رفتن به محتوای اصلی

در مورد مواضع جهانی چپ ایران

در مورد مواضع جهانی چپ ایران

مقدمه:

خیلی جالب است. چپ ایران در عرصه های تحولات و روندهای کلان گذار امروز جهانی اکثرا سکوت معنا داری را بر می گزیند. در حالی که این روند ها و گذار های کلان تاریخی جهانی می باشند، که تعیین کننده محور ها و راستا های استراتژیک و تاکتیک های ما جهت تعیین سمتگیری های  گذار داخلی در ایران می باشند. 

اینکه در دواران  جنگ های استعماری امپریالیستی چندین دهه گذشته  در خاورمیانه و عصر کودتاهای رنگی جهت برگماری حکومت های دست نشانده امپریالیستی، شاخص عمده و پایه ای ارزشی دوران گذار تاریخی امروز جنبش های مردمی هنوز هم تا حدود قابل توجهی جنبه های  استقلال طلبانه ضد استعماری، ضد امپریالیستی، ملی مردمی و آزادیخواهانه و عدالت محوری آنها می باشند. این در حالی است که چپ ایران بر پایه های نوسان های پاندولی بر محور بازی های پروژه های کودتای رنگی امپریالیستی، بر طبل های گذار نئولیبرالیستی از جمهوری اسلامی ایران به نوعی از حکومت به اصطلاح دموکراتیک با تعریف غربی آن، در مماشات با کودتاگران دست نشانده امپریالیستی می باشد.

بطور همزمان و در شرایط سکوت معنا دار چپ ایران در مورد تحولات مهم منطقه ای جهانی، بعضی از مسئولین چپ ایران،   هر از چند گاهی به ناچار تکه پارچه هایی پراکنده و دو پهلویی را برای اینکه در رابطه با اتفاقات جدی جهانی و منطقه ای حرفی زده باشد به میدان می پرانند. این در حالی است که گذار جهانی از دوران جهانی سازی نئولیبرالیستی تک قطبی با سلطه امپریالیسم آمریکا،  به دوران افول قدرتمداری امپریالیستی و گذار به جهان چند قطبی با ارزشمداری پیکارهای  آزادیخواهانه و  عدالت محور و استقلال طلبانه از امپریالیسم جهانی گاها با چالش های تند و تیز و طوفانی مسیر خود را طی می کند.

چپ ایران در حالی که خیلی وقت است با آرمانخواهی سوسیالیستی خداحافظی نموده است،  هنوز با سفت و سختی تمام پوسته "دموکراسی خواهی نئولیبرالی" خویش را دو دستی بر تن حفظ کرده است و در جبهه کلان سرمایه داری امپریالیستی به دنبال نهادهای قدرتی میگردند، که اینها را هم در خود جای دهند.  آنها عملا در به ندرت پراکنده گویی های روزمره خویش در این زمینه ها، به عنوان بازیکنی مسئول، بخش هایی از مسیرهای پروژه های ترسیم شده کودتاهای رنگی توسط اطاق های فکری کلان سرمایه داری نئولیبرال جهانی را  بازی می کنند. 

محورها:

محورهای رسمی موضعگیری سیاسی جهانی "چپ" ایران را طی چند سال اخیر را  در سه مورد زیر خلاصه نماییم.  خطوط و مسیر محوری این موضع گیری ها همچنان با سماجت پیگیر و استواری در این سه محور ادامه دارند. موضع گیری اول چپ ایران در حمایت پیگیر از مناسبات نزدیک، گفتگوها و توافق نامه های حکومت جمهوری اسلامی ایران با دنیای غرب امپریالیستی، در توافق نامه هایی مشابه توافقنامه "برجام" و توافق های احتمالی آینده   می باشد. موضع گیری محوری دوم آنها که همچنان با پیگیری تمام بر جای خویش استوار میباشد،  تداوم محور استراتژیک سیاسی محکوم کردن عهدنامه ها، پیمان نامه ها و  توافق نامه  اقتصادی سیاسی ایران با جمهوری خلق چین کمونیست می باشد. بالاخره موضع گیری محوری سوم "چپ" ایران، محکوم کردن مناسبات با جمهوری روسیه، خصوصا نقش آن در جنگ نیابتی تحمیلی پیمان امپریالیستی نظامی آتلانتیک شمالی با رهبری امپریالیسم آمریکا بر علیه جمهوری روسیه در کشور اکرائین می باشد. اگر این سه موضع گیری محوری را در یک جمله خلاصه نمائیم، محور های استراتژیک  موضع گیری سیاسی جهانی "چپ" ایران بر پایه های  چین ستیزی، روسیه ستیزی و دوستی و نزدیکی با کشورهای امپریالیستی غربی استوار می باشد.

"چپ" ایران در مورد توافق دوستی بین ایران و عربستان با میانجیگری چین کمونیست موضع گیری رسمی اتخاذ نمی کند. چپ ایران در مورد تظاهرات میلیونی زحمتکشان در کشور فرانسه و وقایع امثال آن موضع گیری مشخصی نمی کند. "چپ" ایران در مورد انتقال موشک های با کلاهک اورانیوم تضعیف شده توسط انگلستان به جنگ تحمیلی ناتو در اکرائین موضع مشخص ندارد. "چپ" ایران حتی در مورد بازتاب های تهدید آمیز و حیاتی استقرار موشک های قابل حمل کلاهک های هسته ای امپریالیستی در لهستان، رومانی و دیگر کشورهای اروپایی ندارد. وقتی که "پرتی پاتال" وزیر کشور هندی تبار اگلستان اجازه میدهد تا در صورت حکم دادگاه "جولیان اسانژ" به آمریکا منتقل گردد، چپ دموکرات و آزادیخواه ایران در این مورد سکوت کامل میکند و موضعی ندارد. تمامی این سکوت های معنا دار، به نوعی تایید سیاستها و عملکردهای غرب امپریالیستی در این عرصه ها می باشد.

 ترجمه داخلی این سکوت های معنا دار در تعریف سیاستهای آنها در مورد مواضع داخلی آنها به  صورت  همسویی با سمت گیری های کلان محوری و استراتژیک منطقه ای امپریالیسم در مورد ایران خود را نشان می دهد. آنها زیر پوشش تعقیب و دنباله روی از استراتژی تشکیل هر نوع ائتلاف سرنگون طلبی با هر گونه ترکیبی که بوده باشد و  فقط کلمات "سکولار" و "دموکرات"  و "جمهوریخواه" را یدک بکشند می باشند.

موضع گیری ها

موضع گیری های تکه پارچه ای و پراکنده غیر رسمی "چپ" ایران را در عرصه های مسائل جهانی از تک و توک گفتارها و نوشته های پراکنده مقامات کلیدی آنها می توان دید، شنید و شاهد بود. فردی که خودش را در مقام رهبر معنوی جنبش فدائی می شمارد و در تمامی انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایران در سفارت ایران در لندن در صف اول قرار داشت، اخیرا مواضع جالب توجهی اتخاذ می کنند. ایشان در گفتگوی "کلاب هاوس" یکشنبه چند هفته پیش، در گرماگرم تدارک رهبری کودتای رنگی در ایران و بعد از کنفرانس امنیتی مونیخ، با نقل به مضمون در حالی که یک مرتبه سرنگون طلب میشوند، این طوری مطرح می کنند. " خودمانیم، وجدان خودمان را قاضی قرار دهیم، متوجه میشویم که حمله آمریکا به عراق، تقصیر خود صدام حسین بود".

خارج از اینکه این چراغ سبز عظیم ایشان به امپریالیسم جهانی به رهبری  آمریکا چه مفهومی دارد، تلاش ایشان در رهنمود دادن به رضا پهلوی نیز می تواند نشانگر این بوده باشد، میتوان اینطور تفسیر کرد  که چرا ایشان را در جمع گروه هفت هشت نفره منشور مهسا خویش جا نداده اند. البته پس از فرو کش کردن تب و تاب و سر و صدای گروه رضا پهلوی، ایشان صحبت از این میکردند، که خواهان برقرای مناسبات دوستانه و دموکراتیک میان اسلامیون، سلطنت طلبان و اپوزیسیون جمهوریخواه می باشند. 

یکی دیگر از مسئولین "چپ" که گاها نوشته های کوتاهی منتشر می کند، اخیرا رضا پهلوی را به "گورباچف" تشبیه نموده و به ایشان توصیه می کنند، که آقای پهلوی،  اشتباه گورباچف را تکرار نکن که یک پا در کمونیسم و یک پا در دموکراسی داشت. شما (رضا پهلوی)، بهتر است با قاطعیت تمام از سلطنت کنده و به جمهوریت بپیوندید. ایشان بغرنجی های تحولات دوران از هم پاشیدگی اتحاد جماهیر شوروی و بعد از آن را قادر میباشند با این ساده گویی "دموکراتیک" خلاصه نمایند.  ایشان در نوشتار کوتاه دیگری در مورد پیمان دوستی عربستان با ایران با میانجیگری و پیروزی عظیم جهانی دیپلماتیک جمهوری خلق چین کمونیست به نتیجه رسید، نمیتوانند بغض خود را در این زمینه قورت بدهند، و مطرح می کنند که این توافق بیشتر به نفع چین می باشد، تا اینکه به نفع عربستان و ایران بوده باشد.

همانطور که گفتم، هر فرصتی جهت  زهر پاشی و کین پراکنی بر علیه چین و روسیه به دست "چپ" ایران بیافتد، سریعا موضع گیری رسمی نموده و جمهوری خلق چین و جمهوری روسیه را بصورت رسمی محکوم نموده و اعلامیه ای رسمی صادر می نمایند. در مورد پیمان دوستی میان ایران و عربستان که از اهمیت شایان بین المللی و منطقه ای برخوردار بود، بخاطر ورشستگی دیپلماتیک نظامی امنیتی امپریالیسم و پیروزی عظیم جمهوری خلق چین موضع گیری رسمی صورت نگرفت. تا اینکه بالاخره یک مقاله غیر رسمی کوتاه توسط یکی دیگر از مسئولین چپ ایران نوشته شد.

در این مقاله که به تاریخ ۲۵ مارس ۲۰۲۳ نوشته شده است، نویسنده بالاجبار و با درد فراوان علیرغم میل درونی خودش اشارات کوتاهی به اهمیت این عهدنامه دوستی میان دو کشور ایران و عربستان نموده و این احتمال را می دهد که ممکن است این پیمان تا حدودی هم به نفع مردم منطقه و ایران بوده باشد. نویسنده قبل از همه چیز تلاش می نماید تا  تلاش های "صلح جویانه و صلح طلبانه" اسرائیل و آمریکا در منطقه آغاز نموده و با برجسته نمودن "توافقنامه آبراهیم" این نوع شعبده بازی ها امنیتی منطقه ای امپریالیستی،  اهمیت نقش جمهوری خلق چین کمونیست را در دست یابی به  پیمان دوستی بزرگ میان ایران و عربستان را کم ارزش جلوه دهد.

بالاخره در تداوم سیاست اینکه " همه قدرت های بزرک مشابه هم بوده و بد می باشند، اما در میان قدرت های جهانی، دیکتاتورها بدتر از دموکرات ها می باشند، به نوعی ویژه خود را در جناح ستون پنجم کشورهای امپریالیستی جای می دهند.  برای اینکه  آخر به نوعی مسلم ارزش نقش جمهوری خلق چین را در این نائلیت بزرگ کم رنگ بکند، مطرح می کند  که "قدرت های بزرگ"  همه به اقتضای منافع خاص خویش عمل می کنند. آنها تفاوت کیفی میان کشورهای امپریالیستی با کشورهای دیگری از قبیل ویتنام، چین و روسیه را تنها در این می بینند، که کشورهای امپریالیستی دموکراتیک می باشند، و آن دیگری ها دیکتاتوری.

همین نکته که نویسنده مقاله آمریکا، چین، روسیه، عربستان و ایران را به عنوان قدرت هایی که به نفع منافع خویش عمل می نمایند، تف سر بالایی به محکوم کردن عهدنامه بیست و پنج ساله ایران و چین توسط چپ ایران می باشد. در عین حال این مقاله نیز تنها مجبور به اقرار این نکات می گردد که عهدنامه دوستی ایران و عربستان با میانجیگری جمهوری خلق چین، می تواند به تشنج زدایی در منطقه کمک نموده و به نفع مردم دو کشور و مردم منطقه بوده باشد. این اقرار ضعیف به واقعیتی بزرگ، به هیچ وجه به مفهوم تغییر مواضع در پذیرش واقعیتهای تحولات کلان جهانی نمی باشد. چپ ایران همچنان چشم بر درهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول دوخته است تا از طریق ورود سرمایه های امپریالیستی بر بازار اقتصادی داخلی ایران و پیاده نمودن سیاستهای اقتصادی ریاضتی، به جمهوری سکولار نئولیبرالی خویش نائل آیند.

آنها این سیاست را تحت پوشش اینکه "ما باید هم با شرق و هم با غرب مناسبات اقتصادی متعادل داشته باشیم. اما اینجا یک پارانتز باز میشود. ( "نه با کشورهای دیکتاتوری شرقی" ). طبق این تعریف مناسبات اقتصادی ایران هم با شرق، هم با غرب، بدون حضور شرق خواهد بود.

از جمله وقایع تاثیر گذار و مهم  دیگر جهانی امروز، تلاش های کشورهای عربی برای حل مسالمت آمیز بحران  سوریه، تلاش های جمهوری های روسیه و چین برای برقرای صلح پایدار میان ترکیه و سوریه و حل مساله میلیون های پناهنده سوری در ترکیه میباشد. مسافرت های هفتگی سران کشورهای آفریقایی، آمریکای لاتین و دیگر کشورهای جهان سوم به چین و روسیه از یک طرف، و اخیرا مسافرت های تک به تک سران کشورهای اروپایی به چین را در شرایطی شاهد می باشیم، آمریکا مشغول حمله نظامی هوایی به بالن هواشناسی چین  و انفجار لوله های گاز مشترک نورد استریم آلمان و روسیه  بود.

در شرایطی که محاصر جهانی اردوگاه آمریکا بر علیه جمهوری روسیه نه تنها موجب از هم پاشیدن اقتصادی جمهوری روسیه نشد، بلکه هم روبل روسیه قوی تر شد، هم به پیش بینی صندوق بین المللی پول، اقتصاد روسیه در حال رشد میباشد. در حالی نرخ افزایش دستمزدها در جمهوری روسیه از با نرخ تورم همطراز ی می کند،  کشورهای امپریالیستی در بحران تورم، احتمال ورشکستگی بانکها و بحران رکود اقتصادی با تظاهرات و اعتراضات خیابانی میلیونی به سر می برند. این همه در شرایطی می باشد، تمام قدرت نظامی امپریالیسم جهانی به رهبری آمریکا در اکرائین توان در هم شکستن ارتش روسیه را که حجم اقتصادی آن تنها به اندازه ایتالیا می باشد را هم ندارند. 

به موازات آن ارتش آمریکا پنج پایگاه نظامی جدید در فیلی پین درست می کند، آنها بطور همزمان چندین پایگاه نظامی در شمال نروژ میسازند. به موازات قرارداد بیش از سیصد میلیارد دلاری زیر دریایی های استرالیا با آمریکا و انگلیس، پایگاه های جدید آمریکا در استرالیای شمالی که در آن بمب افکن های ب 52 و مشابه آن ساکن میباشند. استرالیا که امضا کننده پیمان عدم استفاده از سلاح های هسته ای می باشد، کلاهک های هسته ای موشک های آمریکا در پایگاه های آن کشور در استرالیا را "متعلق به آمریکا" دانسته و میگوید به ما مربوط نیست.

به قول نویسنده مقاله اخیر، همه آنها "قدرت های  بزرگ جهانی می باشند که به دنبال منافع خویش می باشند". طبق این تعریف هیچ فرق کیفی بین سیب، پرتقال، و انگور وجود ندارد، چون همه آنها میوه میباشند.  دوستان چپ ما بهتر از من و شما به این تفاوت کیفی واقف می باشند. اشکال کار اینجاست که آنها خواسته یا ناخواسته خود را جبهه ستون پنجم و پروژه های امپریالیستی می یابند، در حالی که تلاش می نمایند، تا کارگران و زحمتکشان را نیز به سیاهی لشکر پروژه های امپریالیستی تبدیل نمایند.

کودتای های رنگی امپریالیستی بر علیه رقیبان خویش، از جمله جمهوری خلق چین و جمهوری روسیه گاه به صورت خزنده، و گاه بصورت وقایعی که در هنگ کنگ و تایوان شاهد بوده ایم، در جریان می باشد. کودتای رنگی بر علیه جمهوری روسیه از سال 2007 بعد از سخنرانی پوتین در کنفرانس امنیتی مونیخ؛ که در آن گفت " دنیا به یک ارباب بزرگ احتیاج ندارد" آغاز شد. از آن تاریخ قدرتمداری امپریالیستی از طریق اطاق های فکری مرتبط با کاخ سفید تصمیم گرفتند، که تاریخ مصرف پوتین تمام شده، و پوتین باید برود. آنها با اعتماد به نفس کامل دهها بار بدون هیچ گونه ابایی، علنا این سیاست را از زبان کسانی مانند هیلری کلینتون و جان بولتون و مایک پمپئو و جو بایدن ها مطرح کرده اند. آنها اسم این سیاست را بر چیدن دیکتاتوری از جمهوری روسیه و صادر کردن دموکراسی واقعی به کشور چین می نامند. همانطور که دموکراسی و ازادی را به عراق، افغانستان، سوریه و لیبی صادر نمودند.

موضع گیری ها، عملکردها و راستاهای استراتژیک سیاسی چپ ایران نشان میدهد که در پیکار میان شرق و غرب، جنوب و شمال، کار و سرمایه، در جبهه سرمایه و در جبهه پروژه های امپریالیستی گام بر میدارد. آنها هنوز با سرمستی از سه دقیقه ظاهر شدن در تلویزیون های امپریالیستی آب دهانشان سرازیر می شود ، هنوز با شدت تمام بر طبل های ضد روسی ضد چینی می کوبند.چپ هایی که در مورد جنایاتی مانند آنچه بر "جولیان اسانژ" ها در مدینه های فاضله آنها، در کشورهای "دموکراتیک"  می گذرد سکوت مطلق بیست ساله اتخاذ کرده اند، میخواهند میلیون ها ایرانی را بر گرد شعار "جمهوریت" در خیابان ها بسیج نمایند. غافل از اینکه ایران فرانسه قرن هیجدهم نیست که بخواهد از فئودالیسم و طیول داری به سرمایه داری گذار نماید.

در باره ویژگیهای ستون پنجم امپریالیستی

در باره ویژگیهای ستون پنجم امپریالیستی میتوان به چندین نکته اشاره کرد. یکی اینکه از ایدئولوژی نئولیبرالی  به اصطلاح دموکراتیک حمایت می کنند. نکته دوم اینکه کشورهای جهان را به قدرتمداری های مختلفی تقسیم می کنند، که از دو قطب "دموکراتیک" و "دیکتاتوری" تشکیل می گردند. سوم اینکه آنها جایگاه خود را در جبهه قدرتمداری دموکراتیک (چهار سال یکبار رای دادن) کشورهای غربی و امپریالیستی  می یابند. آنها تفاوت کیفی مابین حکومت ویتنام و لهستان را در این می بینند، که لهستان در جبهه "دموکراتیک" قرار دارد، و "ویتنام" در جبهه دیکتاتوری. جبهه دوست و دشمن آنها هم بر اساس این شاخص تعیین می گردد. تعریف دموکراسی آنها بر پایه های خودگردانی و قدرتمداری توده ای از پایین به بالا مبتنی نمی باشد.

با همین شاخصه، آنها برای ایران خواهان یک حکومت "سکولار و دموکراتیک" نئولیبرالی می باشند، که ترجیحاً، یک حکومت جمهوری دموکراتیک به شیوه اروپایی "چهار سال یکبار پای صندوقهای رای رفتن" بوده باشد. اینکه آیا حکومت مورد نظر و به اصطلاح  "دموکراتیک" آنها از طریق فشار داخلی جهت باز شدن فضای سیاسی داخلی در ایران، یا  اینکه تشکیل جبهه ای جهت سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی ایران خواهد شد، جای خود را در جبهه دوم می یابند.

در شرایطی که اطاق های فکری کشورهای امپریالیستی، استراتژی کودتای رنگی در ایران را از طریق موج سواری را، به موازات نزدیکی و همکاری با حاکمیت ایران بصورت سیاست شلاق و شیرینی تعقیب می نمایند، این دوستان چپ ما، عملا در صفوف آلترناتیو کودتای رنگی پروژه وارداتی لیبرال دموکراسی به ایران از خارج به شیوه عراق، لیبی، سوریه و افغانستان را تعقیب می نمایند.

جالب اینجاست که رد پای مجریان سیاست های امپریالیستی را میتوان حتی در داخل حاکمیت جمهوری اسلامی ایران نیز از طریق نقش آفرینی های ویژه بخش هایی از این حکومت شاهد بود. اینکه بخش ها و جناح های مشخصی از حکومتیان  در انتخاب سیاست خارجی، مناسبات نزدیک تر با غرب را به شرق ترجیح میدهند، هیچ شکی نیست. اینکه تحصیل کردگان مکتب اقتصادی شیکاگو در خیلی از نهادهای تصمیم گیری بر سر کار می باشند، در آن هم هیچ سوالی نیست. اینکه در داخل ایران قدرتمداری های امپریالیستی قادر می باشند، عملیات تروریستی اجرا بکنند، در آن هم شکی نیست. آیا بخش هایی از خشونت های غیر قابل توجیه و دگماتیسم ضد هر گونه آزادی های فردی و اجتماعی در جمهوری اسلامی ایران، بصورت آگاهانه و برنامه ریزی شده ای در راستای زمینه سازی برای پیاده کردن همان پروژه های کودتاهای رنگی امپریالیستی نمی باشد؟

 دنیز ایشچی

پنجم آوریل ۲۰۲۳

دیدگاه‌ها

جواد

دنیزگرامی درمقاله های بسیارقبل ترشماانسجام فکری نمایان بودولی این مقاله پریشان گویی بسیاردارد.گاهی راه توده میشود گاهی اقلیت .امانمی دانم چراحالاتیغ زبان خودرافقط به یک جهت مشخص گرفته اید.هیچ به این فکرافتاده ایدکه ایده ئولوژی که سدوبیست سال است جواب نداده ممکن است ازاساس اشتباه باشد.ممکن است برداشتی اشتباه ازمارکس سدوبیست سال کارگران رابه بیراهه برده است.غم انگیزاین است که درمقاله هایتان گذرابه آن موارداشاره میکنید.امابه نظرمن بایدقالب کهن رابشکنید.هزاران ایده درست خودرابه شمانشان خواهندداد.اول این است که نه مارکس ونه انگلس ونه لنین پیغمبربودند.بعداشتباهات لنین راراحت ترپذیراخواهیدبود.نرویداین راه را جزپریشانی برای شما سودی نخواهدداشت.هنوزهم اندیشهای مارکس درکلیت صادق است.اما اشکال جدیدنکبت های سرمایه داری باتئوری های لنین حل نمی شودکما اینکه درزمان خودش هم حل نشد
 

جمعه, 07.04.2023 - 11:23 پیوند ثابت
جواد

بادفاع ازچین وروسیه متوجه هستیدکه غیرمستقیم ازرژیم ایران دفاع میکنیدچون تنها پشتیبان رژیم چین وروسیه هستند.نئولیبرال چگونه دموکراتیک میشود.دنیزگرامی دیدگاه مبارزه باامپریالیزم لنین ازاساس اشتباه است چون سرمایه داری دموگراتیک ملی رادرمبارزه با آن میبیندقبولش میکند.اینست نتیجه فقط امپریالیزم رادیدن.آنهم آمریکاوبه دنبال آن تطهیربقیه سرمایه داری.نوع نگاه اشتباه است.اینگونه چین وروسیه تطهیرمیشوند.ستم برکارگران ازهرجانب باشدبایدباآن مبارزه کرد.ازهردریچه ای برای تنفس وآرامش کارگران بایداستفاده کرد.حال اگرکارگران آنقدرقدرت داشتندکه حکومت رابگیرندماهم پشتیبانی وهمراهی میکنیم ولی تاآنوقت درهرجاوهرزمان ازخواسته هاومطالباتشان حمایت میکنیم.

پ., 06.04.2023 - 09:00 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید