بامداد یکشنبه 5 مرداد خبر درگذشت قدرت امیری کلهر را بعد ماهها درد کشیدنها شنیدیم و در اندوه نشستیم. قدرت اوایل شب 4 مرداد آخرین نفسها را دم زد و با زندگی وداع گفت. در پی جراحی بسیار سنگینی به کُما رفته بود که پس از دو ساعت قلب مهربانش برای همیشه از تپش ایستاد. با رفتن این زندهیاد، اندوهی ژرف بر دلها نشسته است.
نیمهی دههی 90 میلادی بود که این مهربانیار زادهی سال 1340 قصر شیرین را، در هلند بازیافتم. تعریف کرد که سال اول انقلاب، هنگام نوجوانی مرا در این شهر دیده بود. طی این دیدار کوتاه که دو همشهری هماندیش و همنسلاش را بهمراه داشت، چنان مهربانانه سخن گفت و بر دلم نشست که گرمای دوستی و محبت ماندگارش برایم همیشگی شد.
قدرت کلهر از نوجوانی به هواداری از جنبش فدایی برخاست و با یک دنیا انرژی و توانایی و سری پرشور خود را وقف مبارزه برای عدالت اجتماعی کرد. تا زادگاهش به اشغال ارتش مهاجم درآمد و کشور در جنگ دفاعی علیه متجاوز قرار گرفت، به دفاع برآمد و طی دورهی سربازی شهرت در جسارت یافت. او همزمان عضو «پیشگام» شهرش بود.
هنگامی هم که برای ادامهی تحصیل وارد دانشسرای کرمانشاه شد، فعالیت سازمانی را در تشکیلات مرکز استان ادامه داد. قدرت، به پشتوانهی تحرک و تهوری که داشت در فعالیت علیه اقدامات فاشیستی گروه جنایتکار «شیت» انجام وظایف جانانه کرد. در همین رابطه هم بارها به خطر افتاد، هربار اما، گزمههای در پی جانش را ناکام گذاشت.
قدرت امیری کلهر، در دورهی طولانی مهاجرت، فعالیت سیاسی خود را همچنان در سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) و با نام «سیامک» پیش بُرد. او اما از 7 سال پیش که حزب چپ ایران تاسیس یافت، فعالیتش را متمرکز در این حزب کرد. قدرت پیش از آنکه بیماریاش عود کند، به عنوان عضو شورای مرکزی حزب چپ انجام وظیفه نمود.
ارتباطگیری وسیع و دوستیابی سریع، مشخصهی بارز قدرت بود و همین هم او را در موقعیت برقراری مناسبات سیاسی با محیط قرار میداد. ناشی از این، همگان او را به مهماندوست کممانند میشناختند. خوشمشرب و شوخ که با قریحهی شعرخوانی و آواز سردادن در صدایی دلنشین، گرمابخش محفل میشد و بعدش شرح ظرایف همانی که میخواند.
قدرت نه فقط از پایثابتهای اردوی فرهنگی هر سالهی «ریژاو» به شمار میآمد که از سال 1999 در زمره پیگیرهای این گردهمایی و جزو اصلیترین برگزارکنندگانش بود. او وظیفهی تجمیع افراد برای رونق بیشتر اردو، یافتن مدعوین تازه برای آن، زحمات عرقریز در طول روز اردو و شمعافروزی شادیانه و خاطرهگفتنهای شبانه را پیش میبُرد.
فقط هم ادارهی اردوی جمعی «ریژاو» نبود که به وجود و همت وی میسر میشد. این تلاشگر فعالیت سیاسی با آن ته لهجهی شیرین کُردی، در نشستهای حزبی نیز محور همدلیها و عاطفهپروریهای ماندگار بود. این روحیه را هم بیشتر از هرجا با مهرورزی به همسر و در علایقی شگرف به فرزندان و نوهها، درون خانوادهی همبستهاش بازتاب میداد.
در واپسین ماههای حیات قدرت، بسیارانی نگران این شیفته جان بودند که تا کجا پایدار میماند و چیست راه علاج برای غلبه بر دردی که جانش را ذره ذره فرومیکاهد؟ قهرمان این تیمار اما، باز همسر و همیار همه عُمریاش پروانه بود که از هیچ تلاش و مایهگذاری دریغ نورزید. کوششهایی که آن را خانواده و دیرینه دوستانش تکمیل کردند.
نام و یاد و خاطرات ماندگار قدرت امیری، برای آن انبوهی از انسانها فراموش ناشدنی است که این فرزند کلهر طی زندگی مبارزاتی و اجتماعی خود رفاقت و دوستی با آنان را اندوختهی انبانِ محبت خویش کرد. زیاد نیستند آنانی که زیست در مناسبات مردمی گسترده دارند؛ قدرت اما از آنانی بود که هر جا رفت بذر مِهر کاشت و میوهی آشنایی چید.
این درگذشت اندوهبار را، به پروانه گرامی و فرزندان عزیز قدرت: مهسا، مژده و آرمین، نوادههای دلبند و دامادها، نیز به بازماندگان، رفقا و دوستان بسیاری که قدرت آنان را ثروت زندگی خود میدانست و مینامید، به هر همراه سیاسی وی طی 47 سال زندگی سیاسیاش، به رفقای او در حزب چپ ایران و جنبش فدایی تسلیت میگویم.
بهزاد کریمی 6 مرداد ماه 1404 برابر با 28 ژوئیه
افزودن دیدگاه جدید