با بالا گرفتن خطر جنگی خانمانسوز که میهن مان را تهدید می کند، این پرسش مطرح می شود که یک نیروی چپ پیگیر در این رابطه چه موضعی باید بگیرد.
هدف این مقاله بررسی انگیزههای راهبردی ایالات متحد آمریکا و متحدانش و یا سیاست راهبردی رژیم ج.ا در بحران حاضر نیست. همچنین این مقاله قصد پرداختن به تاریخچه شکل گیری بحران حاضر و یا پیامدهای منطقه ای و جهانی یک جنگ احتمالی میان آمریکا و ایران را ندارد.
هر چند ملاحظات تاریخی، سیاسی و ژئوپلیتیکی شالوده موضعگیریها را تشکیل می دهند، اما این مقاله می کوشد در سطحی انتزاعی تر به مساله موضعگیری یک نیروی چپِ (از دید نگارنده) پیگیر در این بحران بپردازد.
تحریمهای اقتصادی
با بروز بحران بصورت خروج آمریکا از برجام و وضع تحریمهای شدید اقتصادی علیه ایران، برخی از نیروهای اپوزیسیون -عمدتا سلطنت طلب، چپهای متحد دولت اسراییل و آمریکا و آنچه از سازمان مجاهدین خلق باقی مانده- تحریمهای اقتصادی را تایید و با تکرار استدلالهای دولت آمریکا، آنها را ابزار موثری برای درهم شکستن رژیم قلمداد کردند. این موضعگیری دو ایراد اساسی دارد:
نخست این که فرض را بر این می گذارد که هدف اساسی دستگاه دولتی آمریکا تغییر رژیم در ایران است. در حالی که سخنگویان دستگاه دولتی آمریکا بارها به روشنی اعلام کرده اند که با همین رژیم کنونی می خواهند به توافق برسند و هدف شان تنها «تغییر رفتار» ج.ا در منطقه است.
دوم این که به تحریمهای اقتصادی بعنوان ابزار موثر تغییر حکومتها می نگرد. حتی یک نمونه تاریخی وجود ندارد که تحریمهای این چنینی، به زیان حکومتها تمام شده باشد. در نمونههای موجود - از کوبا و کره شمالی گرفته تا عراق و لیبی و ایران و ونزوئلا- دود تحریمها تنها به چشم تودههای وسیع مردم زحمتکش این کشورها رفته و موجب مرگ و میر گسترده در میان ضعیف ترین گروههای اجتماعی مانند کودکان و کهنسالان شده است. برای نمونه تحریمها بر ضد عراق در زمان صدام حسین، موجب مرگ 500 هزار کودک شد. تغییر حکومت در لیبی و عراق توسط تحریمها صورت نگرفت. حکومتها در کشورهای مورد تحریم قرار گرفته، یا با تکیه بر منابع طبیعی خود و یا با تکیه به متحدان قدرتمند توانسته اند کماکان سیاستهای خود را ادامه دهند. کما این که رژیم ج.ا علیرغم تحریمهای درازمدت، سیاستهای اتمی و موشکی خود را پیش برده است. در حالی که بر اثر همین تحریمها واحدهای اقتصادی از کار افتاده، هزاران نفر بیکار شده، تورم بصورت جهشی رشد کرده و بخشهای گسترده ای از قشرهای میانه به صف قشرهای فقیر رانده شده اند. تاثیر فرهنگی و اجتماعی تحریمهای اقتصادی کمتر از تاثیر اقتصادی آنها نیست. یک نمونه کوچک از این تاثیرات را در جریان تحریمهای اقتصادی اخیر می توان در عرصه انتشارات دید. در حالی که دستگاه تبلیغاتی حکومتی بی وقفه به کار خود ادامه می دهد، ناشران غیرحکومتی بدلیل گرانی سرسام آور کاغذ فعالیتهای شان تقریبا متوقف شده است.
بنابراین تحریمهای اقتصادی به حکومت ایران کمک می کنند که ناتوانی خود در حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی را توجیه کرده و به سبک همیشگی «دشمن خارجی» را ریشه اصلی این مشکلات معرفی کند.
با توجه به گسترش فقر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در میان تودههای مردم، یک نیروی چپ پیگیر، تحریمهای اقتصادی را تنبیه جمعی یک ملت تلقی کرده و نمی تواند همانند «حجتیه»ایهای اسلامی و غیراسلامی طرفدار نظریه «هر چه بدتر، بهتر» و پشتیبان این نوع تحریمها باشد.
خطر تهاجم نظامی آمریکا
هم صدا با بولتونها و پمپئوها، برخی «بولتونهای وطنی» نیز با حرارت برای وخیم تر شدن اوضاع کف می زنند و معتقدند که با حمله نظامی آمریکا مردم ایران رهایی می یابند، بقول معروف «مرگ یک بار و شیون یک بار»! این موضعگیری چندین ایراد اساسی دارد:
نخست این که جنگ را راهی برای سازندگی معرفی می کند. جنگها در دوران نظام سرمایه داری ابزار پیشبرد سیاستهای امپریالیستی بوده و به تجارت تبدیل شده اند که انحصارات نظامی-صنعتی از قِبَل آن سود می برند. تازه ترین نمونهها از جنگهایی که با حضور مستقیم ایالات متحد به راه افتاده مانند جنگ در عراق، افغانستان، سوریه، لیبی و یمن، نمونه ای از سازندگی به همراه نداشته اند. این کشورها به جای «مرگ یک بار و شیون یک بار» شاهد مرگی هرروزه و شیونی پایان ناپذیرند.
دوم این که این موضعگیری، درکی عوام پسندانه و عوامفریبانه از هدفهای ایالات متحد آمریکا در منطقه خاورمیانه و نزدیک ارائه کرده و چنین می نمایند که هدف آمریکا برقراری دمکراسی، آزادی و صلح در منطقه است. قصد واقعی آمریکا را نه در شعارهای تبلیغاتی سخنگویان این دولت، بلکه در سندهای راهبردی دولت و اندیشکدههای دولتی این کشور باید جست.[1] تبدیل کل منطقه ما به انبار باروت و ایجاد نیروهای شرّ در قالب اسلام سیاسی از چند دهه پیش به این سو، توسط ایالات متحد آمریکا، نشان از اراده الیگارشی حاکم بر این کشور، بر ایجاد نا امنی و هرج و مرج و تداوم آن در این منطقه دارد. واقعیت این است که دستگاه حاکم بر آمریکا پشتیبان اسلام سیاسی و رژیمهایی نظیر ج. ا است. اگر قصد آمریکا مبارزه با رژیم ج.ا است، چرا تا کنون اسناد گفتگوهای فرستادگان آمریکا با نمایندگان آیت الله خمینی در ایران و خارج از کشور، در آستانه انقلاب بهمن و پس از آن را منتشر نکرده اند تا همه بدانند سیاست آمریکا در قبال انقلاب اسلامی چه بوده است؟ چرا اسناد کنفرانس گوادلوپ را منتشر نمی کنند، تا همه از نظر و تصمیم دولت آمریکا در آن مقطع مطلع شوند. اگر آمریکا قصد مبارزه با این رژیم را دارد، چگونه سران رژیم ج.ا، زیر چشمان تیزبین ارگانهای اطلاعاتی آمریکا و سرمایه مالی جهانی، پولهای چپاول شده ملت ایران را به بانکهای کانادایی، آمریکایی، انگلیسی و اروپایی منتقل می کنند، در حالی که دانشجویان کم بضاعت ایرانی برای باز کردن یک حساب جاری با سدهای سدید روبرو می شوند؟ چگونه آقازادهها بدون دردسر در این کشورها جولان می دهند در حالی که بسیاری از شهروندان عادی ایرانی از دریافت ویزا برای دیدار عزیزان خود در خارج از کشور محروم اند.
سوم این که این موضعگیری، برداشت نادرستی را از آزادی و دمکراسی رواج می دهد. گویا این مقولات را که محصول شرایط مشخص اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اند، می توان همچون نهالی -آن هم با ضربه ای نظامی- در کشوری کاشت.
چهارم این که این موضعگیری آگاهانه، پیامدهای تهاجم نظامی به ایران را کوچک و کم اهمیت جلوه می دهد. آنچه مسکوت گذاشته می شود تلفات سنگین انسانی و فاجعه زیست محیطی در نتیجه استفاده از جهنمی ترین جنگ افزارهایی است که تا کنون بشریت موفق به ساختن آن شده است. به گواهی دهها نمونه در تاریخ معاصر در این جنگها ویرانگری به میزانی است که تمامی زیرساختارهای یک کشور نابود خواهد شد و نسلها از پیامدهای چنین جنگی رنج خواهند برد.
