برای اولین بار با آقای صادق وزیری در جلساتی که اندکی پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ برای بررسی امکان ایجاد یک سازمان علنی دموکراتیک بر گذار می شد آشنا شدم. آن روز ها فدايیان در فکر ایجاد چنین سازمانی بودند و از عدهای از روشنفکران، هنرمندان، دانشگاهیان، وکلاء، و شخصیتهای شناخته شدهی نزدیک به سازمان دعوت کردند تا زمینه ایجاد چنین سازمانی را فراهم کنند. مسئولین سازمانهای پیشگام دانشجویی، زنان، و دیگر تشکلهای دموکراتیک وابسته به فدايیان که در آن زمان هنوز یک تشکل یکپارچه بود، نیز به این جمع اضافه شدند. مهدی فتاپور از طرف رهبری سازمان رابط این جریان تعیین شده بود.
آقای صادق وزیری شخصیت جذاب و برجستهای بود که با سابقه طولانی وکالت، قضاوت، و مبارزه سیاسی مورد احترام همگان بود: قبل از کودتای ۲۸ مرداد جمعیت قضات و کارمندان دادگستری را به همراه دیگر وکلای مترقی پایهریزی کرده بود و سردبیر نشریه آن تشکل نیز بود. عضویت در شورای مرکزی جمعیت حقوق دانان دموکرات، و تاسیس جمعیت کردستانیهای تهران از دیگر فعالیتهای ایشان بود. پس از کودتا دستگیر و چندین سال را در زندان گذرانده بود. پس از آزادی از زندان به عضویت هیئت مدیره کانون وکلای مرکز انتخاب شد و از پایهگذاران و عضو شورای مرکزی جمعیت حقوق دانان ایران بود. با شروع انقلاب آقای صادق وزیری در زمره هیئت موسسین جبهه دموکراتیک ایران بود، و جمعیت کردهای مرکز را با دیگر مبارزان کرد راهاندازی کرد، و سردبیر نشریه آن جریان نیز بود. ایشان در مذاکرات پایان دادن به جنگ سنندج و در تشکیل شورای شهر سنندج نقش تعیین کنندهای داشت.
در جلسات مربوط به ایجاد سازمان علنی، آقای صادق وزیری حضوری موثر داشت. این جمع ترکیبی ناهمگن و متنوع از افراد با برداشتهای مختلف از شرائط و اوضاع و احوال سیاسی کشور بود، از جمله زندهیاد سعید سلطانپور، زندهیاد منوچهر کلانتری، فرهاد نعمانی، سهراب بهداد، و... (چون از بقیه خبر و اجازه ندارم از ذکر نامها پرهیز میکنم، نام همه را هم به یاد ندارم). آقای صادق وزیری با اعتقاد راسخی که به دموکراسی، از جمله دموکراسی درون سازمانی داشت، در بحثهای جلسات مختلف نقش متعادل کنندهای داشت. بحثها و اختلافات حتی حولِ ضرورت وجودی چنین سازمان علنی نیز بسیار بود. پارهای از جمله صادق وزیری قاطعانه بر وجود چنین سازمانی تاکید میکردند. به پیشنهاد ایشان قرار بود که سازمان علنی نشریهای هم منتشر کند، و یادم هست که عنوان دسترنج را ایشان پیشنهاد کردند. خارج از این جلسات نیز من چندین بار با آقای صادق وزیری و یکی دیگر از اعضاء این جمع ملاقات داشتیم و در مورد خصوصیات مورد نظر نشریه دسترنج صحبت کردیم.
پس از بحثهای بسیار سرانجام تصمیم گرفته شد که سازمان علنی رسما اعلام شود، و حتی تاریخ اعلام به مطبوعات و هتل محل برگذاری مصاحبه مطبوعاتی نیز تعیین شد. اما در همان زمان با شدت گرفتن درگیریها در کردستان و گنبد، در دانشگاهها، و صنایع و کارخانجات، روند زیر ضرب رفتن سازمان آغاز شده بود. در مورد ضرورت این تشکل در آن شرائط بحث این بود که از یک سو وجود چنین سازمانی با شخصیتهای شناخته شده و محبوب میتوانست موقعیت چپ را تا حدی تقویت کند، اما از سوی دیگر با اعلام اعضاء تشکیل دهنده آن، همه آن افراد در معرض ضربه رژیم قرار میگرفتند. سرانجام ایجاد تشکل دموکراتیک علنی منتفی شد. بزودی گروگان گیری در سفارت امریکا اوضاع را به نفع رژیم تغییر داد، حملهها شروع شد، عدهای اعدام (سلطانپور در شب عروسیاش دستگیر و اعدام شد، کلانتری را در مرز دستگیر و اعدام کردند)، پارهای مخفی، پارهای دستگیر و بسیاری از محلهای کار خود اخراج شدند. آقای صادق وزیری سر انجام روانه تبعید شد و تا آخر برای احقاق حقوق مردم کردستان و دیگر ملیتهای ایران، و برای آزادی و دموکراسی ایران به مبارزه ادامه داد. یادش گرامی باد.
افزودن دیدگاه جدید