رفتن به محتوای اصلی

دو پاراگراف آخر

دو پاراگراف آخر

مقدمه:

این روزها نوشته های زیادی در باره مصاحبه پرویز ثابتی با برنامه ای تلویزیونی منو تو نوشته شده است، با وجود اینکه من با اکثر توضیحات و افشاگری های اپوزیسیون انقلابی فعلی و سابق در این زمینه ها موافقم،  در عین حال نمیتوانم چیزی به آنها اضافه بکنم. دلیل ساده آن هم این است که با وجود اینکه من از سال پنجاه و پنج شمسی مستقیما و بصورتی فعال وارد فعالیت های سیاسی دانشجویی و بعدها بطور مستقیم جنبش فدائیان خلق شدم، ولی هیچ موقع دستگیر نشده و  تجربه زندان نداشته ام. نزدیک ترین تجربه عینی وعملی من با این مساله زمانی بود که خواهر کوچک من چهل سال پیش به عنوان پیک بین شهری سازمانی کار می کرد، هنگام انتقال نشریات سازمانی دستگیر شد، و یکسال زندان کشید. مادر من مثل مرغ سر بریده شده ای که رهایش کرده باشند، یک لحظه آرام و قرار نداشت و خودش را به هر در و دیواری می زند، تا برای آزادی فرزندش هر چه از دستش بر می اید انجام دهد. بنابراین، در مورد تجربه رفقای زندانی، همیشه شنونده ای بیش نبوده، و تلاش نموده ام تا اندازه ممکن این تجربه را درک، لمس و احساس کرده، با ارج و قدردانی و احترام فراوان به رفقا و غزیزانی که  تجربه زندان را داشته اند، گوش کرده و از آنها بیاموزم.

مقاله ارزشمند و آموزنده زیرین، یکی از مقالاتی می باشد که در مورد نقش موزیانه عنصر فاسد، خود فروخته و جنایتکاری مانند پرویز ثابتی نوشته شده است. مقاله را تا آخر خواندم، و سپس در دو پاراگراف آخر که به ارزیابی و تحلیل  سیاسی از پدیده "ثابتی" پرداخته بود، رسیده و آنجا ترمز کردم. ممکن است هر کسی پس از خواند مقاله بلندی مانند این مقاله، دو پاراگراف آخر را سریع سرسری خوانده و از رویش رد شود، ولی پیغام سیاسی آن برایم جالب بود، و خواستم روی آن مکث کوتاهی بکنم.

پاراگراف شماره ی دوم از آخر

مقاله در عین حالی که عموما از روند دیکتاتوری نظام ستم شاهی صحبت می کند، عناصری مانند "ثابتی" را به عنوان نمودهای عملی اجرائی دیکتاتوری نظام ستم شاهی افشاء می کند. وقتی که در آخر  به نتیجه گیری سیاسی می رسد، اینگونه مطرح می کند. "رژیم پهلوی قانوناً بر بنیان نظام مشروطه بود، پادشاه‌اش اما ناقض مبانی حقوقی آن نظام". من از پیغام سیاسی این جمله به مشروطه خواهان و سلطنت طلبان ایرانی اطلاعی ندارم. اما میتوانم بگویم که هم کودتای انگلیسی سوم اسفند نود و نه سردار سپه رضا میر پنج و ژنرال آیونساید انگلیسی و سید ضیاالدین طباطبائی قانونا بر بنیادهای انقلاب مشروطه و  ادامه انقلاب مشروطه نبود، نماینده حقوقی قانونی آانقلاب نبود، و نه کسانی که بعد از کودتای بیست و هشتم مرداد توسط آمریکا بر سر کار آورده شدند، ادامه دهندگان قانونی حقوقی اهداف انقلاب مشرطه بودند. برعکس، هم کودتای سردار سپه  انگلیسی رضا میر پنج، و هم کودتاگران بیست و هشتم مرداد سال سی و دو، دقیقا با هدف نابود کردن پایه های حقوقی قانونی  ارزش های انقلاب مشروطیت بر سر کار آورده شده بودند.

