رفتن به محتوای اصلی

کشتار بیژن جزنی و ياران او، ضربه سنگين به چپ بود

کشتار بیژن جزنی و ياران او، ضربه سنگين به چپ بود
۵۰ سالگی کشتار بيژن جزنی و ياران او

۵۰ سال از کشتار بيژن جزنی، حسن ضیاء ظریفی، عباس سورکی، محمد چوپان زاده، مشعوف (سعید) کلانتری، عزیز سرمدی، احمد جلیل افشار و ۲ تن از کادرهای سرشناس مجاهدین خلق به نام‌های کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل گذشت. ساواک بر نقش و جايگاه اين گروه به ويژه بيژن جزنی در جريان چپ و به ويژه فدائيان آگاهی داشت. رژيم شاه که در سال ۵۳ ضربات سنگين خورده و نتوانسته بود که به دو سازمان فدائی و مجاهدين ضربه بزند، به انتقام جوئی روی آورد و کسانی که اسير بودند دست بسته در تپه های اوين به گلوله بست و به دروغ اعلام کرد که آن ها در حال فرار کشته شدند.

من بيژن جزنی را در سال ۵۰ در زندان عشرت آباد ديدم. رژيم در سال ۵۰ به خاطر دستگيرهای گسترده و کمبود جا در ساير زندان ها، زندان عشرت آباد را که محل زندانيان نظامی بود، به زندانيان سياسی اختصاص داد و تعداد زيادی از زندانيان سياسی را به آنجا منتقل نمود. در زندان عشرت آباد هم کسانی که به دادگاه رفته و محکوم شده بودند و هم به قول معروف زير دادگاهی ها. يعنی کسانی که هنوز دادگاهی و محکوم نشده بودند، در آن زندانی بودند.  

در زندان عشرت آباد که حيات نسبتأ بزرگی داشت، ورزش دسته جمعی، صبح ها قبل از صبحانه برقرار بود. بيژن در ورزش دسته جمعی شرکت می کرد. اما در تمام روز به غير از مواقع غذاخوری در اتاق خود به سر می برد. در زندان يک روز در هفته برنامه آواز برگزار می شد. زندانيان سياسی جمع می شدند و سرود و آهنگ  و به ويژه آهنگ های محلی می خواندند. اين برنامه در حفظ روحيه زندانيان موثر بود. بيژن در اين برنامه ها شرکت داشت. ساواک واهمه داشت که او با زندانيان زيز دادگاهی صحبت کند، آن ها را آموزش دهد و يا پيامی به بيرون از زندان بفرستد. لذا ساواک او را محدود کرده بود. من به جهت رو نشدن پرونده ام، بعد از ۶ ماه از زندان عشرت آباد آزاد شدم.

بهروز ارمغانی که مسئول گروه ما در نيمه دوم سال ۴۰ بود، در سال ۵۰ با پرونده گروه مهندسين دستگير شد و به دو سال زندان محکوم گرديد. بيژن جزنی و بهروز ارمغانی مدت زمان کوتاه هم بند بودند. بيژن در همين مدت کوتاه با شناختی که از بهروز پيدا کرده و از تصميم او برای پيوستن به سازمان بعد از آزادی از زندان آگاهی داشت، از او خواسته بود که وارد کمون در زندان نشود، جدا از کمون زندگی کند، تا حساسيت ساواک به او جلب نشود و ساواک تصور کند که گويا او به قول معروف "بريده" است و بعد از آزادی از فعاليت سياسی دست خواهد کشيد.  

بيژن مطالب زيادی را که در زندان نوشته بود، در اختيار حلقه نزديک خودش گذاشته و آن ها هم مطالب را روی کاغذ سيگار ريزنويسی کرده بودند. بيزن از طريق افرادی از حلقه نزديکش که به همان زندانی که بهروز زندانی بود، منتقل شده بودند، نوشته های ريز شده را به دست بهروز ارمغانی رسانده بود.

بهروز ارمغانی توانست آن نوشته ها را با خود از زندان بيرون بيآورد. بعد از آزادی او و چند عضو ديگر گروه ما که در سال ۵۰ دستگير شده بودند، ارتباط بين اعضای گروه ما برقرار شد. البته از گروه ما برادرم ابراهيم خليق در سال ۵۱ با سازمان ارتباط برقرار کرده و مخفی شده بود، ديگر در ميان ما نبود. او در اسفند سال ۵۲ در مشهد دستگير و زير شکنجه ساواک جان باخت.  بهروز مطالب ريز شده شده بيژن را در اختيار ما گذاشت که ما آن ها را درشت نويسی کرديم.

بهروز با سازمان ارتباط پيدا کرد و مطالب بيژن را به دست سازمان رساند. من دوباره در مردادماه ۱۳٥۳ دستگير شدم. اما بهروز همراه با تعداد زيادی به سازمان پيوستند. سازمان با پيوستن بهروز گسترش يافت و نظرات بيزن در سازمان جريان پيدا کرد و هژمونی يافت.

رژيم شاه با کشتار بيزن جزنی و ياران او، ضربه سنگين و جبران ناپذيری را به چپ و به ويژه فدائيان زد. بيژن در زندان با وجود محدويت های زياد و نبود منابع، آثار ارزنده ای از خود به جا گذاشت که جزو ادبيات چپ و جريان فدائی به حساب می آيد.  

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید