شسشتوی در دسترس به امتیاز اقلیت مرفه بدل شده؛ در تمام منطق آوردن آب وظیفه ی طاقت فرسایی است که به دوش زنان و کودکان قرار گرفته و به بهای سلامت و گاه به بهای جان آن ها تمام می شود؛ خشونت، تبعیض، و رقابت بین گرایش ها و گروه های اجتماعی مختلف شدتی بی سابقه گرفته است؛ از یک سو، اقلیتی در فضاهای محافظت شده با امکانات ویژه و تدابیر امنیتی زندگی می کنند، و از سوی دیگر، اکثریت جامعه باید با این بحران های روزمره دست وپنجه نرم کنند، بدون هیچ دورنمایی از آینده ای روشن و فردایی بهتر.
این تصویر نه خیالبافی است و نه حتی اغراق شده. بخش قابل توجهی از جامعه ی ما همین الان با بخش هایی از این تصویر درگیر هستند. مشکل اینجا است که چنان در گیر و دار مسائل ملموس و کوتاه مدت گرفتار شده ایم که هیچ کدام حاضر نیستیم قاب کامل را نگاه کنیم. کافی است جامعه ی ما را در کلیّت خود در نظر بگیریم، و به تعامل ما با زمین و محیط زیستی که میزبان ما است توجه کنیم. روشن است که بین الگوهای رفتاری ما و قوانین حاکم بر طبیعت، دومی به مراتب قطعی تر است. به بیان دیگر، اگر کلیت رفتار ما تغییر نکند، قطع به یقین تصویر فوق را به چشمان خود خواهیم دید. ضمن اینکه تجربه ی یکی دو دهه ی اخیر نشان داده که تغییرات محیط زیستی بسیار ناگهانی، پیش بینی ناپذیر، و شدیدتر از هر تصویری است که در ذهن داریم. در واقع، حتی اگر همین امروز تمام تعامل ما با طبیعت و محیط زیست مان درست شود، و هیچ اشتباه دیگری نکنیم، باز هم در بسیاری موارد اوضاع از کنترل خارج شده و چه بسا کار از کار گذشته باشد.
استثمار، تبعیض، بحران محیط زیست
تازه این تصویر یک خوش بینی مضاعف دارد، چون حاکمیت (یعنی تنها دستگاه فراگیری که در هر جامعه ای قدرت تنظیم و هماهنگی میان طیف گسترده ای از رویه های پراکنده ی اقتصادی، سیاست گذاری های کلان و اقدامات زیرساختی را دارد) نه تنها کمکی به رفع این مشکلات نمی کند، بلکه خود جزء اصلی مشکل و عامل بحران زا است. نمونه ی خشکیدن دریاچه ی ارومیه را در نظر بگیرید، پدیده ای که بیش از دو دهه قبل پیش بینی شده و راه های پیشگیری از آن نیز ارائه شده بود، اما هیچ اقدام موثری برای اصلاح تصمیمات انسانیِ غلطی که باعث و بانی این فاجعه بود صورت نگرفت. و امروز، ما که هیچ نقشی در ایجاد این فاجعه نداشته ایم باید هزینه های گزاف آن را بپردازیم (نابودی کشاورزی منطقه، بحران مهاجرت، ده ها کیلومتر زمین غیرقابل سکونت و بایر، انواع بیماری های تنفسی و …)، و مسببان کلان این فاجعه خود از پیامدهایش در امان هستند. حاکمیتی که درباره ی غارت روزانه ی پرسودترین منبع درآمد ملی، یعنی نفت، به هیچ کس پاسخگو نیست و معلوم نیست بخشی از آن را با چه قیمتی و در چه شرایطی و چگونه فروخته و درآمد آن را چه کار کرده، همین نگاه غارتگرانه و غیرمسئولانه را نیز به محیط زیست و تک تک منابع طبیعی ما دارد (مگر خشک شدن هورالعظیم، یا فاجعه ی میانکاله دلیلی جز این دارد؟). حاکمیتی که کمر همت بسته تا ما را از طبیعت انسانی خود دور سازد، قطعاً در حل تعارض میان انسان و طبیعت، بخش آزاردهنده ای از صورت مسئله باقی می ماند و هیچ جایگاهی در پاسخ به آن ندارد.