سپس، جمله بالا به این صورت ادامه یافته و تکمیل می گردد. "مشی اصلاح در آن علیرغم هر مانع سرکوبگری، پشتوانه‌ی منطقی نیرومندی داشت که طناب داری بود برای شاه دیکتاتور". این جمله باید به دو قسمت تقسیم گردد. بخش اول اینکه، اصلاحات حقوقی قانونی در نظام سلطنت ستم شاهی پهلوی ممکن بود. بخش دوم اینکه، خود شاه دیکتانور، یکی از عوامل اصلی ممانعت از یک چنین اصلاحاتی بودند.

من متوجه نمی شوم. "مشی اصلاحات نیرومند" در نظام ستم شاهی پدر و پسر رضا و محمد رضا را باید در مجلس های فرمایشی نماینده های گماشته آنها، در قلع و قمع تمامی اپوزیسیون سیاسی، از حزب کمونیست، گروه پنجاه و سه نفر، اعدام افسران حزب توده ایران، دستگیری و اعدام بنیانگذاران جنبش فدائی، در تشکیل حزب رستاخیز و یا در کودتاهای ستم شاهی دید، یا در کنترل کشور توسط مستشاران نظامی اقتصادی امنیتی آمریکایی انگلیسی آن دید؟ چرا در زمان سلطنت انگلیسی آمریکایی پدر و پسر، تقریبا تمامی اپوزیسیون واقعی یا در زندان ها بودند، یا به خارج فرار کرده بودند، و یا در زندان های سیاسی بودند، یا  بالاخره تیرباران و اعدام شده بودند.

نکند باید در این مورد به تکه کاغذ پاره ای باید مراجعه کرد، که  در طاقچه ها خاک میخورد، و معمولا این تکه کاغذ  "قانون اساسی " نامیده می شود، باید مراجعه کرد. من قانون اساسی نظام ستم شاهی را نخوانده ام، مطمئن می باشم مانند تمامی قوانین اساسی، از جمله قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی ایران و ولایت فقیه، سرشار از جملاتی مانند آزادی احزاب سیاسی، آزادی بیان، کلام، قلم و حقوق بشر و قوانین بین الملل در چهارچوبه قانون صحبت می کنند. این طور قوانین اساسی و قوانین دیگر در نظام هایی مانند ستم شاهی و جمهوری اسلامی ایران، حتی به درد چایی دم کردن هم نمی خورند.

این پاراگراف برای تکمیل نتیجه گیری خویش اینگونه ادامه می یابد. "رگبار جنبش انقلابی، شاه را ناگزیر از تمکین به مقام تشریفاتی سلطنت کرد".  فکر می کنم، اینجا منظور این بوده باشد، که به دنبال فرار شاه، کابینه دولت بختیار تشکیل شد، و این فاز را باید گذار به تمکین "شاه" در نتیجه قیام انقلابی میلیونی مردم ایران طی سالهای پنجاه شش و پنجاه و هفت دانست، به سلطنت"  نه "حکومت" کردن تلقی کرد.

تجربه تاریخی به شیوه دیگری رقم خورد، و ما نتوانستیم شاهد آن بوده باشیم که آیا اگر محمد رضا شاه دوباره می توانست به ایران باز گردد، "سلطنت" می کرد، یا "حکومت"؟  به نظر من نگاهی کوتاه به تجربه تاریخی پنجاه ساله حاکمیت ستم شاهی پهلوی چدر و پسر پاسخ خیلی روشنی به این سوال می دهد، که محمد رضا اگر دوباره میتوانست به ایران باز گردد، به توصیه ثابتی ها عمل می کرد، یا به خوش خیالی دوستان ما  "تمکین به مقام تشریفاتی سلطنت".

پاراگراف آخر

پاراگراف آخر، خصوصا مرا با یاد کتاب های "نبرد با دیکتاتوری شاه" رفیق بیژن جزنی؛ "مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک" رفیق مسعود احمد زاده و بالاخره " ضرورت مبارزه مسلحانه و درتئوری بقا"  رفیق امیرپرویز پویان می اندازد، که همه آنها در اوج خفقان نظام ستم شاهی "اصلاح پذیر" به قول این مقاله نوشته شده اند. نمیدانم با این همه بستر ها و زمینه های اصلاح پذیر بودن نظام های ستم شاهی پدر و پسر وابسته امپریالیستی، چرا روشنفکران اپوزیسیون نوین سیاسی ایران این چنین مسیر  آینده پیکار استراتژی سیاسی استراتژیک خویش را ترسیم می کردند.

 پاراگراف آخر با استاندارد دو گانه ای، به دو پهلو گویی می پردازند. گویا یک استاندارد مجزایی برای تجزیه تحلیل نظام ستم شاهی باید بکار گرفته شود، استانداردهای ارزشی متفاوت و مجزایی برای سنجش مسیر چالش و پیکار در دوره نظام جمهوری اسلامی ایران باید به کار گرفته شوند. در حالی که به مشروطه خواهان امروز و سلطنت طلبان آمریکایی انگلیسی طبار امروزی می گوید، که نه تنها شما ها اصلاح طلب، لیبرال و دموکرات تشریف دارید، بلکه شاه اگر سلطنت بکند، اصلاحات دموکراتیک حکومتی ممکن می باشد، و ما میتوانیم با همدیگر همزیستی دموکراتیک داشته باشیم. در مورد جمهوری اسلامی ایران استانداردهای جداگانه ای به کار گرفته می شود.

 در پاراگراف آخر چنین آورده میشود،. "این نظام ( ج ا ) ، از آنرو اصلاح‌پذیر نیست که بقایش وابسته به سلطه‌ی دین بر حکومت و آن هم در قالب و قواره‌ی ولایت فقیه است". من با خواندن این ارزیابی، نمیتوانم با آن مخالف بوده باشم. به کلامی دیگر، نقش  ایدئولوژیک دین محوری و نقش مرکزی ولایت فقیه، از ریشه ای ترین  ارکان نظامی جمهوری اسلامی ایران می باشد، که آن را اصلاح ناپذیر می کند.

 اما سوالی که برای من مطرح می باشد این است، آیا  واقعا نظام سلطنتی انگلیسی آمریکایی پهلوی قابل اصلاح بوده، بر بنیان های ارزشی انقلاب مشروطه بوده، و با همان استدلال، جمهوری اسلامی ایران غیر قابل اصلاح می باشد. آنچه که مسّلم می باشد، باید استراتژی سیاسی داخلی همه رهروان آرمان خواهی سوسیالیستی ایران عبود از ارزشمداری دین مداری در  حاکمیت قدرتمداری سیاسی در ایران بوده، و با همان استدلال حذف نهاد ولایت فقیه از قدرتمداری سیاسی در ایران می باشد. حجم دهها میلیونی تحصیل کردگان دانشگاهی در ایران، جنبش های ادواری میلیونی مردم در محل های کار و زندگی همگی دال بر این می باشند که  از نظر بلوغ  دراذهان عمومی ، مردم ایران هر چه بیشتر آمادگی پذیرش گذار به حکومت غیر دینی و سکولار  و حذف نهاد ولایت فقیه از قدرتمداری سیاسی کشور می باشد. تجربه نشان خواهد داد که آیا  پذیرش عبور از نظام سیاسی دین مداری و ولایت فقیه محور بیشتر و راحت تر  خواهد بود، یا اینکه  عبور از نظام ستم شاهی در چهل و سه سال پیش. این تجربه گذار، تغییری در ماهیت های نظام های ستم شاهی، و جمهوری اسلامی ایران نخواهد داد.

به کلامی دیگر، زیر پوشش انتقاد و افشاء  نیت های شوم و ضد انسانی جرثومه فسادی مانند "پرویز ثابتی"، به دفاع از "اصلاح پذیری" نظام سلطنتی گماشته انگلیسی آمریکایی برخاستن، نه تنها عذری بدتر از گناه می باشد، بلکه سیگنال های خطرناکی را در رابطه با ائتلاف های سیاسی آینده گذار سیاسی در ایران به عوامل، گماشته ها و خود فروخته گان امپریالیستی می دهد.