با توجه به آنچه که گفته شد، چون یک نیروی چپ پیگیر بنا به سرشت خود میهن دوست و صلح جو است و دستیابی به آزادی و دمکراسی را حاصل جنبش دمکراتیک مدنی مردم ایران - آن هم در فضایی صلح آمیز - می داند، مخالف جدی تهاجم نظامی به ایران است.
مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی در شرایط خطر جنگ
حال این پرسش پیش می آید که در چنین شرایط خطرناکی برای میهن مان، تکلیف نیروهای چپ در برابر حکومت ایران چیست؟ آیا باید جنبش مدنی و مبارزه برای آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی را در این شرایط حساس به بخاطر خطر تهاجم امپریالیستی و بخاطر منافع ملی بطور موقت تعطیل کرد؟ به نظر نگارنده پاسخ به این پرسش موجب تمایز «پیگیر» یا «ناپیگیر» بودن در میان نیروهای چپ می شود.
با بالا گرفتن خطر جنگ بخشی از نیروهای سیاسی منتسب به «چپ» با طرح شعارهای «ضدامپریالیستی» و دامن زدن به احساسات کاذب ناسیونالیستی، تمام تبلیغات و فعالیت خود را علیه ایالات متحد آمریکا متمرکز کرده و در تحلیلهای شان جای عاملی به نام رژیم ج.ا سراسر خالی و یا بسیار کم رنگ است.
پدیده «چپ ناپیگیر» را بیشتر در خارج از کشور می توان مشاهده کرد. این گروه با رجوع به افکار عمومی صلح دوست جهانی، بویژه سازمانهای چپ در کشورهای محل اقامت خود می کوشند، یک جانبه بودن موضعگیری خود را توجیه کنند. واقعیت آن است که نیروهای چپ و صلحدوست غیرایرانی در کشورهای شان به درستی به تکلیف خود یعنی مبارزه برای بازداری دولتهای خودی از همکاری با سیاستهای جنگ افروزانه ایالات متحد می پردازند. در حالی که نیروهای «چپ» ناپیگیر ایرانی، از تکلیف مهم خود یعنی مبارزه با حکومت ج.ا و نشان دادن سهم این رژیم در وضعیت فعلی شانه خالی می کنند. اینان خواسته یا ناخواسته می خواهند همان خط مشی ای را که بخشی از چپ ایران در سالهای آغازین انقلاب در برابر رژیم اسلامی آزمود و زندگی نادرست بودن آن را نشانداد، با تاخیری چهل ساله دوباره به کار بندند. با این تفاوت که خط مشی چهل سال پیش آن بخش از چپ، بطور عمده ناشی از شناخت نداشتن از شرایط ایران و اسلام سیاسی و روبرو شدن با حکومتی نوپا پس از انقلاب بود. اما چنین چیزی را دیگر پس از چهل سال تجربه دهشتناک یک حکومت جاافتاده دینی در مورد موضعگیری امروزی چپ ناپیگیر نمی توان گفت.
کپی برداری از آن خط مشی به همان سرنوشت نسخه اولیه اش دچار خواهد شد، یعنی رژیم ج. ا با تشویق این گونه مواضع «ضد امپریالیستی» از امکانات این نیروها برای توجیه سیاستهای خود در افکار عمومی، تخریب مبارزه ضدامپریالیستی و نیروی چپ در ایران سواستفاده می کند. در حالی که مبارزه راستین ضدامپریالیستی و ملی از مجرای مبارزه با اسلام سیاسی و رژیم ج.ا می گذرد.
بطور خلاصه می توان ایرادهای زیر را به موضعگیری نیروهای چپ ناپیگیر وارد کرد:
نخست این که این گروه خطر جنگ را بی تفاوت به سیاست حکومت در ایران، امری اجتناب ناپذیر می داند که صرفا زاییده سیاست آمریکا است. این گروه با توسل به دادههای تاریخی می کوشد وانمود کند که گویا دیپلماسی و درایت و هشیاری سیاسی رهبران ایران نمی تواند نقشی در سیر رویدادها داشته باشد. بر سیاستهای دولت آمریکا که به دنبال بستن درهای مذاکره است، انگشت گذارده می شود، اما اشاره ای به سیاست هسته اصلی قدرت در ایران که همواره مذاکره را بی فایده خوانده و به اشکال مختلف حتی زیرپای تیمهای مذاکره کننده ایران را خالی کرده، نمی شود. چنین نگرشی در نهایت برای حکومت ایران مظلومیت دست و پا می کند.
دوم این که این گروه تصور نادرستی از اسلام سیاسی که چهل سال است در ایران بر مسند قدرت تکیه زده ارائه می کند. خواسته یا ناخواسته به این تصور نادرست دامن زده می شود که گویا نیروهای حاکم بر ایران دارای ظرفیت ملی اند و بخاطر تسلیم نشدن در برابر زیاده خواهیهای امپریالیسم آمریکا زیر فشار قرار گرفته اند. عظمت طلبی دین سالارانه «اقتدار ملی» معرفی میشود و ژئوپلیتیک شیعی حکومت ایران با منافع ملی یکسان انگاشته می شود. «سردارانی» که در چهل سال گذشته به تنها چیزی که نیندیشیده اند، منافع ملت ایران بوده و فاجعهها بر سر طبیعت و مردم ایران برای پر کردن جیب خود آورده اند، به یکباره قهرمان مبارزه به خاطر منافع ملی جلوه داده می شوند. چنین وانمود می شود که گویا در این بحران خطرناک رژیم ج. ا مردم ایران و منافع ملی ما را نمایندگی می کند.
سوم این که این موضعگیری فراموش می کند که هسته اصلی قدرت در ایران برپایه نظامی گری بنا شده و جنگ و تشنج را «نعمت» می داند. در زمان آیت الله خمینی در سایه جنگ ایران و عراق همه گروههای سیاسی سرکوب شده و آزادیهای سال اول انقلاب خفه شد. در حال حاضر نیز رژیم که تا همین چندی پیش در برابر امواجگسست ناپذیر جنبش طبقهها و قشرهای محروم، درمانده و بی چاره بنظر می آمد، از «نعمت» تهدیدهای نظامی خارجی برای رهانیدن گریبان خود از چنگ جنبشهای مدنی بهره جسته است. کما اینکه با بالاگرفتن خطر جنگ، اخبار مربوط به مبارزات مدنی به حاشیه توجهات رفته است.
با توجه به آنچه که گفته شد، نیروهای چپ پیگیر رژیمی را که طی ۴ دهه گذشته با سیاست خارجی تشنج فزایانه و سر دادن شعارهایی تحریک آمیز نظیر محو دولت اسراییل، حمله به سفارتخانهها و گروگان گیریها، ملت ایران را بیهوده به آماج حملههای قدرتهای جهانی و منطقه ای تبدیل کرده و چندین بار ایران را تا چند قدمی پرتگاه جنگ کشانده، یکی از عاملهای اصلی پیدایش بحران فعلی به شمار آورده، تلاشهای صلح آمیز خود را در گروی تشدید مبارزه مدنی علیه این رژیم می دانند. تلاش برای پیشگیری از جنگ را نمی توان از مبارزه علیه رژیم ج.ا و نشان دادن نقش آن در تشنج آفرینی جدا ساخت.
خلاصه کلام
نیروهای چپ پیگیر تحول و دگرگونی در ایران را امر ملت ایران و در پیوند با جنبش مدنی و دمکراتیک مردم ایران در شرایطی صلح آمیز درک کرده، مداخله خارجی و رژیم جمهوری اسلامی را سد راه این جنبش بشمار می آورند. ازینرو شعار نیروهای چپ پیگیر در شرایط حاضر عبارت است از: نه به تحریمهای اقتصادی، نه به جنگ، نه به رژیم جمهوری اسلامی!
[1] از جمله بنگرید به:
- https://dod.defense.gov/Portals/1/Documents/pubs/2018-National-Defense-Strategy-Summary.pdf
- https://www.bosch-stiftung.de/sites/default/files/publications/pdf/2018-05/Post%20American%20Europe.pdf
- https://www.brookings.edu/blog/order-from-chaos/2018/01/21/how-to-read-the-2018-national-defense-strategy/
- https://www.whitehouse.gov/wp-content/uploads/2017/12/NSS-Final-12-18-2017-0905.pdf
- https://www.worldpoliticsreview.com/articles/27100/why-2019-may-be-the-year-america-s-global-strategy-finally-unravels
- https://dod.defense.gov/News/Article/Article/1614521/dunford-us-forces-busy-implementing-defense-strategy-worldwide/
- https://inss.ndu.edu/Portals/68/Documents/Books/grand-strategy-us.pdf
افزودن دیدگاه جدید