اما برخلاف آنها، ما یعنی اکثریت قریب به اتفاق جامعه نه خود را ارباب انسان دیگر می دانیم، و نه ارباب زمین. ما صرفاً ساکنان و بهره مندان از زمین هستیم و نخستین وظیفه خود را امانت داری از آن می دانیم به گونه ای که بتوانیم آن را با وضع بهتری به نسل های آینده تقدیم کنیم. تمام زندگی ما از قِبَل طبیعت تأمین می شود، در واقع ما خود بخشی از طبیعت هستیم، و برهم خوردن چرخه ی پایدار طبیعت با مسئله ی بقای جمعی ما گره خورده است.
این دو موضع متفاوت نشانگر در هم تنیدگی معضلات محیط زیستی با دیگر تبعیض های ساختاری است. اولاً از یک سو، مشکلات محیط زیستی ضمن تشدید شکاف طبقاتی و نابرابری در جامعه، به مراتب بر گروههای تحت تبعیض و ستم تاثیرات مخرب بیشتری خواهد داشت؛ زنان، کودکان، اقلیتهای قومی، فقرا، کارگران و روستاییان در صف نخست آسیب دیدگان از این معضل هستند. و از سوی دیگر، گسترش این معضلات هم راستا با شکاف های تبعیض آمیز اجتماعی و منطبق با الگوی رشد نامتوازن در جامعه است، چنانکه هم اکنون مناطق سیستان و بلوچستان و خوزستان در زمره ی بیشترین آسیب دیدگان هستند. به بیان دقیقتر، بی ثباتی معیشت و زندگی های اجتماعی اکثریت جامعه، ساختار تبعیض آمیز مرکز و حاشیه (تبعیض های قومیتی، جنسیتی و غیره)، و فجایع و بحرانهای محیط زیستی همچون سه دایره متداخل همدیگر را تشدید میکنند. از این رو، ضمن حمایت از سیاستهای تاب آوری (یعنی سازوکارهایی که گروههای تحت تبعیض و ستم را برای مواجهه با پیامدهای فجایع محیط زیستی آماده میکند)، ناگزیریم با خودمان رو راست باشد: بقای جمعی ما در گروی تغییر کل شیوه زندگی ما در این سرزمین است.
نان کار آزادی – محیط زیست سالم
یک بار دیگر به پرسشهای آغازین بازگردیم: نظامی که به هر قیمتی، حتی به بهای ناممکن کردن زندگی برای اکثریت جامعه، به دنبال ارزان ترین شیوه ی تولید است، همان نظامی است که در مواجهه با طبیعت فقط منافع کوتاه مدتِ فردی و گروهی اعضای طبقه ی حاکم را در نظر می گیرد. به این اعتبار، بی ثباتیِ محیط زیستی ما و بی ثباتی حیات اجتماعی ما دو روی یک سکه هستند؛ ناچیزانگاریِ حیات اجتماعی و بهره برداری افسارگسیخته از منابع طبیعی دو نمود متفاوت از یک منطق واحد هستند: منطقی که سود و منفعت شخصی را اصل خدشه ناپذیر تمام کارکردهای اقتصادی و نهادهای سیاسی قرار می دهد. این دو مقوله از اساس همبسته ی یکدیگر هستند، چنانکه تعارض میان انسان و طبیعت یا به ناممکن تر شدن زندگی برای اکثریت انسان ها (فقرا، زحمتکشان، زنان، اقلیت ها، و …) منجر می شود، یا برای رفع آن باید تعارض میان انسان و انسان برطرف شود؛ باید به درک جمعیِ جدیدی از تعادل میان آزادی و ضرورت برسیم، تعادلی بنیادین میان فرد و جامعه به گونه ای که منافع عمومی و آینده ی کل جامعه را فدای منفعت فردی و طبقاتی ِکوتاه مدت عده ای اندک شمار نکند.
بی شک بخشی از این معضلات و نیز بخشی از نگاه سودمحور به طبیعت به مناسبات بین المللی برمیگردد، چنانکه گرمایش زمین مسئله ای جهانی است، و در منطقه ی خاورمیانه سدسازی و منحرف کردن آب و تخریب محیط زیست طی جنگ های متوالی نیازمند واکنش هایی فراتر از مرزهای ملی هستند. اما برای اینکه بتوانیم در سطح منطقه ای و جهانی در زمینه ی محیط زیستی نقش فعالی ایفا کنیم، ابتدا باید نقش مخرب خودمان و سیاستهای متعارضمان را در ارتباط با محیط زیست کشورمان بپذیریم. مثلا چرا کشوری با بارندگی اندک باید به هر قیمت به دنبال خودکفایی غذایی باشد، حال آنکه امنیت غذایی ما پیش از هرچیز در گروی ارتباط سازنده ی ما با جامعه ی جهانی است؟
نگاه عقلانی فقط زمانی بر تعامل ما با طبیعت حاکم می شود که این مناسبات زیر نظارت جمعی و متکی به خرد جمعی قرار گیرند، که خود در گروی برقراری عدالت اجتماعی و دموکراسی واقعی مبتنی بر تبادل نظر آزادانه ی مردم است تا بتوانند راه حلی برای تضاد میان منافع آنی و منافع آتی و برای تضاد منافع فردی و گروهی و منافع عمومی پیدا کنند. وقتی جامعه در قالب نهادهای مستقل و مردمی و از پایین متشکل شود، هر دو سوی مشکلات ذکر شده همزمان تغییر خواهد کرد: علاوه بر تغییر الگوی کشاورزی و آبیاری و نگهداری از سفره های زیرزمینی و حفظ چرخه ی پایدار طبیعت، خصوصی سازی های گسترده که یکی از ریشه های این مشکلات هستند نیز تابع تصمیم گیری های جمعی قرار خواهد گرفت. جامعه ای که انسان را به جای سود در مرکز تصمیمات خود قرار دهد نمی تواند همه چیز را به زورآزمایی شرکت ها در بازار به اصطلاح آزاد محول کند، از این رو، تغییر رویکرد محیط زیستیِ ما با سرمایه گذاری در زیرساخت های عمومی نظیر حمل ونقل عمومی و مسکن ارزان قیمت و مردمی سازی واقعی خدمات اساسی مانند انرژی و آب، و در سطحی بالاتر با تقویت اقتصادهای محلی و به رسمیت شناختن حقوق اقلیت ها بر سرزمین شان، و جامعه ای متشکل با مشارکت واقعی تمام گروه ها و اقشار همراه خواهد بود. به طور خلاصه، شاخص محیط زیستی و شاخص نابرابری و تبعیض متناسب با یکدیگر تغییر خواهند کرد.
اگر امروز حقیقتاً شاهد مرحله ی بلوغ تاریخی جامعه ی خود باشیم، باید تلاش کنیم همزمان تعریف جدیدی از نسبت خود با یکدیگر و با محیط زیستِ میزبان خود ارائه دهیم که بر عقلانیت جمعی و احترام متقابل متکی باشد. طبعاً مسیر بلوغ یک جامعه به مراتب دردناک تر از مسیر رشد یک فرد است، و در این راه نیازمند انسجام اراده و اندیشه های شفاف درباره حلقه های متصل تبعیض، خشونت، استثمار، و نسبت آنها با محیط زیست و آینده ی اجتماعی و سرزمینی خود هستیم. برای پیروزی در این نبرد ناگزیریم درباره ریشه های مشترک مشکلات مان همفکری کنیم و مسیرهای پیش رو را با دقت و بدون تعصب بررسی کنیم. کدام مسیرها به تشدید شکاف طبقاتی و تبعیض جنسیتی و نابرابری اجتماعی، و همراه با آن ویرانی بیشترِ محیط زیست و نابودی زندگی و کرامت انسانی ما منجر خواهد شد، و کدامیک ما را به بیرون از تنگناهای کنونی رهنمون می شود؟ در نهایت، اینکه چگونه می توان جبهه ای متحد علیه تبعیض، استثمار، خشونت، و بحران های محیط زیستی تشکیل داد، پرسشی است که در عرصه ی عمل و به میزان همبستگی و وحدت عملِ تمام نیروهای مترقی پاسخ داده خواهد شد.
کیوان مهتدی
آرش جوهری
مهران رئوف
مهر ۱۴۰۲، زندان اوین
افزودن دیدگاه جدید