ثابتی در پی چیست؟ | به پيش (bepish.org)

 دنیز ایشچی

6 دسامبر 2023

 

دیدگاه‌ها

دنیز ایشچی

رفیق بهزاد عزیز، با درود فراوان: من فکر می کنم در نقد خودم شرط اخلاقی و امانت داری را رعایت کرده باشم. من جمله های شما را عینا "کپی" کرده، سپس به نقد آنها پرداخته ام. اگر منظور شما جنبه های "حقوقی" نظام مشروطه سلطنتی در فراهم کردن این پتانسیل برای "مجلس مشروطه"، جهت محدود کردن قدرت شاه بابت اینکه شاه "سلطنت" بکند، نه حکومت بوده باشد؛ این پتانسیل های تغییر در تمامی قوانین کشورها، از طریق لوایح قانونی که در مجالس تصویب می شوند، تصمیم هایی که قضات در کیس های مختلف می گیرند، و بالاخره رفراندم هایی که جهت تغییر قانون اساسی برگزار می شود، ممکن می باشند. منظورم این است که مسائل حقوقی سیاسی هم سیاّل بوده و میتوانند دائما تغییر های جزئی، مثلا از طریق لوایح قانونی و ، یا جهشی "از طریق رفراندم" و یا انقلاب داشته باشند. این امر  اگر طبق نظر شما در مورد نظام مشروطه سلطنتی صدق می کرد، در مورد ج ا هم صدق می کند.
گرچه آن یکی مقاله شما را با سرعت یکبار مرور کرده ام، تلاش می کنم سر فرصت یکبار دیگر هم بخوانم، و فرصت کردم نقدی راجع به آن بنویسم. 

ش., 09.12.2023 - 05:32 پیوند ثابت
Behzad Karimi

دنیز گرامی با سلام. اگر قصد نقد دارید توصیه دوستانه‌ام به شما اینست که به موازین روش نقادی پایبند بمانید. اصول اخلاقی در شیوه‌ی نقد را که از نخستین ارکان نقد علمی و نه جدل عصبی است، جداً باید رعایت کرد و از جمله تعهد به پرنسیپ استناد درست به مورد نقد و احتراز از بازنویسی جمله‌ای از نوشته مورد نقد  بگونه‌ی خودخواسته. 
من نوشته بودم: «در آن [منظور رژیم شاه]، می‌شد زیر رگبار جنبش انقلابی، شاه را ناگزیر از تمکین به مقام تشریفاتی سلطنت کرد و حکومت به دست دولت منتخب مجلس مشروطه باشد. این امکان هر اندازه در عمل سخت و مواجه با هزاران ثابتی خدمتگزار بساط استبداد، دستکم به لحاظ نظری قابلیت مبنا قرار گرفتن برای سیاست اصلاحی به اتکای خیزش اجتماعی انقلابی را داشت.» اما شما واژه با بار بالقوه «می‌شد زیر» را خودخواسته از اول جمله بیرون می‌کشید و نیز بقیه جمله‌ی متصل با واو عطف به مبتدی جمله را از قلم می‌اندازید، تا تخته‌ حسابی جور با دربی درآید که نیت دوختن‌اش است! شما بی توجه به جوهر حرف در آن نوشتار، گزاره‌ی آمده از سوی من را چنین آورده و مبنای نقد قرار داده‌اید:"رگبار جنبش انقلابی، شاه را ناگزیر از تمکین به مقام تشریفاتی سلطنت کرد." پس، والسلام و شد تمام! من در نوشتار از «امکان هر اندازه سخت ...و دستکم به لحاظ نظری» در وجه حقوقی برای سیاست اصلاحی سخن می‌گویم تا تاکید ورزم بر سیاست در امروز که چرا چنین چیزی در جمهوری اسلامی از وجه حقوقی آن میسر نیست چه بماند حقیقی و لذا حتی نباید پای چنین احتمال بی مبنا رفت. اما شما این را به حساب تبیین من از روند واقعی که در انقلاب 57 طی شد می‌گذارید تا بار نقد غیر منصفانه و بی پایه‌ی خودتان از نوشته را ببندید و آن نتیجه‌ای را بگیرید که پیشاپیش در پس ذهن دارید. دوستانه توصیه می‌کنم اگر هم قصد نقد سیاسی دارید بر مبانی نقد پایبند بمانید و بدانید که ارزش روش بسی بیشتر از مصادیق نقدهای گذراست.
بیشتر از این اما علاقمندم که شما در نقد نگاه من نسبت به «چپ منجمد» قلم بزنید تا این سئوال پاسخ بیابد که چرا این نوع چپ خود را به لحاظ فکری همسو با پوتین و حماس می‌بیند و چرا نسبت کینه‌ی هیستریک آن به پهلوی های تبهکار با تعلق خاطرش به «مقاومت محوری» جمهوری اسلامی تبهکارتر این چنین در فاصله اند؟زنده باشی عزیز  

جمعه, 08.12.2023 - 12:50 پیوند ثابت
سامان

دنیزگرامی ایران موشکهایش رابه رایگان دراختیارنیروهای موردحمایتش قرارمیدهد.تمام کشورهاسلاح هایشان راپنهان میکنندایران هرسال یاهرششماه نمایشگاه موشک راه می اندازد.درثانی کدام کشورسرمایه داری است که سلاح هایش درخدمت مردم باشند.فرض که ایران به بمب اتم دست پیداکردهمان فردایش تمام کشورهای خلیج به بمب اتم مسلح میشوند،مگرعربستان تماشامیکند.هندبمب اتمی راآزمایش کردیکماه بعدپاکستان آزمایش کرد.اماتابه حال شنیدی که هندتهدیداتمی بکند.شک نکن که ایران نه برای تهدیدبلکه برای استفاده میسازدنمونه اش همین موشک ها وپهبادهاکه حوثی های یمن نان خوردن ندارنداماموشک بالستیک دارند.چرااینقدرراحت راجع به بمب هسته ای صحبت میکنی .اما درموردحماس .باتوجه به نظرات شما نگهداریک سوسیال دموکرات است واتفاقا اوهم حماس رایک نیروی سالم میشناسد.دنیزگرامی شماارنیروهای مذهبی ودینی انتظاردموکران بودن داری چیزی که آنها برایشان دموکراسی اصلا معنا نداردوفقط برای اسلام میجنگند.بین دونیرویی که یکی اولتراراست است ویکی مرتجع چگونه ازاین جنگ سراپا اشتباه طرف حماس رامیگیری.البته که مردم فلسطین رابایددفاع کردولی نه به قیمت حماسی که درمدت حکومتش ازداعش کم نمی آورد.پس القاعده وداعش هم به حق هستندچون با آمریکا میجنگند.به این سادگی نمیشودحکم کرد.ونه تنها شما بسیاری ازچپها هم این اشتباه راکردندوچون آمریکا واسراییل دشمن هستندپس هرکس هلیه آنها مبارزه کندبه حق است .جنگ اول ودوم جهانی دوباردنیارابه آتش کشیدوصدها کشورشرکت کردنداما هردوجنگ سرمایه داری بود.دنیزگرامی مقالات تحقیقی شما بارعلمی داشت ولی تحلیل های سیاسی شما بسیارتضادوتناقض نسبت به اندیشه خودتان دارد.

جمعه, 08.12.2023 - 10:45 پیوند ثابت
دنیز ایشچی

سپاس سامان عزیز، از بابت توجه شما به نوشته های من و نقدهایی که کرده اید. ما در دنیای عجیبی زندگی می کنیم. دادگاه بین المللی امپریالیستی جنایی غرب، پوتین را به جرم انتقال کودکان از مناطق جنگی اکرائین به اردوگاه هایی در کنار دریای سیاه در خاک روسیه، متهم به جنایت جنگی کرده و دستور دستگیری برای ایشان صادر می کنند، آنوقت نتنیاهو نزدیک به ده بیش از ده هزار مادر و کودک را عرض دو ماه قتل عامی می کند، و هیچ ارگان رسمی حقوق بشری و دادگاه بین المللی غرب دموکراتیک، جیکش هم در نمی آید. شاید میزان کشتار و قتل عامی که اسرائیل از مردم دو و نیم میلیونی غزه در دو ماه کرده، اگر بیشتر از کل کشتار ج ا از مردم ایران طی مدت چهل و دو سال بیشتر نبوده باشد، کمتر نیست. آنوقت مطرح کردن خطر واقعی صهیونیسم و امپریالیسم به مذاق خیلی ها خوش نمی آید. طرح این موضوع هیچ چیزی از نقش ضد بشری ج ا در قتل ها، دستگیری ها و اعدام ها و غیره نمی کاهد، ولی هم این را باید دید و هم آن را، ارتباط بین هر دو را، و میزان و مقیاس کشتارها قتل عام ها را و غیره. 
در یک کلام، تروریست قلمداد کردن حماس، خیلی کار راحت، به نظر من کودکانه و ساده ای است، که هر کودک دبستانی هم بخواهد سیاست بازی بکند، میتواند این کار را بکند. حماس را چه کسانی، با چه اهدافی تشکیل داده، یا حمایت و پشتیبانی کرده و چگونه سازمان های دیگر انقلابی نماینده سیاسی فلسطینی را اخته نمودند. حماس طی مدت بیش از چهل ساله حیات خویش، از یک نیروی میلیشیایی که در اوایل  فقط کارهای تروریستی انجام میداد، با حزبی که در انتخابات منطقه ای برنده شده و برآمد سیاسی می کند، تبدیل شده است. این سازمان، مانند مردم منطقه کردستان عراق، نیروی نظامی منسجم هم دارد، که به عنوان بخشی از نیروهای مردم فلسطین درجنگ بیش از هفتاد و پنج ساله، توانست در نبرد ضربه های قابل توجهی به طرف مقابل وارد کند. الان دیگر امپریالیسم و صهیونیسم جهانی، چهره جنایتکارترین رژیم های جهانی را با جنایات خویش در غزه و لیبی و جاهای دیگر سفید کرده اند. باید کسی شهامت آن را داشته باشد که بگوید، داشتن سلاح اتمی برای ایران، میتواند به عنوان این عامل اساسی استراتژیک امنیتی دفاعی بازدارنده ای عمل نماید، که مانع از حمله مشابه آنچه در لیبی و افغانستان افتاد، در ایران بشود. 

جمعه, 08.12.2023 - 02:28 پیوند ثابت
سامان

باسلام.کاش درگفتارثابت قدم میبودیدوبرای ج ا آرزوی داشتن بمب هسته ای نمی کردیدویا موضعتان درمقابل حماس.اما محض اطلاع بگویم نظام مشروطه دراصل وقوانین اساسی اش همان مشروعه بودیعنی تمام قوانین بایدبااسلام محک میخورد.اگررضا اه به آن عمل نکردوکارهای عمرانی کردنه آنکه دلش به حال ایران سوخته باشدبلکه برای نفت واستخراج آن هم جاده لازم بودوهم کارگران ماهروباسوادوهم اینکه برای بازارکالا خریداری درخورلازم بود.اما هه آن رژیم ونه این رژیم درناآگاه نگه داشتن مردم هیچ کوتاهی نکردندودرترویج خرافات کم نگذاشتند.وضعیت ایران بخاطرثروت منابعش ویژه است ومستعد تمام برای رانت ورانت خواری.ازقضا آن مقاله هم برای من سئوال پیش کشیداما چه مقاله شما وآن مقاله درحدهمین اندازه کامنت کافی بود.زیرااگرنقدمقاله تاثیرمطلوب میداشت دومقاله قبلی شمابحث انگیزتربود.امیدوارم که منظورم رادرک کرده باشید.ونه درجواب این مقاله ویا زدی ضربتی ضربتی نوش کن باورکنیدمطلقا این منظورراندارم اما همچنان دردفاع شما ازحماس هنوزبرایم ثقیل است .کاش روشنتردلیل می آوردید.

پ., 07.12.2023 - 18:38 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید